داستان های اصول کافی نسخه متنی
لطفا منتظر باشید ...
من به آنها گفتم : من به انگيزه جستجوى پيامبر اسلام ، از وطن خود بيرون آمده ام ، پيامبرى كه نامش
را در كتابهاى آسمانى پيامبران ديده ام .دانشمندان : او كيست و جه نام دارد؟ابو سعيد: او محمد(ص ) نام دارد.دانشمندان : او پيامبر ما است كه تو در جستجوى او هستى .آنگاه ابو سعيد شرايع و احكام پيامبر اسلام (ص ) را از آنها پرسيد، و آنها او را به احكام و شرايع
اسلام آگاه كردند.آنگه ابو سعيد به آن دانشمندان رو كرد و گفت : من مى دانم كه محمد(ص ) پيامبر خدا است ، ولى نمى دانم
كه آيا او،
همين فردى است كه شما او را معرفى مى كنيد يا نه ؟ از شما تقاضا دارم محل او را به من نشان دهيد، تا
نزدش بروم ، و از نشانه ها و دليلهائى كه مى دانم از او بپرسم ، اگر همان شخص بود، كه به مقصود رسيده
ام و به او ايمان مى آورم . دانشمندان : او وفات كرده است .ابو سعيد: جانشين و وصى او كيست ؟دانشمندان : وصى و جانشين او (ابوبكر) است .ابو سعيد: نام ابوبكر چيست ؟دانشمندان : نام او عبدالله بن عثمان است ، و او را به قبيله قريش نسبت داده اند.ابو سعيد: نسبت پيغمبر خود محمد(ص ) را برايم بگوئيد.دانشمندان نسبت پيامبر(ص ) را گفتند.ابو سعيد گفت : (اين شخص (پيامبر) آن نيست كه من در جستجويش هستم ، زيرا جانشين پيامبر اسلام (ص )،
برادر دينى او و پسر عموى نسبى او، و شوهر دختر او، و پدر فرزندان (نوادگان ) او است ، و آن پيامبر(ص )
را در سراسر زمين ، نسلى جز از فرزندان جانشين نمى باشد).