دائرة المعارف بزرگ اسلامی جلد 2

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

دائرة المعارف بزرگ اسلامی - جلد 2

مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

آل مويدجلد: 2نويسنده: حسين عماري 
 
 
شماره مقاله:472














 

آلِ مُؤَيِد، سلسله‌اي از اميران که در نيم? دوم سد? 6ق/12م (548-595ق/1153-1198م)
بر مناطقي از خراسان فرمانروايي کردند و مرکز حکومتشان شهر نيشابور بود. پايه‌گذار
اين سلسله آيْ اَبَه يا اَيْبَه بود که در کتابهاي تاريخي از وي با القاب المؤيّد،
امير مؤيّد و ملک مؤيّد ياد شده است. اميران مشهور اين خاندان بدين شرحند:
1. المؤيّد آي ابه. يکي از غلامان سلطان سنجر سلجوقي (حک‍ 511-552ق/1117-1157م) يود
که در 548ق/1153م همراه امراس لشکر سنجر به دست غزان انجاميد، جان سالم به در برد و
تني چند از اميران را به اطاعت خود درآورد و غزان را از نواحي نيشابور، طوس، نسا،
اَبيوشرْد، شهرستان (شارستان) و دامغان راند و بر اين سرزمينها چيره گرديد.
در 552ق/1157م ايناق يکي از اميران سنجر سلجوقي که بر امير مؤيّد حسادت مي‌ورزيد،
با 000‘10 سوار از مازندران حرکت کرد و در نساء و ابيورد مستقر گرديد، ولي نسبت به
امير مؤيّد اظهار دشمني نکرد. امير مؤيّد با يک حمل? غافلگيرانه، لشکريان ايناق را
پراکنده ساخت. ايناق به مازندران گريخت و پس از آن تا مدتها شهرهاي خراسان صحن?
تاخت و تاز وي گرديد و اسفراين در همين تاخت و تازها ويران گشت.
در همين سال ترکان غز از بلخ به مرو حمله کردند و امير مؤيّد با کمک خاقان محمود
(خواهرزاده و جانشين سنجر در خراسان) 3 بار آنها را شکست داد، ولي بار چهارم غزان
پيروز گشتند و امير مؤيّد به طوس و سپس به گرگان گريخت. آنگاه از گرگان به زانک
(زاذَک) يکي از روستاهاي خَبوشان (قوچان) رفت. غزان پس از اطلاع از محل اقامتش او
را محاصره کردند. امير مؤيّد توانست از آنجا بگريزد و به نيشابور بازگردد و بار
ديگر لشکرياني پيرامون خود گرد آورد (554ق/1159م).
خاقان محمود که همواره از غزان شکست مي خورد و متصرفات مهمي در دست نداشت، از امير
مؤيّد خواست تا شهرهاي زير فرمان خود را به وي تسليم کند و به خدمت وي درآيد، ولي
مؤيّد اين پيشنهاد را نپذيرفت. سرانجام قرار شد که در برابر پرداخت مبلغي از سوي
امير مؤيّد به خاقان محمود، هر دو در آن شهرها مستقر شوند.
شهر نيشابور مقر حکومت آل مؤيّد، در 554ق/1159م به دنبال اختلاف شافعيان و علويان،
دچار آشوبي بزرگ گشت و بر اثر آن مدارس، مساجد و بازارها سوزانده شد و بسياري از
شافعيان کشته شدند. امام مؤيّدبن حسين موفّقي، رهبر شافعيان، ناگزير به قلع?
فَرْخَک پناهنده شد و از آنجا به طوس رفت. امير مؤيّد که از بيم حمل? غزان، نيشابور
را رها کرده بود، با لشکريانش همراه امام مؤيّد موفقي، به نيشابور بازگشت و شهر
نيشابور را محاصره کرد. ذُخْرالدّين ابوالقاسم زيدبن حسن حسيني رهبر علويان در
«شارستان» متحصن گرديد. آتش فتنه بار ديگر زبانه کشيد و شافعيان در انتقامجويي
زيده‌روي کردند. خونهاي بسياري ريخته شد و آنچه از نيشابور بازمانده بود، ويران
گرديد و امير مؤيّد به بيهق رفت. سال بعد بار ديگر به نيشابور بازگشت و پس از تسلط
بر شهر از مردم دلجويي کرد. در همين سال بار ديگر به بيهق رفت و قلع? خسرو گِرد را
محاصره و تصرف کرد. سپس به هرات لشکر کشيد، ولي نتيجه‌اي نگرفت و به نيشابور بازگشت
و احمد خربنده را که در شهر کُندُر دست به قتل و غارت گشوده بود، سرکوب کرد. در
556ق/1161م گروهي از اهل فساد، در نيشابور، به تاراج اموال و ويران ساختن خانه‌ها
پرداختند و آنچه خواستند کردند. امير مؤيّد گروهي از اين اشوبگران را کشت و جمعي از
بزرگان نيشابور را به تهمت سکوت آنان در برابر تاراجگريهاي ياغيان بگرفت. ذخرالدبين
ابوالقاسم زيد حسيني نقيب علويان يکي از آنان بود.
در همين سال، خاقان محمود که برخلاف ميل خود، پيشنهاد غزان را براي حکومت پذيرفته
بود همراه آنان، امير مؤيّد را در شادْياخ نيشابور محاصره کرد، ولي به بهان? رفتن
به گرمابه از دست غزان گريخت و به «شهرستان» رفت. غزان نيشابور را 4 ماه محاصره
کردند و چون پيروزي روي ننمود، از آنجا بازگشتند و در سر راه خود شهرها و روستاها
را تاراج کردند. از آن ميان، شهر طوس را سخت چپاول کردند و به مشهد رفتند و دست به
کشتار و تاراج گشودند، ولي به آرامگاه حضرت رضا(ع) آسيبي نرساندند. خاقان محمود پس
از فرار از دست غزان به نيشابور بازگشت. امير مؤيّد بر محمود به سبب همکاريش با
غزان در هنگام محاصر? نيشابور، تنگ گرفت و در ماه رمضان 557ق/اوت 1162م بر چشم او
ميل کشيد و اموالش را تصرف کرد و در خطبه پس از المُسْتَنْجِد باللـه خليف? عباسي
نام خود را آورد. فرزند محمود، جلال‌الدين، را نيز کور ساخت و هر دو را در زندان
نگه داشت تا درگذشتند. در 558ق/1163م امير مؤيّد به قومِس تاخت و بر بسطام و دامغان
چيره شد. ارسلان شاه بن طغرل سلجوقي که در همدان حکومت مي‌کرد، خلعتهايي گرانبها
براي امير مؤيّد فرستاد و به وي فرمان داد تا شهرهاي ديگر خراسان را نيز متصرف
گردد. از اين پس امير مؤيّد به اطاعت ارسلان شاه درآمد و به نام وي خطبه خواند.
مؤيّد در 560ق/1164م هرات را از محاصر? غزان آزاد ساخت و اموال و احشامشان را غارت
کرد. در 565ق/1169م لشکري به کرمان براي کمک به بهرام شاه، فرزند بزرگ ملک طغرل که
در حال جنگ با برادر خود ارسلان شاه بود، گسيل داشت. بهرام شاه با کمک اين لشکر
برادر خود را شکست داد و بر کرمان دست يافت.
در 568ق/1172م ايل ارسلان بن آتْسِزبن محمد خوارزمشاه در گَرْگانْج (جُرجانيّه) مرد
و فرزند کوچکش محمود سلطان شاه با نفوذ و حمايت مادر خويش به سلطنت رسيد. علاءالدين
تَکِش فرزند بزرگ ايل ارسلان که از اين موضوع ناخشنود گرديده بود، از فرمانرواي ختا
کمک خواست و به سوي خوارزم راند. سلطان شاه و مادرش به محض آگاهي از حرکت تکش،
خوارزم را ترک کردند و نزد امير مؤيّد به نيشابور رفتند. مادر سلطان شاه هديه‌هاي
بسيار به امير مؤيّد پيشکش کرد و او را بر دست يافتن به ذخاير و اموال خوارزم
برانگيخت. امير مؤيّد با لشکري به خوارزم نزديک شد، ولي علاءالدين تکش که بر امير
مؤيّد پيشي گرفته بود، سپاهيان وي را درهم شکست و خود او را به اسارت گرفت. سپس
امير مؤيد به فرمان تکش و در پيش روي وي در روز عرف? 569ق/11 ژوئن 1174م کشته شد.

2. طُغان شاه. پس از مرگ امير مؤيّد، بازماندگان سپاه شکست خورد? وي که به نيشابور
بازگشته بودند، ابوبکر طغان‌شاه فرزند او را در 569ق/1174م به فرمانروايي برداشتند.
در 576ق/1180م طغان شاه براي رويارويي با سلطان شاه که به سرخس حمله کرده بود، به
آنجا لشکر کشيد، ولي تاب پايداري نياورد و از ميدان جنگ گريخت. ظغان شاه مردي
نرم‌خوي و ميگسار بود و در 581ق/1185م درگذشت.
3. سنجرشاه. پس از مرگ طغان شاه فرزند وي سنجر شاه به جانشيني پدر نشست، ولي اتابک
او، مَنْگُلي تَگين (غلام جدش امير مؤيّد) بر او تسلط داشت. در 583ق/1187م
علاءالدين تکش نيشابور را محاصره کرد و مردم از وي امان خواستند و کار به مصالحه
قرار گرفت. علاءالدين تکش وارد نيشابور شد و منگلي تگين را کشت و سنجرشاه را به
خوارزم برد. سنجرشاه پنهاني کسي را براي دلجويي از مردم نيشابور به اين شهر فرستاد
تا بتواند بدانجا باز گردد. چون تکش از اين توطئه آگاه شد بر چشمان وي ميل کشيد.
سنجرشاه آخرين امير آل مؤيّد، همچنان زير نظر علاءالدين تکش زندگي مي‌کرد تا در
595ق/1198م مرد و بدين‌سان خاندان مؤيّد برافتادند.
مآخذ: ابن اثير، عزالدين، الکامل، بيروت، 1402ق، 11/183-385؛ بيهقي، علي بن زيد،
تاريخ بيهق، به کوشش کليم‌اللـه حسيني، حيدرآباد دکن، 1388ق/1968م، ص 495؛ جويني،
عطاملک، تاريخ جهانگشاي، به کوشش محمد قزويني، ليدن، 1916م، 2/15-19؛ خواندمير،
غياث‌الدين، حبيب السير، به کوشش محمد دبير سياقي، تهران، 1353ش، 2/634؛ رشيدالدين
فضل‌اللـه، جامع التواريخ، تهران، 1362ش، ص 346؛ صفا، ذبيح‌اللـه، تاريخ ادبيات در
ايران، تهران، 1363ش، 2/15 به بعد؛ مادلونگ، و.، «سلسله‌هاي کوچک شمال ايران»،
تاريخ ايران از اسلام تا سلاجقه، به کوشش فراي، ترجم? حسن انوشه، تهران، 1363ش، صص
184 به بعد؛ مستوفي، حمداللـه، تاريخ گزيده، به کوشش عبدالحسين نوايي، تهران،
1362ش، صص 487-489؛ منهاج سراج، طبقات ناصري، به کوشش عبدالحي حبيبي، تهران، 1363ش،
1/273-274؛ ميرخواند، محمدبن خاوندشاه، روضه الصفا، تهران، 1339ش، 4/315، 367-370.

حسين عماري
 






/ 440