داستان های اصول کافی نسخه متنی
لطفا منتظر باشید ...
و نيز احمدبن اسحاق به من خبر داد كه همين سؤ ال را از امام حسن عسكرى (ع ) نمودم ، آن بزرگوار فرمود:(عمرى و پسرش (محمد بن عثمان ) مورد اعتمادند، هر چه آنها از جانب من بگويند، در حقيقت از جانب من
گفته اند، آن را بشنو و اطاعت كن ). اين سخن دو امام (امام هادى و امام عسكرى عليهما السلام ) در مورد
شما (عثمان بن سعيد) است .وقتى كه عثمان بن سعيد، اين سخنان را از عبدالله بن جعفر حميرى شنيد، سجده شكر بجا آورد و گريه كرد،
آنگاه گفت : حجت را بپرس .حميرى : آيا شما جانشين بعد از امام حسن عسكرى (ع ) را ديده ايد؟عثمان بن سعيد: سوگند به خدا آرى ديده ام ، گردن او چنين و چنان بود - با دست اشاره كرد.حميرى : يك سؤ ال ديگر دارم .عثمان بن سعيد: بپرس
حميرى نام او چيست ؟عثمان بن سعيد: بر شما حرام است كه از نام او بپرسيد، من اين سخن را از خود نمى گويم ، زيرا براى من
روانيست كه چيزى را حلال يا حرام كنم ، بلكه اين سخن خود آن حضرت است (زيرا اگر نام او برده شود، طاغوت
زمان معتمد عباسى (پانزدهمين خليفه عباسى ) آگاه مى شود و باعث مزاحمت و كشتار مى گردد زيرا براى
سلطان چنين وانمود شده كه امام حسن عسكرى (ع ) از دنيا رفت و فرزندى از خود بجاى نگذاشت ، و ميراثش
تقسيم شده ، و كسى كه حق نداشت (يعنى برادرش جعفر كذاب ) برد و خورد، و اهل خانه اش دربدر شدند و هيچ كس
جرئت ارتباط با آنها را ندارد، اگر نام او (امام زمان ) بر زبانها بيفتد، او را تعقيب مى كنند، از خدا
بترسيد و از اين موضوع خود دارى كنيد. (377)