داستان های اصول کافی نسخه متنی
لطفا منتظر باشید ...
سپس نجاشى دستور داد تا به سعيد، يك مركب و يك كنيز و نوكر بدهند، و نيز امر كرد كه يك دست لباس به
سعيد دادند هر يك از آنها را كه به سعيد مى دادند، نجاشى مى گفت : (آيا تو را شاد كردم ؟)سعيد در پاسخ مى گفت : (آرى فدايت گردم )هر چه سعيد آرى مى گفت ، نجاشى بر عطايش مى افزود پس از فراغ نجاشى به سعيد گفت : همين فرش اطاق را كه
هنگام دادن نامه امام صادق (ع ) روى آن نشسته بودم ببر، و بعد از اين هرگاه حاجتى داشتى نزد من بيا كه
بر آورده است .سعيد، فرش را نيز برداشت و خوشحال از خانه نجاشى بيرون آمد، سپس به حضور امام صادق (ع ) شرفياب گرديد،
و ماجراى ملاقات خود با نجاشى را به امام صادق (ع ) عرض كرد، و امام صادق (ع ) آنچه را كه در مورد
مهربانى نجاشى به سعيد، مى شنيد، خوشحال مى شد.سعيد گفت : (اى فرزند رسول خدا، گويا رفتار نيك نجاشى با من ، شما را شادمان كرد؟)امام صادق (ع ) فرمود:اى و الله و لقد سر الله و رسوله .(
آرى سوگند به خدا، نجاشى خدا و رسولش را نيز شاد كرد).(اين است نتيجه شاد كردن مؤ منين ، بايد توجه داشت كه شاد كردن مؤ من ، بيشتر مربوط به عمل و همكارى و
رفع مشكلات است ، نه اينكه مثلا با مزاحمى او را شاد كنند)