شماره مقاله:500
اَلآمِرُ باَحْکامِ اللـه، ابوعلي منصوربن ابيالقاسم احمد ملقب به المُستعلي
باللـه (490-524ق/1097-1130م)، هفتمين خليف? فاطمي مصر و دهمين خليف? عُبيديان. وي
روز سهشنبه 13 محرم/31 دسامبر در قاهره زاده شد. 5 سال بيش نداشت که پدرش درگذشت
(495ق/1102م). افضل شاهنشاه بن بدرالجمالي، وزير مستعلي، او را با لقب الآمر باحکام
اللـه به خلافت نشاند و خود به نيابت از خليف? خردسال، رشت? کارها را به دست گرفت.
در اين روزگار صليبيان به دنبال نخستين جنگ صليبي که به چيرگي آنان بر بيتالمقدس
انجاميده بود (492ق/1099م)، بر بسياري از شهرها و قلعههاي شام استيلا يافتند. در
497ق/1104م شهر مستحکم و پراهميتِ عَکّا، و در 499ق/1106م دژ اَفاميه را تصرف
کردند. در 501ق/1108م صيدا را به محاصره گرفتند، ولي با ورود ناوگان مصر عقب
نشستند. در 502ق/1109م عَرْقه، در 503ق/1109م بيروت و طرابلس و بانياس و جُبَيْل، و
در 504ق/1110م صيدا و دژ اَثارِب و زَرْدَنا را گرفتند و بر کشتيهاي بازرگاني مصر
حمله بردند و و آنچه يافتند، به تاراج بردند. چيرگي صليبيان به آنجا رسيد که
بالدوين (يا بودوئن. ضبط منابع عربي: بردويل يا بغدوين) در 511ق/1117م به قصد تصرف
مصر با سپاه وارد فَرَما شد و مساجد آن ديار را به آتش کشيد و آنگاه عزم العريش
کرد، ولي در راه بيمار شد و درگذشت (ابن خلکان، 5/301). در اين ميان گهگاه نيز
مصريان مقاومتي در برابر استيلاي نيروهاي صليبي بر شام از خود نشان ميدادند.
چنانکه در 495ق/1101م لشکري از مصر براي جنگ با صليبيان عازم عَسْقَلان شد و سپاه
بالدوين را درهم شکست (ابن قلانسي، 141؛ ابن اثير، 10/345-346). سال بعد نيز افضل،
سعدالدّول? طواشي يا فراسي را که غلام پدرش بود (ابن خلدون، 4/68). با سپاهي روان?
شام کرد. اين سپاه در ميان رَمله و يافا از صليبيان شکست خورد. افضل بار ديگر سپاهي
به سرکردگي پسرش شرفالمعالي روان? جنگ کرد و او صليبيان را بشکست و رمله را تصرف
کرد (همانجا؛ ابن اثير، 10/364)، اما «ميان مصريان و اعراب اختلاف افتاد» و صليبيان
از آن سود جسته، بر آنان تاختند (498ق/1104م) و مسلمانان را به عسقلان عقب نشاندند
(همو، 10/394-395). بزرگترين علت ناکامي مصريان را در جنگ با صليبيان، بايد در
انحطاط دستگاه خلافت قاهره، فقدان يک نيروي نظامي متحد و سازمان يافته و نيز
استقرار امارتهاي مستقل و نيمه مستقلِ پراکنده در کرانههاي مديترانه و شام جست.
افضل وزير تواناي الآمر فقط ميتوانست امنيّت را در داخل مرزهاي مصر تأمين کند و
خليف? فاسق، بد اعتقاد و متظاهر به منکرات را از تبهکاري باز دارد، اما سرانجام جان
بر سر اين کار باخت (ذهبي، 4/62؛ ابن تغري بردي، 5/170، 222؛ ابن خلکان، 2/450) و
الآمر که در 5 سالگي بر اريک? خلافت استقرار يافته بود، فرمان داد او را پس از 28
سال وزارت بکشتند، و خود 40 روز در خان? وي بماند و با کاتبان به ارزيابي ثروت
افسانهاي او که «انداز? آن را جز خدا نميدانست» پرداخت. طيّ اين مدت کاتبان در
خدمت وي بودند و چهارپايان شب و روز چيزهاي گرانبها و کمياب و بار و بنه ميبردند
که از آن ميان 600 ميليون دينار طلا را ميتوان نام برد (ابن خلکان، 2/451). در علت
قتل افضل گفتهاند که يک وقت کوشيده بود خليفه را با زهر از ميان بردارد، اما توفيق
نيافته بود (ابن تغري بردي، 5/222). خليفه که مترصد بود وي را به هلاکت رساند، به
صلاح ديد ابوالميمون عبدالمجيد که بعداً به خلافت نشست، از دخالت مستقيم در اين کار
خودداري ورزيد و ابوعبداللـه محمدبن ابيشجاع ملقب به مأمون و معروف به ابن فاتِکِ
بَطايِحي (ابن خلکان، 5/299) را نويد وزارت داد و به کشتن افضل برانگيخت و سپس
وزارتش بخشيد.
در 517ق/1123م قومي از مغربيان موسوم به لواته به مصر حمله بردند و دست به چپاولگري
گشودند. ابن بطايحي وزير الآمر لشکر آراست و به جنگ رفت و آنان را بشکست و خراجي بر
گردنشان بنهاد (ابن قلانسي، 209). در همان سال ناوگان مصر در جنگي با ناوگان
ونيزيها درهم شکست. در 518ق/1124م صليبيان شهر صور را تصرف کردند و مصريان براي
دفاع از شهر نه تنها مددي نرساندند، بلکه مسعود امير آنجا را که چند سال با صليبيان
جنگيده بود به حيله گرفتند و به مصر بردند و بدينسان به چيرگي صليبيان کمک کردند؛
آنگاه به مددخواهي جانشين او طُغتَکين نيز وقعي ننهادند، تا شهر سقوط کرد و صليبيان
3 سال سکّه به نام الآمر زدند و بعد آن را قطع کردند (ابن اثير، 10/620-622؛ ابن
حلکان، 5/301). سال بعد الآمر، وزير خود ابن فاتک بطايحي را که مردي سفّاک اما کريم
بود، چون با جعفر برادر خليفه بر ضد او توطئه کرده بود، گرفتار کرد و در 521ق/1127م
با 5 برادرش به قتل رسانيد و اموالش را مصادره کرد. گفتهاند که خليفه پس از
بطايحي، ابوعلي پسر افضل را به وزارت برنشاند و عنوان اميرالجيوش داد (سيوطي،
2/155)، اما اين گفته چندان درست نمينمايد، و در تواريخ ديگر بدان اشارتي نشده
است. الآمر در 3 ذيقعد? 524ق/8 اگتبر 1130م هنگامي که به تفرّجگاه الرّوضه ــ
جزيرهاي در نيل ــ رفته بود، آماج حمل? گروهي از نزاريان يا باطنيان يا مرداني از
غلامان افضل قرار گرفت و زخم برداشت. او را با قايق به قصر لؤلؤ در قاهره
بازگرداندند، ولي وي همان شب درگذشت (ابن تغري بردي، 5/173، 175؛ ابوالفداء، ¾؛
حجاري، 361).
الآمر مردي هوشمند، آگاه، عاقل و خوشخط بود و در شعر و ادب دوستي داشت و اشعاري
نيز به او نسبت دادهاند. وي قرآن را نيز از حفظ داشت. بناي جامعي به نام الاَقْمَر
در قاهره را از ساختههاي او ميدانند، ولي برخي آن را از بناهاي مأمون بطايحي
ميشمارند. از جمل? شاعران و نويسندگان و فقيهان روزگار الآمر، ميتوان ابوالحسن
علي بن محمد اخفش مغربي، حيدره بن عبدالظاهر معروف به ابن الضّيف، شاعر و داعي
فاطمي (د ح 520ق/1126م)، ابوالقاسم عليّ ابن منجب بن صيرفي کاتب و مورّخ و صاحب
کتاب: الاشاره الي من نال الوزاره (463-542ق/1071-1147م) و ابوبکر طُرطوشي محمّدبن
وليد (451-520ق/1059-1126م) فقيه و صوفي بزرگ عصر را نام برد.
مآخذ: ابن اثير، علي بن محمد، الکامل، بيروت، 1402ق، 10/328، 476، 479، 480، 482،
589، 591، 617، 629، 630؛ ابن اياس، محمدبن احمد، بدائع الزّهور، قاهره، 1312ق، صص
62-63؛ ابن تغري بردي، يوسف، النّجوم الزاهره، قاهره، 1963م، 5/170، 183، 184، 188،
229، 231؛ ابن خلدون، العبر، بيروت، دارالعلم للجميع؛ ابن خلکان، وفيات الاعيان، به
کوشش دکتر احسان عباس، بيروت، 1398ق، 2/451، 5/229-302؛ ابن عماد حنبلي، عبدالحيّ،
شذرات الذّهب، قاهره، 1350ق، 4/73؛ ابن قلانسي، ابويعلي، ذيل تاريخ دمشق، بيروت،
1908م، صص 203، 212؛ ابوالفداء، المختصر في اخبار البشر، بيروت، 2/217؛ حجاري،
عبداللـه بن ابراهيم و ديگران، النجوم الزاهره في حلي حضره القاهره، به کوشش حسين
نصار، قاهره، 1970م، ص 252؛ ذهبي، احمدبن محمد، العبر، کويت، 1963م، 4/63؛ سيوطي،
جلالالدين، حسن المحاضره، مصر، 1299ق؛ عمادالدّين اصفهاني، محمد، خريده القصر، به
کوشش احمد امين و ديگران، قاهره، 1951م، 1/238، 285.
صادق سجادي