داستان های اصول کافی نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

داستان های اصول کافی - نسخه متنی

محمد بن یعقوب کلینی؛ گردآورنده: محمد محمدی اشتهاردی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

سپس نجاشى دستور داد تا به سعيد، يك مركب و يك كنيز و نوكر بدهند، و نيز امر كرد كه يك دست لباس به
سعيد دادند هر يك از آنها را كه به سعيد مى دادند، نجاشى مى گفت :

(آيا تو را شاد كردم ؟)

سعيد در پاسخ مى گفت : (آرى فدايت گردم )

هر چه سعيد آرى مى گفت ، نجاشى بر عطايش مى افزود پس از فراغ نجاشى به سعيد گفت :

همين فرش اطاق را كه
هنگام دادن نامه امام صادق (ع ) روى آن نشسته بودم ببر، و بعد از اين هرگاه حاجتى داشتى نزد من بيا كه
بر آورده است .

سعيد، فرش را نيز برداشت و خوشحال از خانه نجاشى بيرون آمد، سپس به حضور امام صادق (ع ) شرفياب گرديد،
و ماجراى ملاقات خود با نجاشى را به امام صادق (ع ) عرض كرد، و امام صادق (ع ) آنچه را كه در مورد
مهربانى نجاشى به سعيد، مى شنيد، خوشحال مى شد.

سعيد گفت : (اى فرزند رسول خدا، گويا رفتار نيك نجاشى با من ، شما را شادمان كرد؟)

امام صادق (ع ) فرمود:

اى و الله و لقد سر الله و رسوله .

(
آرى سوگند به خدا، نجاشى خدا و رسولش را نيز شاد كرد).

(اين است نتيجه شاد كردن مؤ منين ، بايد توجه داشت كه شاد كردن مؤ من ، بيشتر مربوط به عمل و همكارى و
رفع مشكلات است ، نه اينكه مثلا با مزاحمى او را شاد كنند)

/ 534