دائرة المعارف بزرگ اسلامی جلد 2

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

دائرة المعارف بزرگ اسلامی - جلد 2

مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

آل صباحجلد: 2نويسنده: کاظم برگ نيسي 
 
 
شماره مقاله:430















آلِ صَباح، سلسله‌اي مالکي مذهب از عربهاي عتوبي که در اوايل سد? 12ق/18م به
کرانه‌هاي جنوبي خليج فارس مهاجرت کردند و در 1165ق/1752م حکومت کويت را به دست
گرفتند و فرمانروايي آنان تا به امروز ادامه دارد.
سابق? تاريخي: ضعف دولتهاي ايران و عثماني در نيم? نخست سد? 12ق/18م و دگرگونيهاي
داخلي سرزمينهاي کران? جنوبي خليج فارس، همچنين، فعاليت چشمگير بازرگاني شرکتهاي
اروپايي براي حمل کالا از راههاي دريايي و زميني، موجب پيدايش سلسله‌هاي تازه‌اي در
اين منطقه گرديد. در اين دوران، به سبب آشفتگيهاي داخلي، به تدريج از دامن? اقتدار
امپراتوري عثماني بر عراق کاسته مي‌شد. پاشاي بغداد بر اثر جنگهاي پياپي با ايران
چنان ناتوان شده بود که مُتَسَلَّم (حاکم) بصره به استقلال فرمان مي‌راند. ايران
نيز که به سبب تاخت و تاز افغانها و سپس حملات عثمانيان و روسها تواني نداشت، تا
پيش از پادشاهي نادر (1148-1160ق/1735-1747م) نتوانست به خليج فارس توجه کند. قدرت
ديگر کران? جنوبي خليج فارس قبيل? نيرومند بني‌خالد بود که اقتدارش تا بندرهاي شرق
عربستان و کويت و قطر گسترده بود رشت بازرگاني خليج فارس را با عربستان مرکزي به
دست داشت. فرمانروايي بني‌خالد بر شرق عربستان از سد? 11ق/17م با بيرون کشيدن اين
منطقه از چنگ عثمانيها آغاز شد. عتوبيها که در آغاز سد? 12ق/18م از نجد به کويت
(قُرَيْن) آمدند، با حمايت بني خالد به بازرگاني و صيد مرواريد پرداختند، اما با
مرگ سَعْدون بن محمدبن عُريْعر فرمانرواي بني خالد در 1134ق/1722م، ميان پسران و
خويشاوندان وي کشمکش افتاد. بدينسان قبايلي که به بني خالد ماليات مي‌پرداختند به
گونه‌اي خودمختاري يافتند، اگرچه همچنان به ني خال وفادار ماندند. سرانجام عواملي
همچون مرگ سليمان بن محمد (1149-1165ق/1736-1752م) فرمانرواي بني خالد و اوج‌گيري
اختلافات خانوادگي، و خطر نفوذ وهابيان از نجد به شرق جزيره، عتوبيهاي کويت را از
استقلال برخوردار ساخت.
خاستگاه: آل صباح عشيره‌اي از عربهاي عتوب يا بني عُتبه به‌شمار مي‌آيند. ديکسن که
دانسته‌هاي خود را از شيخ عبداللـه السالم گرفته است، آن را از فخذ (تيره)
دَهامْشَه (يا دهامِشَه) از قبيل? عَمارات، وابسته به عَنَزَه مي‌داند («کويت و
همسايگانش» ، 26)، اما بسياري اما بسياري ديگر آن را از شِمْلان شاخه‌اي از تير?
جُمَيْله از قبيل? عنزه به‌شمار آورده‌اند (رشيد، 33؛ ريحاني، 2/172؛ قس: حمزه،
178) که درست‌تر مي‌نمايد. اينان ساکنان بومي منطق? اَفْلاج در سرزمين هَدّار بودند
و نام عتوب (از ريش? عَتَب به معناي کوچ کرد و جابه‌جا شد) يا بني عُتبه ــ به گفت?
شيخ عبداللـه سالم ــ در پي مهاجرت گروهي از عشاير عنزه، همچون آل صباح و آل خليفه
(ه م) و جلاهمه، به شمال يعني منطق? عُمان الصِير، بر آنان نهاده شد. برخي مهاجرت
آل صباح را زاييد? کشمکش درون قبيله‌اي دانسته‌اند (رشيد، 35، حاشيه)، اما به‌ويژه
خشکسالي سخت و ديرپاي نجد را که (در حدود 1120ق/1708م) عشاير را به جستجوي جاي
مناسب‌تري براي زندگي واداشت (ديکسن، «کويت و همسايگانش»، 26) نبايد از ياد برد.
گروههاي عتوبي در مسير کوچ خود نخست به زُباره در قطر آمدند و سپس به دنبال درگيري
با آل مُسَلَّم، که بر قطر فرمان مي‌راند، به کويت (قُرَيْن) روي آوردند (رشيد، 35،
36؛ قس: لاريمر، 1000؛ ديکسن، «کويت و همسايگانش»، 27). آل صباح همراه با آل خليفه
و جلاهمه در حدود 1128ق/1716م به کويت که در آن هنگام روستاي کوچکي بود رسيدند. از
فرمانروايان کويت در نيم? نخست سد? 12ق/18م آگاهي چنداني در دست نيست، اما به نظر
مي‌آيد که اين منطقه تا ده? 5 همين سده زير فرمان اميران بني خالد بود (ابوحاکمه،
تاريخ الکويت الحديث، 25).
فرمانروايان:
1. صباح اول (حک‍ 1165-1176ق/1752-1762م). براساس نوشت? لاريمر شيخِ آل صباح در
زمان اقامت عشيره در کويت، سليمان بن احمد و بنا به روايتي ديگر، رحيم نام داشته
است (صص 1000-1001)، اما به عقيد? ابوحاکمه نخستين حاکم آل صباح در کويت صباح بن
جابر بوده است. (تاريخ الکويت الحديث، 25-27). صباح اول بر پاي? شيو? عشايري مردم
کويت براي ادار? امور محل و حل و فصل اختلافات برگزيده شد (رشيد، 109). سپس ضعف
دفاعي شهر در نتيج? کاهش اقتدار قبيل? بني خالد در شرق جزيره‌العرب، شيخ صباح را از
اختيارات گسترده‌اي برخوردار ساخت (تاريخ الکويت الحديث، 33). در اين زمان کويت
ايستگاه کاروانهايي بود که ميان حلب و شرق جزيره‌العرب سفر مي‌کردند و شيخ کويت نيز
به اشتراک با بارون کنيپهاوزن رئيس نمايندگي شرکت تجاري هلند در اين بازرگاني دست
داشت. دربار? آغاز حکومت صباح اختلاف نظر است. ابوحاکمه به استناد سفرنام? دکتر
آيوز آن را در 165ق/1752م مي‌داند و ديگران 1169ق/1756م را يادآور شده‌اند (لاريمر،
شجره‌نامه ، شم‍ 11؛ رشيد، 302). دربار? تاريخ درگذشت وي نيز اتفاق نظر نيست، برخي
به 1190ق/1776م (رشيد، 109) ــ که بي‌گمان نادرست است ــ و برخي به 1176ق/1762م
(لاريمر، همانجا) اشاره کرده‌اند که باتوجه به تاريخ حکومت جانشينِ وي محل ترديد
است.
2. عبداللـه بن صباح (حک‍ 1175-1230ق/1761-1815م). عبداللـه کوچک‌ترين فرزند صباح
پس از مرگ پدر به جانشيني او برگزيده شد (رشيد، 110). رشد کويت در نيم? دوم سد?
12ق/18م به تدريج توجه قدرتهاي منطقه را به خود جلب کرد. نخستين خطر حقيقي از سوي
بني‌کعب بود که در اين سالها دورق را پايتخت خود کرده بود و چنان نيرويي داشت که
مي‌توانست با کريم‌خان زند و ناوگانهاي شرکت هند شرقي انگليس مقابله کند (ويلسن،
217). پيرامون اختلاف بني‌کعب با شيخ کويت روايتهاي گوناگوني نقل شده است (رشيد،
110-111؛ ديکسن، «کويت و همسايگانش»، 27؛ ابوحاکمه، تاريخ شرقي الجزيره العربيه،
93-94). به هر روي اين اختلاف به يورش بني‌کعب و جنگ رقه و کوچ آل خليفه در
1190ق/1776م به زُباره انجاميد (لاريمر، 1001). در اين ميان وهابيان که رفته رفته
نيرو مي‌گرفتند، به‌ويژه پس از گشودن رياض، پايتخت دهّام بن دوّاس در 1187ق/1773م
به شرق جزيره‌العرب چشم دوختند. در اين دوران دو رويداد مهم به رشد بازرگاني کويت و
بحرين و ديگر بنادر خليج فارس ياري داد. نخست طاعون فراگير بصره در 1187ق/1773م که
بازرگاني آن را به نابودي کشيد، و ديگر محاصر? بصره از سوي ايران (از 13 محرم
1189ق/16 مارس 1775م) و تسخير آن (اواخر صفر 1190ق/نيم? آوريل 1776م) که بريتانيا
را واداشت تا پُست خود را از کويت به حلب بفرستد. از اين‌رو سال 1189ق/1775م را
بايد سرآغاز تاريخ مدوّن روابط بريتانيا با کويت شمرد (لاريمر، 1002). شيخ عبداللـه
در آغاز محاصر? بصره) تسليم کرد (ابوحاکمه، تاريخ الکويت الحديث، 809. اما دشمني
ديرين? عتوبيان با بني کعب و آل مذکور ــ فرمانروايان پيش بحرين ــ از ميان نرفت،
به‌ويژه آنکه روابط تير? ايران و انگلستان در فاصل? 1189-1193ق/1775-1779م، کويت و
زباره را به باراندازهاي شرکت هند شرقي تبديل کرد و ثروتهاي فراوان، رشک قبايل عرب
کران? ايراني خليج را نسبت به عتوبيا برانگيخت. ستيز عتوب و عربهاي کران? شرقي خليج
فارس بر سر قدرت سرانجام به تسخير بحرين از سوي آل خليفه انجاميد (1196ق/1782م) و
آل صباح نيز در اين ميان نقشي تعيين کننده داشت (همو، تاريخ الکويت الحديث، 93؛
لاريمر، 839). مرگ کريم‌خان زند پايان نفوذ ايران در خليج فارس بود در حالي که درست
در همين دوران اهميت خليج فارس بيش از پيش افزايش يافت، زيرا دولت عثماني فرماني
صادر کرد که رفت و آمد کشتيهاي بازرگاني به‌ويژه انگليسي را به «(خليج) سوئز» ممنوع
ساخت (جودت، 2/1242/124). بدينسان بنادر خليج‌فارس به مرکز حمل و نقل کالاهاي هند و
شرق به حلب واستانبول تبديل شدند. روابط دوستان? شيخ عبداللـه با شرکت هندشرقي و
همکاري او با بريتانيا در برابر فرانسه ــ همچون نقش وي در دستيابي بريتانيا به
نامه‌هاي محرمان? فرانسه پس از اعلام جنگ ميان آن دو، و دستگيري بورژ مأمور سري
فرانسه (لاريمر، 1002-1003) ــ باعث شد که شرکت هندشرقي در نتيج? دشواريهايي که با
کارمندان عثماني گمرک بصره پيدا کرد، نمايندگي خود را در 19 رمضان 1207ق/30 آوريل
1793م در آنجا بماند (همو، 1004). اين رويداد گذشته از نزديک‌تر ساختن روابط شيخ
عبداللـه با کمپاني (ابوحاکمه، تاريخ الکويت الحديث، 119-122) اعتبار بازرگاني کويت
را در خليج فارس بالا برد. در نخستين سالهاي سد? 13ق/واپسين سالهاي سد? 18م زوال
قدرت بني خالد بر اثر اختلافات دروني رهبرانش و افزايش يورش وهابيان در 1203ق/1789م
قطعي شد و از اين پس وهابيان که همواره مي‌خواستند به دريا برسند به شرق
جزيره‌العرب چشم دوختند و سرانجام در 1210ق/1795م نخستين والي خود را بر احسا
گماشتند. انگليسيها براي حفظ منافع بازرگاني خود از برخورد با وهابيان پرهيز
داشتند، اما گسترش نفوذ وهابيان، به‌ويژه پس از گرايش قواسم رأس‌الخيمه به عقايد
وهابي، حکومت عثماني را نگران ساخت. از اين‌رو به تقويت شيخ عبداللـه براي ايستادگي
در برابر وهابيان پرداختند (لاريمر، 1006). امير وهابي، سعودبن عبدالعزيز در
1208ق/1794م پس از آنکه کويت به زيدبن عريعر حکمران بني خالدي احسا پناه برد (رشيد،
114-115؛ خزعل، 359). همچنين اسناد کمپاني هندشرقي نشان مي‌دهد که يورشهاي وهابيان
به هنگام اقامت نمايندگي شرکت در کويت (1207-1210ق/1793-1795م) بارها تکرار شد
(لاريمر، 1005؛ ابوحاکمه، تاريخ الکويت الحديث، 127). با اينهمه کويت مستقل ماند، و
اگرچه سلطان بن احمد، فرمانرواي عمان در 1216ق/1801م پس از تسخير بحرين در پي تصرف
کويت يا با باجگيري از آن برآمد، اما به نظر نمي‌آيد که در اين کار موفق شده باشد
(مايلز، 294؛ قس: لاريمر، 1001). در دور? ناپلئون (1213-1225ق/1798-1810م)،
بيرتانيا که به دنبال تماسهاي ديپلماتيک ناپلئون با کشورهاي خليج فارس احساس خطر
مي‌کرد، از يک سو به بستن قراردادهايي با قدرتهايي بومي خليج فارس پرداخت و از سوي
ديگر به‌ويژه در برابر دست‌اندازيهاي قواسم به کشتيهاي بازرگاني واکنش نشان داد، از
اين‌رو در 1220ق/1805م سرکوب قواسم رأس‌الخيمه را آغاز کرد، و شيوخ کويت و زباره
براي آنکه نشان دهند هرگونه تجاوز عتوبيان به کشتيهاي انگليسي به دستور وهابيان
بوده است، پيشنهاد کردند که در مقابل پشتيباني بريتانيا، در سرکوب قواسم شرکت
جويند، اما نه اين پيشنهاد پذيرفته شد و نه پيشنهاد مشابه آن از سوي شيخ کويت در
1224ق/1809م (لاريمر، 1007-1008). در 1223ق/1808م امير وهابي که مي‌خواست به بغداد
بتازد، براي تأمين هزين? لشکرکشي از شيخ کويت باج خواست، اما شيخ نپذيرفت، پس
وهابيان به کويت تاختند اما کاري از پيش نبردند، همچنين تحريک شيخ قواسم و سلطان
عمان و ابوحسين امير جويبه در قطر و رَحْمَه‌بن جابر در سالهاي بعد براي يورش به
کويت نيز بي‌نتيجه ماند (لاريمر، 1088؛ ابوحاکمه، تاريخ الکويت الحديث 165-161)، و
سرانجام يورش ابراهيم پاشا به قلمرو وهابيان از نفوذ سعودبن عبدالعزيز در شرق
جزيره‌العرب جلو گرفت. شيخ عبداللـه در 1230ق/1815م درگذشت، مرگ وي را در 1812م نيز
نوشته‌اند (لاريمر، 1006).
3. جابربن عبداللـه بن صباح (حک‍ 1230-1276ق/1815-1859م). نخستين سالهاي فرمانروايي
جابر با دگرگونيهاي ژرفي در خليج‌فارس همراه بود. به دنبال يورش ترکان عثماني و
مصريان به نجد، درعيّه سقوط کرد و کويت تا مدتها از خطر وهابيان اسوده ماند. مبارز?
بريتانيا با راهزني دريايي قواسم و مقابله ناوگانهاي انگليسي با آنان به قرارداد 22
ربيع‌الاو 1235ق/8 ژانويه 1820م انجاميد و کويت اگرچه در فروش کالاهاي غارت شده به
وسيل? قواسم دست داشت، شايد از آن‌رو که عملاً به کشتيهاي انگليسي يورش نمي‌برد
(ابوحاکمه، تاريخ الکويت الحديث، 173) و يا از آن‌رو که در آن هنگام از اهميت
چنداني برخوردار نبود (فيلبي، 129)، در اين قرارداد شرکت نداشت. در 20 ربيع‌الاول
1237ق/15 دسامبر 1821م در پي اختلافي که ميان داوودپاشا والي بغداد و مستر جيمز
کلاوديوس ريچ نمايند? سياسي حکومت بمبئي بر سر عوارض گمرکي پديد آمد، نمايندگي
بريتانيا در بصره ــ احتمالاً ــ به جزير? فَيْلَکه کويت انتقال يافت و تا 27 رجب
1237ق/19 آوريل 1822م که بار ديگر به بصره بازگشت، در آنجا ماند. از اين پس کويت تا
مدتها از توجه مقامات انگليسي دور ماند. شيخ جابر از 1245ق/1829م سلط? عثماني را به
رسميت مي‌شناخت و به آنها ماليات سالانه مي‌پرداخت (لاريمر، 1008, 1012-1013). شايد
به همين دليل باشد که در نيم? 1247ق/1831م، هنگامي که قبايل منتفق و کعب در دور?
واليگري علي‌رضا پاشا بر بغداد، به محاصر? بصره پرداختند تا عزيز آغا متسلم رانده
شد? آن را به مقام خود باز گردانند، شيخ جابر نيز در اين محاصره شرکت جست و به پاس
اين خدمت از حکومت عثماني پاداش گرفت (رشيد، 120؛ قس: لاريمر، 1006؛ نيز ابوحاکمه،
تاريخ الکويت الحديث، 222-224). در 1252ق/1836م نيز شيخ جابر از سوي مقامات عثماني
براي سرکوب آل زهير، فرمانروايان زبير ــ شهري در جنوب غربي بصره ــ به ياري خوانده
شد (لاريمر، 1008؛ قس: رشيد، 121-122). اين همکاري تا 1253ق/1837م، که علي‌رضا پاشا
به خرمشهر حمله برد و آن را ويران ساخت، ادامه يافت (نجار، 125-126). بريتانيا که
پس از تسخيرنجد توسط خورشيد پاشا فرمانده سپاه محمدعلي پاشا و به‌ويژه پس از پيمان
ربيع‌الاول 1255ق/مه 1839م عبداللـه بن احمد فرمانرواي بحرين با خورشيد پاشا، از
خطر گسترش نفوذ عثماني ــ مصري نگران شده بود، از تمرکز ارتش پاشا در کويت
(1254ق/1829م)، که به صورت انبار آذوقه سپاه مصر درآمده بود، پيشکيري کرد. در 21
شعبان 1255ق/30 اکتبر 1839م، نمايند? بريتانيا مقيم در بوشهر، ستوان ادموندر دستيار
خود را به عنوان مذاکره براي ايجاد خط حمل و نقل ميان کويت و مديترانه نزد جابر
فرستاد، اما از شيخ پاسخ مساعد نشنيد (لاريمر، 1009؛ قس: رشيد، 125-126). با اينهمه
روابط بريتانيا و کويت دوستانه ماند. روابط شيخ جابر با فيصل بن تُرکي، امير وهابي
در واپسين سالهاي فرمانرواييش بهبود يافت و فيصل در 1267ق/1851م براي مقاصد سياسي
نماينده‌اي در کويت گماشت (لاريمر، 1011). روابط کويت با بحرين که پس از به حکومت
رسيدن جابر سرد شده بود، در دوران اختلافات داخلي آل‌خليفه (1256-1259ق/1840-1843م)
و ناکامي شيخ جابر در ميانجيگري ميان شيخ محمدبن خليفه و برادرش شيخ عبداللـه
کاملاً از ميان رفت (لاريمر، 1009-1010). کويت در دوران شيخ جابر، همچون دوران پدرش
پناهگاه طرفهاي درگير و شکست خوردگان سرزمينهاي مجاور بود. شيخ جابر در 1276ق/1859م
درگذشت. وي به سبب بخشندگي بسيارش به «جابرالعيش» ملقب شده بود (رشيد، 116، 127).

4. شيخ صبح دوم (حک‍ 1276-1283ق/1859-1866م). شيخ صباح که در 20 سال آخر حکومت پدرش
با او در ادار? کويت شرکت مي‌جست، پس از مرگ پدر به فرمانروايي پرداخت. در دوران
صباح رويداد چشمگيري اتفاق نيفتاد و روابط دوستانه با فيصل ابن ترکي و سپس عبداللـه
سعودي ادامه يافت. لاريمر نوشته است که در 1280ق/1863م ذکري از پرداخت ماليات کويت
به عثماني نشده است (ص 1013)، شايد از آنرو که مدحت پاشا به خاطر پيشگيري از
برافراشته شدن پرچمهاي بيگانه در کشتيهاي کويتي آنان را از پرداخت ماليات معاف
ساخته بود (عزاوي، 231). به هر روي در اين زمان سيادت باب عالي از سوي کويت به
رسميت شناخته مي‌شد، اگر کلنل پلي ، نمايند? مقيمِ بريتانيا در خليج فارس يادآور
شده است که کويت پرچم ويژ? خود را بر مي‌افرازد و استفاده از پرچم عثماني در
کشتيهاي کويتي تنها براي اجتناب از پرداخت عوارض گمرکي سنگين در بمبئي است (لاريمر،
1013-1012).
در 1283ق/1866م گروهي از آل زهير خواستار بازگرداندن زمين صوفيه (در ناحي? معامر
کنار شط‌العرب) شدند که يک تن از آنان به نام يعقوب 30 سال پيش به هنگام پناهنده
شدن به کويت به شيخ جابر فروخته بود (لاريمر، 1008). پس از طرح اين قضيه در يک
دادگاه عثماني در بصره، شيخ صباح پسر بزرگ خود عبداللـه را به آنجا فرستاد.قائم
مقام عثماني به جانبداري از آل زهير دستور مصادر? زمين را داد، اما نامق پاشا والي
بغداد يا از آن‌رو که مي‌خواست کويت را به زير سلط? واقعي خويش درآورد، و يا از بيم
يورش شيخ کويت به پشتيباني امير وهابي به معامر، صوفيه را از آن شيخ اعلام کرد
(همو، 1013؛ رشيد، 130)، اما چون به هدف خويش دست يافت، به گردآوري مدارکي پرداخت
تا نشان دهد که رفت و آمد کشتيهاي انگليسي به کويت و درنتيجه رونق اقتصادي آن به
زبان بصره است. اما شيخ که از مقاصد او آگاه شده بود از کلنل کمبال ، نمايند? مقيم
بريتانيا در بغداد، خواست که از رفت و آمد کشتيهاي انگليسي به کويت جلوگيري کند.
به‌طور کلي روابط کويت در دوران شيخ صباح دوم با عثماني نزديک‌تر بود تا با قدرتهاي
ديگر، شيخ صباح در 1283ق/1866م درگذشت.
5. عبداللـه دوم: (حک‍ 1283-1309ق/1866-1892م). وي در 1229ق/1814م به دنيا آمد و پس
از مرگ پدر در رجب 1283ق/نوامبر 1866م به فرمانروايي پرداخت. در اين دوران به علت
روابط بسيار نزديک کويت با عثماني، مقامات بريتانيايي خليج فارس در پي برقراري
روابط مستقيم با آن برنيامدند (لاريمر، 1015). در 1284ق/1867م شيخ محمد آل خليفه به
دنبال کشمکش با برادرش علي به کويت پناهنده شد و شيخ عبداللـه در ميانجيگري ميان آن
دو ناکام ماند (ابوحاکمه، تاريخ الکويت الحديث، 261). در دوران حکومت عبداللـه
روابط کويت با وهابيان به تيرگي گراييد. پس از مرگ فيصل بن ترکي در 1282ق/1865م
ميان پسرانش عبداللـه و سعود بر سر فرمانروايي ستيز درگرفت. عبداللـه به آل رشيد،
فرمانروايان جبل شَمَّر پناه برد و خواستار کمک باب عالي گشت. شيخ عبداللـه
پيشنهادهاي او را به عثماني رساند (لاريمر، 1014) و مدحت پاشا والي بغداد که در آن
بود تا نفوذ عثماني را از نو در احسا مستقر کند در 14 ربيع‌الاول 1285ق/5 ژوئيه
1868م به احسا يورش برد. در اين يورش شيخ عبداللـه نقشي فعالانه داشت (همانجا؛
رشيد، 133-134)، زيرا گذشته از آنکه خود در اين يورش شرکت کرد به دوحه رفت و شيخ
قاسم بن محمد آل ثاني را به پيوستن به عثماني و برافراشتن پرچم آن تشويق کرد
(ابوحاکمه، تاريخ الکويت الحديث، 252). وي به پاس اين خدمت از مدحت پاشا لقب قائم
مقام گرفت (ديکسن، «کويت و همسايگانش»، 136) و کويت تابع ايالت بصره شد. درگيري
جابربن مرداو، شيخ محمره (1244-1298ق/1828-1881م) در 1285ق/1868م با قبيل? نصّار و
مداخل? عبداللـه به جانبداري از شيخ محمره از ديگر رويدادهاي مهم اين دوره است
(رشيد 132-133؛ نجار 96-97). پناهنده شدن عبداللـه بن فيصل بن ترکي، پس از شکست از
برادرش سعود، (1299ق/1882م) به کويت يکي ديگر از وقايع درخور ذکر دورانش يخ
عبداللته است که به تهديد کويت از سوي سعود و پشتيباني شيخ عبداللـه از آل رشيد
شمّر انجاميد (لاريمر، 1015؛ رشيد، 136). عبداللـه دوم در ذيقعد? 1309ق/ژوئن 1892م
درگذشت.
6. محمدبن صباح: (حک‍ 1309-1313ق/1892-1895م)؛ شيخ محمد پس از مرگ برادرش شيخ
عبداللـه به فرمانروايي پرداخت. وي برادرش جراح را در ادار? امور با خود شريک کرد،
اما بر برادر کوچک‌تر به نام مبارک سخت گرفت و او را از قدرت دور نگهداشت. شيخ محمد
سياست شيخ عبداللـه را در تبعيت از عثماني ادامه داد و در آشفتگي احسا، مبارک را در
رمضان 1310ق/مارس 1893 با نيرويي بزرگ با ياري عثمان فرستاد (لاريمر، 1016). در
دوران شيخ محمد رابط? کويت با بريتانيا همچنان سرد ماند و سرانجام سِرفورد سفير
بريتانيا در قسطنطنيه در شوال 1310ق/آوريل 1893م رسماً به وزير خارج? عثماني اعلام
کرد که دولت وي حاکميت عثماني را در طول ساحل بصره تا قطيف (از جمله کويت) پذيرفته
است (همو، 1017). سخت‌گيريهاي شيخ محمد و شيخ جراح نسبت به مبارک و واگذاردن امور
کشور به شيخ يوسف آل ابراهيم، بازرگان ثروتمند و منتفذ کويت که با مبارک ميان? خوبي
نداشت، سرانجام مبارک را در ذيقعد? 1313ق/آوريل 1896م به کشتن 2 برادر واداشت
(رشيد، 145-138؛ ديکسن، «عربهاي باديه‌نشين» ، 266-273؛ قس: لوتسکي، 528-529؛
ابوحاکمه، تاريخ الکويت الحديث، 321).
7. مبارک: (حک‍ 1314-1333ق/1896-1915م). مبارک در 11 سال نخست فرمانروايي خود با
دشمني سرسخت همچون يوسف آل ابراهيم درگير بود. يوسف که اميدوار بود در برابر همکاري
با باب عالي و حتي آل رشيد به فرمانروايي کويت دست يابد (لاريمر، 1017؛ ديکسن «کويت
و همسايگانش»، 136) پس از به قدرت رسيدن مبارک با فرزندان 2 شيخ کشته شده به بصره
گريخت و مبارک را عنصري ضد عثماني و ابزار دست بريتانيا شناساند (همو، همان،
271-272) و حمدي پاشا والي بصره را به دشمني با وي برانگيخت (رشيد، 150). در مقابل،
مبارک نيز با تطميع دولتمردان و بلندپايگان عثماني همچون رجب پاشا والي بغداد و
ابوالهدي شيخ‌الاسلام قسطنطنيه خواست تا سلطان عثماني فرمانروايي او را به رسميت
بشناسد (لاريمر، 1018؛ رشيد، 150-151)، از سوي ديگر در رمضان 1314ق/فوري? 1897م و
سپس در ربيع‌الاول 1315ق/اوت 1897م خواستار حمايت بريتانيا شد، اما پاسخ مساعدي
نشنيد (لاريمر، 1020). يوسف در 29 محرم 1315ق/30 ژوئن 1897م مقدمات يورشي را از
ساحل هنديجان در ايران سازمان داد، اما با ديدن آمادگي کويت از حمله منصرف شد
(رشيد، 154-155؛ لاريمر، 1018). سرانجام دولت عثماني که در پي به رسميت شناختن
فرمانروايي مبارک بود، يوسف را از عراق راند و در رجب 1315ق/دسامبر 1897م فرمان
سلطان، در مورد قائم مقامي شيخ مبارک صادر شد (همو، 1018-1019). يوسف در ربيع‌الاول
همان سال به بحرين رفت و از شيخ بحرين و مقامات بريتانيا کمک خواست، سپس به قاسم بن
محمد آل ثاني شيخ دوحه روي آورد، اما نتيجه‌اي نگرفت و دست به دامان عبدالعزيز بن
رشيد امير حائل شد (رشيد، 160) که مبارک را به خاطر پناه دادن به عبدالرحمن بن فيصل
آل سعود و فرزندانش دشمن مي‌داشت.
در اوايل سد? 13ق/واپسين ده? سد? 19م نزديکي ميان روسيه و فرانسه از يک سو، و آلمان
و عثماني از سوي ديگر، بريتانيا را واداشت تا براي حفظ سلطه‌اش در خليج فارس، با
فرمانروايان محلي پيمان ببندد. از اين‌رو هنگامي که دولت عثماني در 16 شعبان
1316ق/30 دسامبر 1898م امتياز تأسيس خط راه‌آهن مديترانه به خليج فارس را به کنت
کاپنيست روسي داد، بريتانيا براي پيشگيري از تبديل کويت به منطق? نفوذ روسيه، کلنل
ميد نمايند? مقيم بوشهر را به کويت فرستاد تا همانند پيمان مسقط در 1309ق/1892م،
پيماني با مبارک ببندد (لاريمر، 1022؛ ابوحاکمه، تاريخ الکويت الحديث، 323). براساس
اين پيمان که در 11 رمضان 1316ق/23 ژانوي? 1899م به امضا رسيد، شيخ کويت و
جانشينانش براي هميشه متعهد شدند که بي‌اجاز? بريتانيا با کشورهاي ديگر رابطه
برقرار نکنند و حتي واگذاري هيچ بخشي از کويت را به هر عنوان به آنان نداشته باشند
(همو، تاريخ الکويت الحديث، 408، متن پيمان). سپس کلنل ميد نامه‌اي به ضميم? پيمان
به شيخ داد که در آن در برابر وفاداري وي، پشتيباني بريتانيا را وعده مي‌داد و
همچنين بر جنب? محرمانه بودن پيمان تأکيد مي‌کرد (لاريمر، 1023). با اينهمه دولت
عثماني که احتمالاً به ماجرا پي برده بود، به تلاش افتاد تا سلط? خود را بر کويت
استوار گرداند. آلمانيها که مي‌خواستند به انحصاراتي در قلمرو عثماني دست يابند و
ابزارهاي آن را به روي کالاهاي آلماني بگشايند، از اين فرصت سود جستند و به سلطان
عبدالحميد پيشنهاد کردند که خط راه‌آهني براي ارتباط ميان بسفر و خليج فارس کشيده
شود. پس از عقد قرارداد، هيأت آلماني در 8 رمضان 1317ق/10 ژانوي? 1900م، براي
استقرار ايستگاه نهايي خط راه‌آهن برلين ــ بغداد در «کاظمه» در کويت با شيخ به
مذاکره پرداخت، اما شيخ خود را بي‌علاقه نشان داد (همو، 1026). رئيس هيأت آلماني،
اشتمريخ سرکنسول آلمان در قسطنطنيه، خواست که بدون در نظر گرفتن شيخ با عثماني
مذاکره کند، اما بريتانيا که در پي حفظ وضع موجود بود در 14 ذيحج? 1317ق/15 آوريل
1900م آلمان را از پيمان 1316ق/1899م آگاه ساخت (همو، 1027)، و اين قرارداد منعقد
نشد. در محرم 1319ق/مه 1901م مبارک طي قراردادي ديگر متعهد شد که از ورود اسلحه از
بنادر هند و ايران به کويت و خروج آن جلوگيري کند (ابوحاکمه، تاريخ الکويت الحديث،
409، متن پيمان) و همچنين به ايران و بريتانيا اجازه داد که براي يافتن سلاحهاي
قاچاق، کشتيهاي کويتي را بازرسي کنند (همو، همان، 410).
در اين هنگام دشمني ميان عبدالعزيز آل رشيد و مبارک به جنگ انجاميد. سرآغاز اين
درگيري کاملاً روشن نيست. اين قدر پيداست که عبدالرحمن بن سعود در ربيع‌الآخر
1318ق/اوت 1900 و ماه بعد به پشتيباني مبارک به نجد تاخت و از سوي ديگر سعدون پاشا
امير قبيل? منتفق که از سوي دولت عثماني ياغي شمده مي‌شد يا مبارک تباني کرد و به
قبايل تابع آل رشيد يورش برد. چندي بعد اين درگيري با ميانجيگري محسن پاشا متسلم
بصره و دوست مبارک، پايان گرفت (لاريمر، 1028)، اما ادام? تلاشهاي يوسف و پشتيباني
ابن رشيد از وي مبارک را واداشت تا همراه با عبدالرحمن بن فيصل به قلمرو ابن رشيد
بتازد، ليکن در پيشروي به سوي جبل شمّر، در 15 ذيقعده 1318ق/4 مارس 1901م در صريف
نزديک بُرَيْده از ابن رشيد شکست خورد و عقب نشست (رشيد، 161-163). دولت عثماني از
اين موقعيت سود جست و در 17 ذيقعده/6 مارس محسن پاشا را به کويت فرستاد تا با
پيشنهاد استقرار پادگان عثماني در کويت آن را مستقيماً زير سلط? خود قرار دهد (همو،
166)، اما مبارک نپذيرفت و از بريتانيا خواست تا هرچه زودتر کويت را تحت حمايت کامل
خود بگيرد. بريتانيا که نمي‌خواست مسئوليت ماجراجوييهاي شيخ مبارک را به عهده،
بگيرد پاسخ منفي داد (لاريمر، 1029-1030)، اما پس از اوج‌گيري کشمکش ميان باب عالي
و بريتانيا، سرانجام هر دو در 25 جمادي‌الاول 1319ق/9 سپتامبر 1901م پس از مذاکره
متعهد شدند که وضع موجود را حفظ کنند (همو، 1031).
در جمادي‌الآخر 1320ق/سپتامبر 1902م، يوسف بن عبداللـه آل ابراهيم، نقشه‌اي براي
تسخير کويت و ترور مبارک طرح کرد و براي اين کار از قبيل? شريفات خوزستان نيرويي
گرد آورد، اما اين نقشه فاش شد (رشيد، 176-177؛ لاريمر، 1036) و نيروي دريايي
بريتانيا آنان را تعقيب کرد و پراکند و يوسف به عبدالعزيز بن رشيد در حائل پناه برد
و تا مرگش در ذيقعد? 1323ق/ژانويه 1906م همان‌جا ماند (همو، 1044). به اين ترتيب
تلاشهاي جدي براي سرنگوني مبارک به پايان رسيد، به‌ويژه که از اين پس توجه عثماني
به عربستان مرکزي، که ستيز ميان ابن سعود و ابن رشيد در آنجا رو به اوج‌گيري بود،
جلب شد.
در 8 رمضان 1321ق/28 نوامبر 1903م لرد کرزن از کويت ديدار کرد تا روابط استوار
بريتانيا را با آن تثبيت کند. در اين ديدار، شيخ خود را افسر نظامي امپراتوري
بريتانيا خواند (همو، 1037). در جمادي‌الآخر 1322ق/اوت 1904م بريتانيا کاپيتان ناکس
را به سمت نمايند? سياسي در کويت گماشت تا از اقداماتمبارک در بيرون از مرزهاي کويت
پيشگيري کند (همو، 1039). در 23 شعبان 1325ق/اول اکتبر 1907م مبارک طي قراردادي با
ناکس بندر شُوَيْخ را به انگلستان اجاره داد تا لنگرگاهي براي ناوگانجنگي بريتانيا
شود (ابوحاکمه، تاريخ الکويت الحديث، 33، 412-421). در 2 شعبان 1329ق/29 ژوئيه
1911م شيخ مبارک موافقت کرد که پيش از مشورت با کاپيتان شکسپير به بيگانگان اجازة
غواصي براي يافتن اسفنج و مرواريد در آبهاي کويت ندهد (همو، همان، 422-423). در 27
رجب 1330ق/13 ژوئيه 1912م مبارک با تأسيس خط تلگراف در کويت موافقت کرد (همو، همان،
424). اين قراردادها که تا 26 صفر 1334ق/3 ژانويه 1916م پس از مرگ شيخ مبارک معتبر
بودند، کويت را از نفوذ دولتهاي ديگر دور نگاه داشت. در 1331ق/1913م مسأل? کويت
ميان باب عالي و دولت بريتانيا مورد مذاکره قرار گرفت و در 24 شعبان 1331ق/29 ژوئيه
1913م پيماني امضا شد که براساس آن استقلال شيخ کويت و مرزهاي کشور وي به رسميت
شناخته شد، اما درگرفتن جنگ جهاني نخست، از تصويب اين پيمان جلوگيري کرد (ديکسن،
«کويت و همسايگانش»، 147-148). در اين جنگ شيخ مبارک با متفقين هم‌پيمان شد و
بريتانيا تلاشهاي متعدد واليان بصره را براي تهديد مرزخاي شمالي کويت خنثي ساخت
(لاريمر، 1546-1547). شيخ مبارک با شيخ خزعل دوستي ديرينه‌اي داشت و هنگامي که
قبايل کعب در جنگ جهاني اول بر شيخ خزعل شوريدند، به ياري وي شتافت (نجار،
127-129). دوران فرمانروايي شيخ مبارک، به‌ويژه واپسين سالهاي آن را مي‌توان سرآغاز
عصر تازه‌اي در تاريخ کويت شمرد. شيخ مبارک که لقب مبارک کبير يافته بود، در محرم
1334ق/نوامبر 1915م درگذشت.
8. جابربن مبارک (حک‍ 1334-1335ق/1916-1917م). در دوران فرمانروايي شيخ جابر رويداد
چشمگيري اتفاق نيفتاد. وي مالياتهاي سنگين دوران پدر را کاهش داد (رشيد، 230). در
اين دوران محاصر? دريايي و زميني عثماني از سوي متفقين، راه را بر ورود کالا به آن
کشور بسته بود، با اينهمه بازرگانان کويت از رهگذر گسترش بازرگاني خود با شام و از
آن طريق با استانبول سودهاي سرشار بردند. شيخ جابر در ربيع‌الاول 1335ق/ژانوي?
1917م درگذشت (رشيد، 230-233).
9. سالم بن مبارک (حک‍ 1335-1339ق/1917-1921م). نخستين کار وي کاهش عوارض گمرکي
واردات به 4? و حذف عوارض گمرکي صادرات بود (همو، 233). در اين دوران کويت همچنان
به ارال کالا به شام ادامه داد. از اين‌رو انگليسيها به سبب سياست جانبداران? شيخ
نسبت به عثماني، در جمادي‌الاول 1336ق/فوري? 1918م راه دريايي کويت را بستند
(ديکسن، «کويت و همسايگانش»، 243, 251) و در پي آن برآمدند تا کارمنداني را براي
نظارت بر کالاهاي صادراتي در کويت بگمارند. شيخ سرانجام به اين خواسته تن در داد
(رشيد، 239-240؛ ابوحاکمه، تاريخ الکويت الحديث، 342-343)، اما ابن سعود را مسبب
اين امر مي‌دانست (ديکسن، «کويت و همسايگانش»، 250). در دوران شيخ سالم دشمني ميان
آل سعود و آل صباح که از اواخر فرمانروايي شيخ مبارک آغاز شده بود، اوج گرفت.
سرآغاز اين دشمني از آنجا ريشه مي‌گرفت که سالم در ذيحج? 1333ق/اکتبر 1915م به
فرمان پدر در سرکوب قبيل? عَجْمان به ياري عبدالعزيز بن سعود شتافت، اما پس از شکست
عجمان، در همان سال به آنان پناه داد (رشيد، 244-245). از سوي ديگر ابن سعود نيز
براي گرفتن زکات از قبيل? عوازم که تابع آل صباح بود، نيرو فرستاد (همو، 237) و
دشمني ريشه‌دارتر شد. در اين ميان جنبش اخوان، و به تعبيري «وهابيان تهديدگر» که از
1332ق/1914م شکل عمومي به خود گرفت، توجه عبدالعزيزِ سعود را به خود جلب کرد
(ديکسن، «کويت و همسايگانش»، 148-149). اينان که مردم کويت را کافر مي‌شمردند
(رشيد، 246) از سوي عبدالعزيز به عنوان ابزار توسعه‌طلبي به کار رفتند و تهاجم خود
را به خاک کويت آغاز کردند. کويت طبق پيمان 1331ق/1913م، مرز جنوبي خود را جبل
منيفه مي‌دانست، اما شيخ سالم که دريافت اين پيمان را بايد با ششمين ماده پيمان 6
ربيع‌الآخر 1338ق/29 دسامبر 1919م ميان بريتانيا و ابن سعود، لغو شده بداند، نسبت
به قلمرو خويش نگران شد. داوري برتانيا ميان شيخ سالم و ابن سعود نيز نتيجه‌اي نداد
(ديکسن، «کويت و همسايگانش»، 244, 252-253). سرانجام در 26 محرم 1339ق/10 اکتبر
1920م فيصل الدُوَيش رهبر اخوان به فرمان ابن سعود به جَهْراء يا جهري تاخت. سالم
شکست خورد و به قصر احمر عقب نشست (همو، همان، 252-255؛ رشيد، 254-262). دخالت
بريتانيا در جهت حمايت از کويت به درگيري پايان داد، اما دشمني همچنان ادامه يافت.
از اين‌رو خزعل، شيخ محمره پيشنهاد کرد که فرزندش کاسب را به همراه احمد جابر نو?
شيخ کويت براي ميانجيگري ميان ابن سعود و شيخ سالم به نجد بفرستد. بريتانيا که
درگير انقلاب 1338ق/1920م عراق بود، اين پيشنهاد را پذيرفت. هيأت صلح در رجب
1339ق/مارس 1921م به گفتگو پرداخت، اما با مرگ شيخ سالم در 18 جمادي‌الآخر 1339ق/27
فوريه 1921م ابن سعود گرفتاريهاي ميان 2 کشور را پايان يافته شمرد (همو، همان،
255-256؛ رشيد، 275).
10. احمد الجابر (حک‍ 1339-1369ق/1921-1950م). شيخ احمد جابر پس از بازگشت از نجد
به فرمانروايي پرداخت. در پايان جنگ جهاني نخست، مسأل? تعيين مرزهاي ميان نجد و
عراق و کويت مسأل? اصلي بريتانيا بود. از اين‌رو سرپرستي کاکس کنفرانس عُقَيْر را
در ربيع‌الآخر 1341ق/نوامبر 1922م تشکيل داد، و همچنان که به ابن سعود وعده داده
بود دوسوم از خاک کويت به عنوان منطق? بي‌طرف عملاً به وي واگذار شد (ديکسن، «کويت
و همسايگانش»، 275). شيخ کويت ناگزير نظر کنفرانس را پذيرفت و پيمان عقير در 12
ربيع‌الآخر 1341ق/2 دسامبر 1922م امضاء شد. براساس اين پيمان 2 منطق? بي‌طرف، يکي
ميان کويت و عربستان از سوي جنوب و ديگري ميان عراق و عربستان از سوي شمال، تعيين
شد (همو، همان، 270-280؛ هي، 98-99). تيرگي روابط کويت و عربستان به دنبال ماجراي
مسابله در 1341ق/1923م افزايش يافت. مسابله با باديه‌نشينان نجد که کالاهاي مورد
نياز خود را از بازرگانان کويت به نسيه مي‌خريدند، نجد را از درآمد گمرکي بزرگي
محروم مي‌کردند، از اين‌رو عبدالعزيز براي گردآوري ماليات باديه‌نشينان نجد در پي
آن برآمد که نماينده‌اي در کويت بگمارد، اما شيخ نپذيرفت و ابن سعود بازرگاني و با
کويت را تحريم کرد. اين تحريم اقتصادي چهارده ساله (1342-1356ق/1924-1937م) زيان
مالي بزرگي را به دنبال داشت و شيخ کويت به ناچار برادر خود را براي مذاکره به رياض
فرستاد (ديکسن، نکويت و همسايگانش»، 184-187, 331-332؛ رشيد، 382-383). از سوي ديگر
يورشهاي اخوان به رهبري فيصل الدُّوَيْش بر عبدالعزيز بن سعود شوريدند، اما در جنگ
شکست خوردند و به کويت پناه بردند. با اينهمه بريتانيا از کمک شيخ به آنان جلوگيري
کرد. سرانجام اخوان به مقامات بريتانيا تسليم شدند و بريتانيا آنان را به عبدالعزيز
سپرد.
بريتانيا در پي پايان يافتن شورش اخوان، در جمادي‌الثاني 1340ق/فوري? 1922م به پاس
بي‌طرف ماندن شيخ در اين شورش به وي نشان اعطا کرد (ديکسن، «کويت و همسايگانش»،
326). تحريم اقتصادي عبدالعزيز از يک سو و بحران جهاني 1348ق/1929م از سوي ديگر،
همچنين سرازير شدن مرواريد مصنوعي ژاپن به بازارهاي جهاني که بازار مرواريد طبيعي
را شکست، مردم کويت را به انتقاد از حکومت برانگيخت. کلنل دوگري نمايند? سياسي
بريتانيا در کويت از شيخ خواست که شيو? دموکراتيک در پيش گيرد، از اين‌رو اول
جمادي‌الاول 1357ق/29 ژوئن 1938م مجلس قانونگذاري در کويت بنياد نهاده شد، اما شيخ
در 9 ذيقعد? 1358ق/21 دسامبر 1939م آن را منحل کرد و مجلس ديگري مرکب از 5 تن از
اعضاي خاندان آل صباح و 9 تن از بزرگان شهر تشکيل داد (ابوحاکمه، تاريخ الکويت
الحديث، 365-367؛ تاريخ معاصر، 2/277-278). اما جوشش نفت در ذيحج? 1356ق/23 فوري?
1938م که شيخ امتياز کاوش آن را در 9 ذيقعد? 1352ق/23 فوري? 1934م به شرکت نفت کويت
داده بود (قَدّوره، 117) اميدهاي تازه‌اي به بار آورد و با فروش نخستين بشکه‌هاي
نفت در 30 رجب 1365ق/30 ژوئن 1946م اوضاع اقتصادي کويت رو به بهبود گذاشت. بهداشت،
آموزش و پرورش و خدمات عمومي به سرعت گسترده شد و به کويت عملاً به دورانِ نو تاريخ
خود راه يافت.شيخ احمد جابر در 10 ربيع‌الاول 1369ق/اول ژانوي? 1950م درگذشت.
11. عبداللـه السالم (حک‍ 1369-1385ق/1950-1965م). ده? ششم 1950م آغاز کاهش سلط?
بريتانيا در کويت بود. بي‌گمان رويدادهايي همچون ملي شدن نفت ايران دردوران
نخست‌وزيري دکتر مصدق، انقلاب 1371ق/1952م مصر و روي کار آمدن جمال عبدالناصر، يورش
3 کشور فرانسه و انگلستان و اسرائيل در 1376ق/1957م، به کانال سوئز و ملي شدن آن، و
انقلاب عراق در 1379ق/1959م در اوج‌گيري آگاهي مردم کويت و جنبش آنان در مبارزه با
استعمار بريتانيا تأثيري چشمگير برجاي گذاشتند. در ربيع‌الآخر 1373ق/دسامبر 1953م
شيخ عبداللـه پس از مذاکره‌هاي طولاني با شرکت نفت کويت، قرارداد تازه‌اي با اين
شرکت بست که براساس آن 50? از سود ويژ? شرکت به کويت تعلق گرفت. نخستين گامهاي کويت
در راه دستيابي به استقلال، ارائ? خدمات پستي و گذرنامه‌اي بود که از 1378ق/0958م
آغاز شد. در 1380ق/1960م دادگاههاي ويژ? اتباع بريتانيا منحل شد و دادگاههاي کويتي
جاي آنها را گرفت. در 1381ق/1961م کويت پول ملي خود را منتشر ساخت، و سرانجام در 6
محرم 1381ق/20 ژوئن 1961م استقلال کويت اعلام شد و پيمان 1317ق/1899م جايش را بهپ
يمان همکاري و دوستي 1381ق/1961م سپرد. در رجب 1381ق/دسامبر 1961م کويت خواستار
عضويت در سازمان ملل متحد گشت که از سوي شوروي وتو شد، اما سرانجام شوراي امنيت در
20 ذيحج? 1382ق/14 مه 1963م کويت را به عضويت پذيرفت (امين، 275). به دنبال اعلام
استقلال کويت، عبدالکريم قاسم رهبر انقلاب عراق در يک کنفرانس مطبوعاتي در 10 محرم
1381ق/24 ژوئن 1961م کويت را پاره‌اي از خاک عراق شمرد. شيخ عبداللـه بي‌درنگ از
بريتانيا کمک نظامي خواست. اين ادعا به دنبال کشته شدن عبدالکريم قاسم از ميان رفت
(نفيسي، 43، 44، 47). مجلس مؤسسان کويت در شعبان 1381ق/ژانوي? 1962م تشکيل شد و بر
پاي? قانون اساسي تصويب شده، فرمانروايي کشور ويژ? خاندان مبارک (1838-1915) اعلام
شد (تاريخ معاصر، 2/99). در شعبان 1382ق/ژانوي? 1963م انتخابات نخستين مجلس ملي
برگزار شد و دولتي تازه بر سر کار آمد (قدوره، 124). در دوران فرمانروايي عبداللـه
السالم خدمات عمومي همچون آموزش و بهداشت گسترش بيش‌تري يافت، به‌ويژه در زمين?
رايگان کردن درمان، کويت در ميان کشورهاي توليدکنند? نفت منطقه پيشگام بود. شيخ
عبداللـه در 20 رجب 1385ق/24 نوامبر 1965م درگذشت.
12. صباح سالم (حک‍ 1385-1397ق/1965-1977م). وي پس از درگذشت برادرش به فرمانروايي
پرداخت. در 1386ق/1966م بر اثر فشار افکار عمومي قانوني پيرامون کاهش سهم امير از
درآمد کشور به تصويب رسيد و در آوريل همان سال برنام? پنج ساله‌اي براي پيشرفت
اقتصادي تدوين گشت. در پي در گرفتن جنگ عرب و اسرائيل در 1387ق/1967م، دولت به ارتش
دستور آماده‌باش داد و گروهي را براي شرکت در جنگ به منطق? کانال سوئز فرستاد.
همچنين از فروش نفت به ايالات متحده و بريتانيا خودداري ورزيد. در دوران شيخ صباح
السالم روابط ميان کويت و شوروي بهبود يافت و به بستن قراردادهاي همکاري اقتصادي و
فني رسيد (تاريخ معاصر، 2/105). در 1968م کويت همراه با ليبي و عربستان سعودي به
صورت عضو بنيان‌گذار سازمان کشورهاي عرب صادرکنند? نفت (OAPEC ) درآمد، و در همين
سال اعلام شد که پيمان دفاعي متقابلي که پس از استقلال کويت ميان اين کشور و
انگلستان بسته شده بود، با توافق طرفين لغو شده و در پي آن اعلام شد که بريتانيا تا
پايان 1391ق/1971م نيروهاي خود را از خليج فارس بيرون خواهد برد (منسفيلد، 189). در
شعبان 1396ق/اوت 1976م به دنبال درگيريهاي ديرين? دولت با نمايندگان مخالف مجلس،
شيخ صباح دستور انحلال مجلس را صادر کرد و دوران فترت تاپ ايان زندگي او و چندي پس
از آن نيز ادامه يافت. شيخ صباح در 20 محرم 1398ق/31 دسامبر 1977م درگذشت و پس از
وي جابرالاحمد الجابر به فرمانروايي رسيد.
مآخذ: ابوحاکمه، احمد مصطفي، تاريخ الکويت الحديث، کويت، 1984م؛ همو، تاريخ شرقي
الجزيره العربيه، ترجم? محمد امين عبداللـه، بيروت؛ تاريخ معاصر کشورهاي عربي،
ترجم? محمدحسين شهري، تهران، 1361ش؛ جودت احمد، تاريخ، استانبول، 1309ق؛ حمزه،
فؤاد، قلب جزيره العرب، رياض، 1968م؛ خزعل، حسين خلف، تاريخ الجزيره العربيه،
بيروت، 1968م؛ رشيد، عبدالعزيز، تاريخ الکويت، بيروت، 1978م؛ ريحاني، امين، ملوک
العرب، بيروت، 1967م؛ عزاوي، عباس، تاريخ العراق بين الاحتلالين، بغداد، 1955م؛
قَدّوره، زاهِيَه، تاريخ العرب الحديث، بيروت، 1985م؛ لوتسکي، و.، تاريخ عرب در
قرون جديد، پرويز بابائي، تهران، 1356ش؛ نجار، مصطقي عبدالقادر، التاريخ السياسي
لاماره عربستان العربيه، قاهره، 1971م؛ نفيسي، عبداللـه فهد، الکويت؛ الرأي الآخر،
لندن، 1985م؛ ويلسن، آرنولد، خلج فارس، ترجم? محمد سعيدي، تهران، 1348ش؛ نيز:
Amin, Sayed Hassan, Middle East Legal System, London, 1985; Dickson, H. R. P.,
Kuwait and her Neigbours, London, 1956, Index; ld, The Arab of the Desert,
London, 1967; Hay, Rupert, the Persian Gulf, Oman and Central Arabia, Calcutta,
1915; Mansfield, Peter, The Middle East, London, 1973; Miles, S. B., The
Countries and Tribes of the Persian Gulf, London; Phillby, h. St. John, sa'udi
Arabia, Beirut, 1968; The Middle East and North Africa< 1984-85.
کاظم برگ‌نيسي
 






/ 440