دائرة المعارف بزرگ اسلامی جلد 2

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

دائرة المعارف بزرگ اسلامی - جلد 2

مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

آل فريغونجلد: 2نويسنده: سيد علي آل داود 
 
 
شماره مقاله:443















آلِ فَريغون، سلسل? کوچکي از فرمانروايان ايراني نژاد که از حدود 279ق/892م تا
401ق/1010م بر گوزگان يا جوزجان (اينک در شمال افغانستان) و پيرامون آن فرمان
راندند. اين فرمانروايان در بيش‌تر دوران حکومت خود دست‌نشاند? سامانيان بودند و
سرانجام به دست سلطان محمود غزنوي بر افتادند.
زمين? تاريخي: واژ? فريغون آن سان که از اسناد تاريخي بر مي‌آيد، در حوز? جغرافيايي
شمال افغانستان کنوني تا خوارزم و ماوراءالنهر رواج داشته است. نويسند? حدودالعالم
که اثر خود را در 372ق/982م نوشته و آن را به ابوالحارث محمدبن احمد مشهورترين
فرمانرواي اين سلسله تقديم داشته، مي گويد که پادشاهان کنوني گوزگانان از اولاد
فريدون (پادشاه افسانه‌اي ايران باستان) اند. تشابه نام فريغون با فريدون و گفتار
نويسند? حدودالعالم ماي? آن شده که برخي از خاورشناسان گفته‌اند اگر پيوندي ميان
فريغونيان و خوارزميان در کار باشد، مي‌توان سلسل? نسب آنها را به فريدون پيشدادي
يا سياووش کياني رساند (مينورسکي. 174). باسورث پادشاهان افريغي را که در خوارزم
حکومت مي‌کرده‌اند، با فريغونيان گوزکان مرتبط مي‌داند (ايرانيکا، ذيل آل فريغون) .
اينکه در پاره‌اي از متون نام افريغيان خوارزم به صورت آل فريغون کاث درآمده،
مي‌تواند تأييدي بر نظري? مذکور باشد (نک‍ : آل عراق). شواهد ديگري در دست است که
افراد برجست? ديگري نيز به نام فريغون يا ابن فريغون مشهور بوده‌اند. به گمان
مينورسکي، نويسند? حدودالعالم همان کسي است که اثر دايره‌المعارف مانندِ جوامع
العلوم را در نيم? نخست سد? 4ق/10م به زبان عربي نگاشته است. نام اين مرد، ابن
فريغون يا شعبابن فريغون بوده است. او به گفت? مينورسکي نو? يکي از فرمانروايان
فريغوني بوده يا با آنان نسبتي داشته (خديو جم، 152). گرچه از مطالب ياد شده
نمي‌توان به نتيج? مشخّصي رسيد، ليکن مي‌توان اين نکته را دريافت که با پذيرش آيين
تازه به حکومت خود ادامه مي‌داده‌اند. فرمانروايان گوزگان و خوارزم از اين ميان
بوده‌اند که ظاهراً پيوند خانوادگي نيز با هم داشته‌اند. از کسان ديگري که به اين
نام شهرت داشته‌اند، بايد از افريغون بن محمد جواليقي نسفي (زنده در 438ق/1046م)
نام برد که از او در کتاب منتخب القند في تاريخ سمرقند اثر محمدبن عبدالجليل
سمرقندي ياد شده است(قزويني. 6/111).
انتساب دسته‌اي از فرمانروايان قديم خوارزم (افريغيان کاث) به فريغون و ناميده شدن
آنان به «آل فريغون کاث» اين گمان را براي برخي مورخان قديم و پژوهشگران معاصر پديد
آورده که فريغونيان گوزگان همان فرمانروايان آل مأمونند که پس از خوارزمشاهيان قديم
(آل عراق) حکومت خوارزم را در دست گرفته‌اند. حمداللـه مستوفي هنگام سخن گفتن از
پادشاهيِ نوح بن نصر ساماني از مأمون فريغون يعني کسي که ابوعبداللـه خوارزمشاه را
کشت و سراسر خوارزم را به تصرف خود درآورد، ياد کرده است (ص 386). بي‌گمان منظور وي
از اين شخص ابوالعباس مأمون بن محمد از تبار آل مأمون خوارزم بوده است. همچنين قاضي
احمد غفاري نويسند? جهان‌آرا به‌طور کلي آل مأمون و فريغونيان را يکي پنداشته است.
اين اشتباه در پاره‌اي از کتب مرجع و مورد استفاد? متأخر نيز راه يافته است.
از آغاز پاشداهي اين سلسله اطلاع درستي در دست نيست. طبري هنگام نقل رويدادهاي سال
90ق/709م از گوزگاني، شاهِ گوزگان، نام برده و همکاري او را با طَرخان نيز ک در
برابر قُتَيبه بن مسلم، فرمانده سپاهيان عرب، ياد کرده است (8/1206). در ذکر
رويدادهاي 119ق/737م نيز نامي از گوزگان در ارتباط با همين وقايع برده است
(10/4201). ابن خردادبه به حاکم گوزگان لقب «گوزگان خدا» داده است. احتمال دارد که
اين فرد از نياکان سلسل? فريغونيان باشد. نخستين نويسنده‌اي که فصل جداگانه‌اي از
کتاب خود را به اين خاندان اختصاص داده، ابونصر عُتْبي است. وي تنها نام 2 تن از
فرمانروايان اين سلسله را آورده و گفته است که در سراسر روزگار فرمانروايي
سامانيان، ولايت گوزگان در دست فريغونيان بوده است (صص 294، 295).
گوزگان و محدود? جغرافيايي آن: در بيش‌تر در بيش‌تر کتابهاي جغرافيايي که در جهان
اسلام نوشته شده، نامي از آن برده شده يا بخش جداگانه‌اي بدان اختصاص يافته است.
ابن واضح يعقوبي که اثر خود را در حدود 279ق/892م نوشته، مرکز گوزگان را شهر
«اَنبار» دانسته و گفته است که واليان در آنجا هستند. او جايگاه پادشاهان جوزجان را
شهرهاي «کندرم» و «قرزمان» دانسته است (ص 63). مؤلف حدودالعالم حدود آن را چنين
بيان مي‌کند: از مشرق به بلخ و تُخارستان تا حدود باميان، از جنوب به آخر حدود غور
و مرز بُست، از مغرب به غَرْجِسْتان و قصب? بشين تا حدود مرو و از شمال تا حدود
جيحون (ص 95). وي از نواحي و شهرهاي زير نيز در اين ولايت نام برده است: ربوشاران،
درمشان، تمران، تمازان، ساروان، مانشان، طالقان، جهودان، بارياب (پارياب)، نريان،
کرزوان، کندرم، ابنير (صص 95-97). طبق نوشت? اين کتاب، شهر جهودان (يهوديه) پايتخت
فرمانروايان آل فريغون بوده است (ص 97)؛ ليکن ابن حوقل که اثر خود را پيش از حدود
العالم نوشته، شهر «اَنبار» را بزرگ‌ترين شهر اين ناحيه دانسته و گفته است که آل
فريغون زمستانها در اين شهر اقامت مي‌کنند (ص 177). مقدسي همانند نويسند?
حدودالعالم يهوديه را مرکز ولايت گوزگان دانسته، ولي شهرهاي آنجا را کم جمعيت يا
باجمعيت اندک توصيف کرده است (ص 433). وي بجز يهوديه، از شهرهاي انبار، برزوزؤ
فارياب، کلان و شورقان نام برده است. مقدسي در جاي ديگر کتاب خود ضمن توصيف راههاي
آنجا، راه يهوديه (پايتخت آل فريغون) تا رباط افريغون را داراي 4 مرحله دانسته است
(ص 508). رباط ياد شده ظاهراً از بناهاي يکي از فرمانروايان نخستينِ اين خاندان
بوده است. اصطخري ضمن اينکه از يهوديه به‌سان مرکز گوزگان ياد کرده، شهر انبار را
بزرگ‌ترين شهر و اقامتگاه پادشاهان اين سرزمين به‌شمار آورده است (صص 213-214). در
افغانستان کنوني، در اين حدود، استانهاي جوزجان و فارياب وجود دارد که مرکز استان
جوزجان شهر شَيُرغان و مرکز فارياب شهر ميمنه است.
فرمانروايان شناخته شده: از آغاز فرمانروايي اين سلسله و زمان تأسيس آن اطلاع قطعي
در دست نيست. عتبي تنها از فرمانروايان پايانيِ اين خاندان نام برده و اندکي از
احوال آنها را به دست داده است. ليکن با بهره‌وري از ديگر مآخذ به‌ويژه نوشته‌هاي
نرشخي، گرديزي و بيهقي و نيز پژوهشهاي خاورشناسان به‌ويژه مينورسکي و باسورث
مي‌توان نسب‌نام? زير را براي آنها پيشنهاد کرد.
1. احمدبن فريغون (حک‍ ح 279ق/892م)، نخستين فرمالنروايي است که نام او در منابع
ياد شده است. نرشخي که اثر خود را در همين روزگار نوشته، پاره‌اي از رويدادهاي
روزگار فرمانروايي وي را در ارتباط با قدرت يافتن سلسل? سامانيان ياد کرده است. طبق
نوشت? او، هنگامي که ماوراءالنهر به تصرف اميراسماعيل ساماني درآمد و حکومت او از
جانب معتضد خليف? عباسي تنفيذ شد، عمروليث نامه‌هايي به ابوداوود فرمانرواي بلخ،
احمدبن فريغون فرمانرواي گوزگان و امير اسماعيل ساماني فرمانرواي ماوراءالنهر نوشت
و همگي را به فرمانبري خواند. احمدبن فريغون و ابوداوود فرمان وي را گردن نهادند،
ليکن امير اسماعيل ساماني زير بار او نرفت و آماد? کارزار شد (صص 119، 120). در
نبردي که روي داد، عمروليث شکست خورد و از همين زمان گوزگان همراه با برخي از
ناحيه‌هاي شمالي خراسان به زير نفوذ سامانيان درآمد.
احمدبن فريغون ظاهراً داراي ثروت هنگفتي بوده است، چنانکه نوشته‌اند در شب نوروز در
طويل? اسبان او هزار کر? زاغ چشم زاده شده است. (عنصرالمعالي، 900). از پايان
زندگاني اين فرمانروا اطلاعي در دست نيست.
2. ابوالحارث محمدبن احمدبن فريغون (حک‍ در نيم? سد? 4ق/10م). در ترتيب و نام
افرادي که پس از احمدبن فريغون به فرمانروايي گوزگان نشسته‌اند، ترديدهايي است.
برحسب اطلاعاتي که از حدودالعالم بر مي‌آيد و گرديزي نيز به گون? ضمني آن را تأييد
کرده (ص 36)، پس از احمد، فرزند او ابوالحارث محمدبن احمدبن فريغون به قدرت رسيده
است. ليکن عتبي نامي از اين مرد نبرده است. مينورسکي با اندکي مسامحه، به استناد
نظر بارتولد و مارکوارت، وي را با البوالحارث احمدبن محمد (فرمانرواي بعدي) يکي
انگاشته تلويحاً اشتباه را از سوي عتبي دانسته است (حدودالعالم، 7؛ مينورسکي، 176).
ابونصر عتبي در جاي ديگرِ کتاب خود از ابوالحارث فريغوني نام برده، ليکن مشخصات
بيش‌تري از او به دست نداده است (صص 104-106). برخي از پژوهشگران ايراني و نيز
باسورث، همراه با ترديد در گفته‌هاي عتبي، اين دو را دو حکمران مستقل از هم
دانسته‌اند.
3. ابوالحارث احمدبن محمد. عتبي در فصلي از کتاب خود که آن را به فريغونيان اختصاص
داده، تنها از اين مرد نام برده و او را برجسته‌ترين فرمانرواي اين خاندان به‌شمار
آورده است (ص 294). به استناد نوشته‌هاي عتبي که مورخان بعدي همچون ابن اثير و
رشيدالدين فضل اللـه همداني آن را عيناً بازگو کرده‌اند، ابوالحارث احمدبن محمد به
هنگام سلطنت نوح بن منصور ساماني در گوزگان حکومت داشت و دوران فرمانروايي او مقارن
با قدرت‌گيري غزنويان گرديد. وي بدين لحاظ براي تثبيت موقعيت خود ضمن اينکه از
سامانيان فرمان مي‌برد، با سبکتکين غزنوي و فرزند او محمود ــ که هنوز در زير فرمان
اميران ساماني بودند ــ نيز نزديک شد و در اثر همين ارتباطها دختر خود را به فرزند
سبکتکين داد و يکي از دختران او را به ازدواج فرزندش ابونصر درآورد (صص 294، 295).
در 383ق/993م فايق، فرمانده شورشي لشکر سامانيان، به سوي بلخ و ترمذ گريخت و درصدد
برآمد که لشکري فراهم آورد و بر ضد نوح بن منصور قيام کند. نوح به ابوالحارث
فريغوني مأموريت داد که به جنگ فايق برود، ليکن لشکريان وي از فايق شکست خوردند و
فايق بعد از اينپ يروزي به بلخ رفت (عتبي، 93؛ ابن اثير، 9/99). سرانجام فايق با
ابوعلي سيمجوري ــ شورشيِ ديگر ــ پيمان اتحاد بست. اين‌بار نوح ابن منصور شخصاً از
بخارا بيرون آمد و لشکري انبوه گرد آورد و اميران محلي خراسان همچون ابوالحارث
فريغوني به او پيوستند. در جنگي که روز سه‌شنبه نيم? رمضان 384ق/23 اکتبر 994م روي
داد، سرداران مذکور شکست خوردند و گريختند (عتبي، 104، 105؛ گرديزي، 372، 373؛
بيهقي، 200؛ خواندمير، 2/367). درگذشت او را احتمالاً مي‌توان ميان
385-390ق/995-1000م دانست.
4. ابونصر احمد يا محمد (د 401ق/1010م). پس از درگذشت ابوالحارث احمدبن محمد،
فرزندش ابونصر بر جاي پدر نشست (عتبي، 295). تاريخ جلوس او مشخص نيست. ابن اثير در
ذکر رويدادهاي 389ق/999م دربار? سلطان محمود غزنوي و آل فريغون مطالبي بيان داشته،
ليکن نام فرمانروايان را معلوم نکرده است و از اين‌رو نمي‌توان فردي را که در آن
سال فرمان مي‌رانده به درستي باز شناخت. حدس باسورث مبني بر اينکه احتمالاً پيش از
ابونصر يکي ديگر از افراد اين خاندان به نام فريغون بن محمد از سوي سلطان محمود در
394ق/1004م در گوزگان فرمانروايي داشته، با گفته‌هاي عتبي نمي‌خواند، چه وي صريحاً
جانشيني ابونصر را به جاي پدرش ابوالحارث احمد گزارش کرده است. ابونصر د ردوران
حکومت خود مورد اعتماد سلطان محمود بود. در جنگي که ميان محمود و ايلک خان رخ داد،
سلطان غزنوي قلب شکر را به ابونصربن احمد و امير نصر برادرش سپرد. اين جنگ با شکست
ايلک خان پايان پذيرفت (همو، 286-287). ابونصر در 401ق/1010م درگذشت (همو، 295؛ ابن
اثير، 9/225). از سرنوشت افراد اين خاندان پس از درگذشت ابونصر، خبر دقيقي در دست
نيست. با مرگ وي بايد دوران فرمانروايي اين دودمان را پايان يافته دانست. بيهقي در
ضمن شرح رويدادهاي 401ق/1010م از فريغوني ديگر به نام حسن ياد مي‌کند که همنشين
فرزندان سلطان محمود يعني محمد و مسعود بوده است (ص 112). ظاهراً اين فرد بايد
فرزند ابونصر باشد. اگر او پس از پدر ادعاي جانشيني وي را داشته، نبايست به جايي
رسيده باشد.
از ديگر افراد وابسته به اين خاندان بايد از فريغون بن محمد نام برد. به نوشت? عتبي
(ص 197) سلطان محمود غزنوي او را در 394ق/1004م، به جنگ آخرين بازماند? سامانيان،
اسماعيل بن نوح، فرستاد. اين مرد را، برخلاف پندار پاره‌اي از پژوهشگران، نمي‌توان
در جدول فرمانروايان فريغوني جاي داد. سلطان محمود پس از درگذشت ابونصر فريغوني،
فرزند خود ابواحمد محمدبن يمين‌الدوله را ــ که داماد ابونصر نيز بود ــ به جاي او
به فرمانروايي گوزگان برگماشت (همو، 368-369). باري، تاريخ واقعي برافتادن
فريغونيان همان 401ق/1010م است. محمدبن محمود نيز تا پايان عمر پدر در گوزگان فرمان
راند.
اوضاع اجتماعي و اقتصادي: گوزگان در دوران فرمانروايي آل فريغون ولايتي آباد و
پررونق بود. مؤلف حدودالعالم در ميان صادرات آنجا از نمد، حَقيبه، تنگِ اسب، زيلو و
پلاس ياد کرده است (ص 95). وي در شهرها و روستاهاي کوچک اين ولايت نشاني از کانهاي
زر، سيم، آهن، سرب، و سنگ سرمه را نيز به دست داده است (ص 96). ابن حوقل در توصيف
شهر شبورقان، از جمله شهرهاي گوزگان، مي‌گويد که ميوه‌هايش به جاهاي ديگر برده
مي‌شود. وي مي‌افزايد که اين ولايت ناحيه‌اي فراخ نعمت با کالاهاي تجارتي از جمله
پوست دباغي شده است که آن را به خراسان و ماوراءالنهر مي‌برند (ص 177). از گوزگان
به دليل اهميت بازرگاني کهپ يدا کرده بود، راههايي به ديگر شهرها و ولايات ايجاد
شده بود. ابن واضح يعقوبي از راه بلخ به گوزگان و گوزگان به فارياب نام مي‌برد که 5
منزل بوده است (ص 63). اصطخري نيز برخي از راههايي را که از گوزگان به ديگر جاها
مي‌رفته، وصف کرده و نکته‌هايي نيز دربار? کشاورزي و صنايع‌دستي در اين ولايت بيان
داشته است (صص 129، 213-214).
هنر و فرهنگ: فرمانروايان فريغوني توجه بسياري به گسترش دانش و فرهنگ مي‌کردند و
دانشمندان را مي‌نواختند. نخستين کتاب جغرافيا به زبان پارسي، حدودالعالم من المشرق
الي المغرب، به تشويق يکي از افراد اين سلسله، ابوالحارث محمد، و هم به نام او
نوشته شد. نام مؤلف اين کتاب معلوم نيست، اما مينورسکي در تعليقاتي که بر ترجم?
همين کتاب نوشته نام او را، به احتمال، ابن فريغون و از افراد همين خاندان دانسته
است. اين کتاب در 372ق/982م نوشته شده و يکي از نخستين آثار بر جاي ماند? زبان
پارسي است. تأليف اين کتاب در دوراني که زبان پارسي رونق چنداني نداشته، نشانه‌اي
از ميهن‌دوستي اميران فريغوني است. از دانشمندان ديگري که با آل فريغون پيوند
داشته‌اند، مي‌توان ابوالفضل احمدبن حسين بديع‌الزمان همداني را نام برد که مدتي را
در دربار آنان گذراند و نامه‌هايي به برخي از فرمانروايان فريغوني نوشت (عتبي، 295؛
ثعالبي، 4/275). همچنين ابوالفتح بُستي چکامه‌هايي در ستايش اين اميران سروده است
(عتبي، 297). ابن اثير نيز از توجه اين خاندان به دانشمندان و بزرگان ياد کرده است
(9/226).
چنانکه ياد شد مينورسکي، شعيابن فريغون، مؤلف کتاب جوامع العلوم را که
دائره‌المعارف مختصري به زبان عربي است نيز از وابستگان به اين خاندان دانسته است.
ليکن پژوهشهاي تازه اين نظر را رد مي‌کند. بر پاي? اين پژوهشها، جوامع العلوم براي
امير ابوعلي احمدبن محمدبن مظفر از امراي آل محتاج تأليف شده است (ايرانيکا، ذيل آل
فريغون). وابستگان اين خاندان به پيروي از اميران خود، حامي دانشمندان بودند.
اصطخري از جعفربن سهل بن مرزبان دبير و نويسند? ابوالحارث بن فريغون که از خاندان
آل مرزبان شيراز بوده، نام برده است (ص 129). ابن حوقل نيز صفحه‌اي از کتاب خود را
به او اختصاص داده و از دانايي و کرامت و بزرگواريهاي او توصيف شايسته‌اي کرده است.
وي مي‌گويد که جعفربن سهل، افزون بر اينکه نيازمندان را مي‌نواخت، با نامه نوشتن و
دلجويي از ديگران نيز جمعي را خشنود نگه مي‌داشت. او با ساختن رباطها و وقف کردن
املاکي بر آن، از رهگذران پذيرايي مي‌کرد (صص 256، 257). اين جعفربن سهل در زماني
که ابن حوقل کتاب خود را مي‌نوشته (ح 331ق/942م) زنده و بر سر کار بوده و احتمالاً
وي را نواخته است.
مآخذ: آريانا، 1/450-451؛ ابن اثير، عزالدين، الکامل، بيروت، 1402ق، 9/89، 146-148؛
ابن حوقل، ابوالقاسم، صورت الارض، بيروت، 1979م، ص 370؛ اصطخري، ابراهيم، المسالک و
الممالک، به کوشش ايرج افشار، تهران، 1347ش؛ بارتولد، تذکر? جغرافياي تاريخي ايران،
ترجم? حمز? سردادور، تهران، 1358ش، ص 71؛ همو، ترکستان نامه، ترجم? کريم کشاورز،
تهران، 1352ش، صص 541، 542؛ باسورث، کليفورد ادموند، «دور? اول غزنوي»، تاريخ ايران
از اسلام تا سلاجقه، به کوشش ر. ن. فراي، ترجم? حسن انوشه، تهران، 1363ش، صص 143،
150-152؛ بيهقي، ابوالفضل، تاريخ، به کوشش قاسم غني و علي‌اکبر فياض، تهران، 1362ش؛
ثعالبي، ابومنصور، يتيمه الدهر، بيروت، دارالفکر، ص 277؛ حبيبي، عبدالحي، افغانستان
بعد از اسلام، کابل، 1357ش، صص 143-144، 440؛ حدودالعالم، به کوشش منوچهر ستوده،
تهران، 1362ش؛ خديوجم، حسين، «کتاب جوامع العلوم»، نام? مينوي، تهران، 1350ش، صص
148-155؛ خوارزمي، محمدبن احمد، مفاتيح العلوم، ترجم? حسين خديوجم، تهران، 1347ش، ص
21، مقدمه؛ خواندمير، غياث‌الدين، حبيب السير، به کوشش محمد دبير سياقي، تهران،
1353ش، 2/364؛ رشيدالدين، فضل اللـه، جامع التواريخ، به کوشش احمد آتش، تهران،
1362ش، ص 157؛ زامباور، ادوارد ريتر، نسب‌نام? خلفا و شهرياران، ترجم? محمدجواد
مشکور، تهران، 1356ش، ص 311؛ طبري، محمدبن جرير، تاريخ، ليدن، 1879-1881م، 8/1204
به بعد، 9/1621 به بعد؛ عتبي، ابونصر، تاريخ يميني، ترجم? ناصح بن ظفر جرفادقاني،
به کوشش جعفر شعار، تهران، 1357ش، صص 97، 118، 154-155؛ عنصرالمعالي، کيکاووس،
قابوس‌نامه، به کوشش سعيد نفيسي، تهران، 1364ش، صص 255-259؛ عوفي، محمد، لباب
الالباب، به کوشش ادوارد براون و محمد قزويني، ليدن، 1324ق، ص 25؛ غبار، م.، «آل
فريغون، گوزگانان»، آريانا، س 1، شم‍ 11 (قوس 1322ش)؛ غفاري، قاضي احمد، تاريخ
جهان‌آرا، تهران، 1343ش، ص 105؛ قزويني، محمد، يادداشتها، به کوشش ايرج افشار،
تهران، 1363ش؛ گرديزي عبدالحي، تاريخ به کوشش عبدالحي حبيبي، تهران، 1363ش، ص 361؛
مستوفي، حمداللـه، تاريخ گزيده، به کوشش عبدالحسين نوايي، تهران، 1362ش؛ مقدسي،
احسن التقاسيم، ترجم? علينقي منزوي، تهران، 1361ش؛ منهاج سراج، طبقات ناصري، به
کوشش عبدالحي حبيبي، تهران، 1363ش، صص 440-441؛ نرشخي، محمدبن جعفر، تاريخ بخارا،
ترجم? ابونصر احمدبن محمد قباوي، به کوشش محمدتقي مدرس رضوي، تهران، 1363ش، صص 118،
300-302؛ نظامي عروضي، احمد، چهار مقاله، به کوشش محمد قزويني، ليدن، 1910م، صص
241-244؛ يعقوبي، ابن واضح، البلدان، ترجم? محمد ابراهيم آيتي، تهران، 1347ش؛ نيز:

Iranica; Minorsky. V., Comm., Hudud Al-Alam, London, 1937.
سيدعلي آل داود
 






/ 440