دائرة المعارف بزرگ اسلامی جلد 2

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

دائرة المعارف بزرگ اسلامی - جلد 2

مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

آنا کساگوراسجلد: 2نويسنده:  
 
 
شماره مقاله:523
















آناکْساگوراس ، يا آنکساغورس (428-500ق م)، فيلسوف يوناني. در کلازومنا واقع در
ايوني در آسياي صغير زاده شد و در لامپساکوس واقع در تروا در همان منطقه درگذشت. وي
نخستين فيلسوفي است که در آتن تدريس کرده است. پريکلس دولتمرد آتني و اوريپيدِس
شاعر و نويسند? يوناني از شاگردان او بوده‌اند.
آناکساگوراس به سبب کشف علت حقيقي کسوف و خسوف، و نيز به علت ابداع نظري? تازه‌اي
که بر طبق آن عقل (nous) عامل حرکت و دگرگوني شناخته مي‌شود، در تاريخ دانش
آوازه‌اي بلند يافته است. او فلسف? خود را در مجموعه‌اي تحت عنوان «دربار? طبيعت»
شرح داده است. اين مجموعه، احتمالاً شامل 3 کتاب بوده که اکنون از آنها تنها درحدود
20 قطع? پراکنده برجاست. وي درحدود 480ق م به آتن که در آن هنگام رفته رفته به مرکز
فرهنگي يونان تبديل مي‌شد، رفت و مدت 30 سال در آنجا به تدريس پرداخت. آناکساگوراس
نظامات فکري حکماي ايوني سلف خود را نمي‌پسنديد و کار آنان را که مي‌کوشيدند
پديده‌هاي گوناگون طبيعت را ــ با در نظر گرفتن ماده در شکلها و دگرگونيهاي متعدد
آن، به عنوان علت پديد آمدن اشيا ــ توضيح دهند، کافي نمي‌شمرد. وي براي توضيح
پديده‌ها، به جست و جوي علت بالاتري برآمد و اعلام کرد که آن را در عقل يافته است.
عقل در انديش? آناکساگوراس از جسميت و ماديت به دور است و جهان را به وجود نياورده،
بلکه تنها به آن شکل بخشيده است. در دستگاه فلسفي وي، عقل و ماده به صورت مستقل از
يکديگر و در کنار هم هستند. عقل با هدفهاي معين، موجب حرکت و دگرگوني ماده مي‌شود و
جهاني با نظم معقول پديد مي‌آورد. آناکساگوراس، هدف‌مندي و نظم و هماهنگي کارهاي
جهان را به منزل? تأييدي بر مدعاي خويش مي‌شمرد. بدين ترتيب وي انديش? علت غايي را
وارد فلسفه ساخت.
آناکساگوراس تحول ديگري نيز در سير انديش? يوناني به وجود آورد. بدين معني که
انديشمندان کهن‌تر يوناني، عالم طبيعت را متشکل از يک عنصر اساسي بسيط فرض
مي‌کردند. پارمنيدس (برمانيدس) (ز 504ق م) اعلام داشت که با چنين فرضي، حرکت و
دگرگوني بدون توضيح مي‌ماند. امپدوکلس (انباذقلس) (435-495ق م) کوشيد با فرض چهار
عنصر اصلي آب و خاک و هوا و آتش، و نيز دو عامل مهر و کين، که به عقيد? او موجب
اجتماع و افتراق مي‌شوند، اين معضل را برطرف سازد، اما آناکساگوراس تعداد اين عناصر
را به گون? نامحدود بالا برد و هم? عناصر موجود در پيکرهاي زنده، مانند گوشت و پوست
و پيه و استخوان و جز آنها را نيز به آن عناصر اصلي افزود. او براي يافتن پاسخ
پرسشهايي از اين قبيل که مثلاً چگونه از مواد گياهي، گوشت پديد مي‌آيد، به بررسي
برخي دگرگونيهاي زيستي پرداخت. در توضيح اين‌گونه پديده‌ها، اعلام داشت که در هر
چيز مقادير معيني از همه عناصر وجود دارد و به عبارت ديگر، هر جسم مخلوطي از هم?
عناصر است، اما هرچيز به نام آن عنصري شناخته مي‌شود که مقدارش در آن مخلوط از ساير
عناصر بيش‌تر است. وي نخستين فيلسوف قائل به کمون و ظهور است. مطابق اين نظريه، اصل
هم? اشيا در نخستين جسم نهفته است و با خروج از حالت کمون، وجود مشهود و محسوس
مي‌يابند.
آناکساگوراس اشيا را به دفعات نامحدود قابل تقسيم مي‌دانست، و به جزء لايتجزي قايل
نبود. همچنين به وجود عناصري که به علت کوچکي، هيچ‌يک از ويژگيهاي آنها براي بشر
قابل تشخيص نيست باور داشت و نيز وجود اشيايي را که به وسيل? آزمايشهاي عادي و به
کمک حواس قابل درک نيستند، ممکن مي‌شمرد.
طبق نظري? آناکساگوراس «عقل» ميزان مواد گوناگون را در ترکيب با يکديگر تعيين مي
کند و مواد مشابه را در کنار يکديگر گرد مي‌آورد. رشد موجودات زنده، وابسته به قدرت
عقل در درون پيکرهاست که آنان را به جذب مواد غذايي از پيرامون خويش توانا مي سازد.

آناکساگوراس در حدود 450ق م به اتهام فساد عقيده مورد تعقيب قرار گرفت، زيرا اعلام
داشته بود که خورشيد قطعه سنگ گداخته‌اي است که اندکي از شبه جزير? پلوپونز بزرگ‌تر
است. پريکلس، فرمانرواي آتن کوشيد از وي حمايت کند، اما سرانجام ناگزير شد موجبات
فرار او را به لامپساکوس فراهم سازد. آناکساگوراس در آنجا به کار تدريس ادامه داد و
يک سال پس از مرگ حامي خود پريکلس، او نيز درگذشت.
سقراط ضمن سخناني که به نقل فيدون، در روزهاي پيش از اعدام براي ياران خود گفته، بر
آناکساگوراس اشکال کرد که وي به‌رغم آنکه عقل را علت کلي? امور شمرده، طي استدلالات
خويش بر حدوث پديده‌ها، عملاً عقل را در کار دخالت نداده است (فروغي، 269-270).
ارسطو نيز مشابه اين سخنان را دربار? آناکساگوراس گفته است (خراساني، 412-413).
افلاطون و به دنبال وي ارسطو، در عين ستايش آناکساگوراس به سبب تکي? وي بر نقش
«عقل» به عنوان محرک ماده و شکل‌دهنده به کاينات، اين اشکال را نيز بر وي وارد
شمرده‌اند که او نقش اخلاق را در جريان کار «عقل» مسکوت گذارده و از اينکه «عقل» در
جهت تحقق يک سلسله مصالح عاليه عمل مي‌کند، چيزي نگفته است.
در تاريخ فلسف? اسلامي، آناکساگوراس و فلاسف? ديگري که رأي ايشان دربار? اصل اشيا
به رأي وي نزديک است، قايلان به خليط يا اصحاب کمون ناميده مي‌شوند. نظام معتزلي
(ابراهيم بن سيار) دربار? خلق نوع انسان بر آن است که خداوند آدميان را يک‌باره
آفريده است، ولي آنها در حالت کمونند و تقدم و تأخر زندگاني ايشان به زمان خروج از
حالت کمون مربوط مي‌شود. وي اين نظريه را از فيلسوفان معتقد به «کمون و ظهور» و
ظاهراً از آناکساگوراس گرفته است (شهرستاني 1/58).
ابن‌سينا در فصل دوازدهم از مقاله سوم فن اول طبيعيات از آناکساگوراس و اعتقاد او
به اختلاط عناصر ياد مي‌کند و اشکالاتي به او وارد مي سازد. نيز در فصل چهارم از فن
سوم در بحث کلي از رأي اصحاب کمون، به صورت مبسوط به ابطال اعتقاد به وجود اجزاي
پنهان محدود يا نامحدود در هر جسم مي‌پردازد.
سبزواري نيز در مبحث حدوث اجسام، ضمن نقل آراي جمعي از حکماي کهن، به نظري?
آناکساگوراس داير بر اينکه اصل اجسام آميزه‌اي از اجزاء غيرمتناهي شامل هم? اجناس
است، اشاره مي‌کند و آن را مردود مي‌شمارد.
اما صدرالمتألهين در اسفار، طي بحث از اجماع پيامبران و فيلسوفان بر حدوث عالم، پس
از ذکر اعتقاد تالس ملطي به وجود خالق و وحدانيت وي، از آناکساگوراس به عنوان يکي
از بزرگان حکمت که رأي او در وحدانيت مانند رأي تالس است ياد مي‌کند و چکيد? سخناني
را که از او دربار? اصل اشيا و نقش عقل در نظم بخشيدن به آنها نقل شده است، مي‌آورد
و در ثبات صحت آنها به تأويل و استدلال مي‌پردازد.
مآخذ: ابوعلي‌سنا، حسين بن عبداللـه، الشفاء (الطبيعيات)، قم، 1405ق، صص 241-245؛
خراساني، شرف‌الدين، نخستين فيلسوفان يونان، تهران، 1357، صص 393-422؛ سبزواري، حاج
ملاهادي، شرح منظومه، (غررالفرائد)، تهران، سنگي، 1298ق، ص 264؛ شهرستاني، محمدبن
عبدالکريم، الملل و النحل، قاهره، 1375ق، بخش اول، صص 57-58؛ بخش دوم، صص 69-70؛
صدرالمتألهين، محمدبن ابراهيم، الاسفار الاربعه، قم، 1378-1386ق، 5/207-209؛ فروغي،
محمدعلي، حکمت سقراط و افلاطون، تهران؛ نيز:
Americana; Britannica.
بخش فلسفه






/ 440