درونم خون شد از ناديدن دوست
دموعي بعدکم لا تحقروها
دمي با نيکخواهان متفق باش
بساز اي مطرب خوشخوان خوشگو
عروسي بس خوشي اي دختر رز
مسيحاي مجرد را برازد
وصال دوستان روزي ما نيست
بخوان حافظ غزلهاي فراقي
الا تعسا لايام الفراق
فکم بحر عميق من سواقي
غنيمت دان امور اتفاقي
به شعر فارسي صوت عراقي
ولي گه گه سزاوار طلاقي253
که با خورشيد سازد هم وثاقي
بخوان حافظ غزلهاي فراقي
بخوان حافظ غزلهاي فراقي