شماره مقاله:656
اِبْراهيمِبْنِ عَلاءُالدّوله، از شاهزادگان تيموري (843-863ق/1440-1459م) که مدتي
کوتاه در هرات و بخشهايي از خراسان فرمان راند. او فرزند علاءالدولهبن بايسنقر و
برادرزاد? ميرزا بابر تيموري بود (ميرخواند، 6/716؛ فصيح، 3/285). غفاري تولد او را
در 849ق/1445م دانسته (ص 232) که بيگمان اشتباه است. پس از آنکه ميرزا بابر در
اواخر ذيحج? 852ق/فوري? 1449م بيشتر بخشهاي خراسان را به تصرف درآورد و شهر تون را
به عنوان سيورغال به علاءالدوله سپرد، ابراهيم از سوي پدر مأموريت يافت که با جواهر
و نقدينههايي که از قلع? عماد آورده بودند، به آن شهر رود و فرمانرواي آنجا باشد.
اندکي بعد روابط علاءالدوله و ميرزا بابر به سردي گراييد و علاءالدوله به فرمان
برادر دستگير شد. بابر کساني را براي جنگ با ابراهيم به تون فرستاد. ابراهيم شکست
يافت و دستگير شد (ميرخواند، 6/755-756؛ خواندمير، حبيبالسير، 3/20، 30-31). روملو
اين رويداد را در 853ق/1449م دانسته است (ص 289). بابر در 25 ربيعالثاني 861ق/22
مارس 1457م در مشهد درگذشت و فرزند خردسالش ميرزاشاه محمود در هرات بر تخت نشست.
ابراهيم که تا اين زمان دربند بود، پس از آگاهي از درگذشت ميرزا بابر خود را از
بندرهاند و به مرغاب گريخت و در آنجا گروه بسياري گرد آورد و آهنگ تصرف هرات کرد
(عبدالرزاق سمرقندي، 2/1127-1128؛ ميرخواند، 6/804-809؛ خواندمير، حبيبالسير،
3/20، 30-31). روملو اين رويداد را در 853ق/1449م دانسته است (ص 289). بابر در25
ربيعالثاني 861ق/22 مارس 1457م در مشهد درگذشت و فرزند خردسالش ميرزاشاه محمود در
هرات بر تخت نشست. ابراهيم که تا اين زمان دربند بود، پس از آگاهي از درگذشت ميرزا
بابر خود را از بندرهاند و به مرغاب گريخت و در آنجا گروه بسياري گرد آورد و آهنگ
تصرف هرات کرد (عبدالرزاق سمرقندي، 2/1127-1128؛ ميرخواند، 6/804-809؛ خواندمير،
حبيبالسير، 3/63؛ غفاري، 232؛ روملو، 366) و ميرزاشاه محمود خردسال را وادار به
فرار کرد و خود بر جاي او بر تخت نشست و پس از استقرار، خواجه شمسالدين محمد بخاري
را با شرکت خواجه محمد سعدالدين منصب وزارت داد (خواندمير، حبيبالسير، 3/64-65؛
همو، دستورالوزراء، 367). از زمامداري او چيزي نگذشته بود که خبر رسيد ميرزاشاه
محمود همراه اميران لشکر پدرش سپاهي گرد آورده، عازم گشودن هرات است. وي نيز با
سپاهيان خود از هرات بيرون آمد و شهر را به قرابهادر از نزديکان پدرش سپرد. در اين
ميان خواجه وجيهالدين اسماعيل که وزارت ميرزا بايسنقر و ميرزا علاءالدوله را داشت،
از ابراهيم روي گردان شد و آهنگ پيوستن به دشمنان او کرد. به فرمان ابراهيم او را
دستگير کردند و پس از شکنجه در فوشنج به خواري کشتند (ميرخواند، 6/810-811؛ عقيلي،
344-345؛ خواندمير، دستورالوزراء، 364). آنگاه در رباط اميرشاه ملک جنگ سختي ميان
ابراهيم و شاه محمود درگرفت و پس از گير و دار بسيار محمود گريخت و به مشهد رفت. در
اين جنگ بسياري از سران سپاه او گرفتار شدند (ميرخواند، 6/810-812؛ قزويني، 326).
آنگاه سلطان ابوسعيد بهادر که در سمرقند فرمانروايي داشت، در پي آگاهي از درگذشت
ميرزا بابر آهنگ گشودن خراسان و تصرف هرات کرد و با لشکري بدانجا شتافت. ميرزا
ابراهيم که در خود ياراي پايداري نميديد، پيشنهاد آشتي کرد، اما سلطان ابوسعيد
نپذيرفت و وارد هرات شد و گوهرشاد آغا را که گمان ميکرد پشتيبان سلطان ابراهيم
باشد، به هلاکت رساند (9 رمضان 861ق/31 ژوئي? 1457م). ابوسعيد نتوانست مدتي دراز در
هرات بماند و در 9 شوال/30 اوت همان سال از آنجا رفت. چون ابراهيم از خروج ابوسعيد
از هرات آگاه شد، امير احمد ترخان را به آنجا فرستاد تا شهر را سامان دهد
(ميرخواند، 6/813-816؛ روملو، 370-373).
در اين ميان ابراهيم آگاه شد که ميرزاشاه محمود لشکري گرد آورده و آماد? نبرد گشته
است. پس به سوي استراباد و مازندران شتافت تا با وي بجنگد. اتفاق را، در همان زمان،
جهانشاه قراقويونلو به دعوت گروهي از بزرگان و سرداران مازندران براي تسخير آن
ولايات. روان? آنجا بود. شاه محمود مقابله با او را بر تافت و فرار اختيار کرد، اما
سلطان ابراهيم که نميپنداشت جهانشاه با لشکر انبوهي آمده باشد، به جنگ با او در
ايستاد و در 25 محرم 862ق/13 دسامبر 1457م به سختي شکست خورد. در اين جنگ نديک به
500 نفر از اميرزادگان جغتايي که در خدمت او بودند، نابود شدند. خود او نيز با 15
نفر از همراهانش به نيشابور گريخت و از آنجا پيکي نزد جهانشاه فرستاد و فرمانبري
نمود (طهراني، 348-351). وي پس از چندي درنگ در آن شهر، با گروهي که در پيرامونش
گرد آمده بودند، راهي هرات شد و در يکشنبه 9 صفر 862ق/27 دسامبر 1457م به آن شهر
رسيد و از سوي امير احمدخان به گرمي پذيرفته شد. سلطان ابراهيم پس از استقرار در
هرات با صوابديد اميران لشکر خود، بر آن شد که با ابوسعيد از در آشتي درآيد. پس چند
تن از بزرگان شهر را به سفارت نزد او به بلخ فرستاد. ابوسعيد از اين پيشنهاد
استقبال کرد و نام? ملاطفتآميزي براي ابراهيم نوشت. آن دو پس از آن در برابر
جهانشاه قراقويونلو همداستان شدند. ابراهيم با اين پيمان استقلال خود را از دست داد
و به فرمان ابوسعيد درآمد (دولتشاه، 458؛ ميرخواند، 6/817-820؛ قزويني، 327؛ روملو،
381-385، 742).
در اين هنگام علاءالدوله پدر ابراهيم که مدت درازي از رويدادهاي خراسان به دور
مانده بد و در ولايت ازبک روزگار ميگذراند، چون از فرمانروايي فرزندش آگاه شد به
خراسان شتافت. ابراهيم هر چند او را مانعي بر سر راه تحقق هدفهاي خود ميدانست، اما
به ظاهر از پدر پيشواز کرد و از او خواست که به هرات رود. علاءالدوله به هرات رفت و
از سوي بزرگان شهر به گرمي پذيرفته شد. اندکي از ورود او نگذشته بود که ابراهيم
پيکي نزد وي فرستاد و از آمدن ترکمانان آگاهش کرد. علاءالدوله با شتاب از شهر بيرون
آمد و با ابراهيم به سوي سرزمين غوربالا و غرجستان رفت. او در اين هنگام کاملاً زير
نفوذ پسر بود و از خود ارادهاي نداشت (دولتشاه، 416-417). جهانشاه بدون مانعي هرات
را تصرف کرد و در آن مستقر گرديد.
سلطان ابراهيم و علاءالدوله به جاي رويارويي با او، به دشمني با هم برخاستند.
سرانجام جنگي ميان آنان درگرفت که به دستگيري ابراهيم انجاميد. او دربند پدر چندان
نماند و پس از رهايي لشکري گرد آورد، اما علاءالدوله پس از زماني اندک خود را به
جهانشاه قراقويونلو تسليم کرد (ميرخواند، 6/821-824؛ خواندمير، حبيبالسير،
3/73-74). اقامت جهانشاه در هرات به درازا نکشيد چه ابوسعيد با لشکري به سوي او
آمد، اينبار با گفت و گوهايي که انجام يافت، جهانشاه از خراسان بيرون رفت و آن
ولايت را به ابوسعيد واگذاشت. از آن سوي ابراهيم به پدرش علاءالدوله پيوست و آن دو
نيرويي تدارک ديدند. ابوسعيد بيدرنگ براي سرکوب آنان حرکت کرد. جنگ در نزديکي سرخس
و به گفت? دولتشاه در کولان بادغيس درگرفت. ابراهيم هر چند در آغاز به پيروزيهايي
دست يافت، ليکن سرانجام شکست خورد و روي به گريز نهاد. او به مزينان و از آنجا به
دامغان رفت و به گردآوري نيرو پرداخت. پس از چندي چون خود را قادر به رويارويي با
ابوسعيد ميديد، آهنگ خراسان کرد، ليکن در ميان راه بيمار گشت و در 6 شوال 863ق/6
اوت 1459م بر اثر اين بيماري درگذشت. پيکرش را به هرات آوردند و در زير گنبد مدرس?
گوهرشاد آغا در همان جايي که جدّ او بايسنقر مدفون بود، به خاک سپردند. برخي درگذشت
او را در اواسط رمضان دانستهاند (ميرخواند، 6/827-829؛ دولتشاه، 474-475؛
خواندمير، حبيبالسير، 3/76-78؛ قزويني، 327؛ روملو، 404-407). خانيکوف پژوهشگر
روسي ميگويد بر سنگ مزار او تاريخ درکذشتش چهارشنبه 10 رمضان 863ق نگاشته شده است
(محمد شفيع، 2/1205). اين نظر تأييدکنند? نوشت? خواندمير است.
مدت فرمانروايي او در مجموع دو سال و اندي بود. از کساني که زماني در دربار و
دستگاه او ميزيستند، عبدالرزاق سمرقندي است.
مآخذ: اعتمادالسلطنه، محمدحسنخان، تاريخ منتظم ناصري، به کوشش محمد اسماعيل
رضواني، تهران، 1364ش، 2/693-699-703، 706-709؛ خواندمير، غياثالدين، حبيبالسير،
به کوشش محمددبير سياقي، تهران، 1363ش، 3/19، 25، 40-41، 66-72، 75؛ همو،
دستورالوزراء، به کوشش ادوارد براون، ليدن، 1900م، صص 413-415، 457، 459؛ روملو،
حسنبيک، احسن التواريخ، به کوشش عبدالحسين نوايي، تهران، 1349ش، صص 280، 291،
367-369، 375-380، 390، 395، 607، 738-739، 740، 743-747؛ طهراني، ابوبکر، ديار
بکريه، به کوشش نجاتي لوغال و فاروق سومر، تهران، 1356ش، صص 316-321، 347؛
عبدالرزاق سمرقندي، کمالالدين، مطلع سعدين و مجمع بحرين، به کوشش محمدشفيع، لاهور،
1368ق؛ عقيلي، سيفالدين اين نظام، آثار الوزراء، به کوشش جلالالدين محدث ارموي،
تهران، 1337ش؛ غفاري، قاضي احمد، تاريخ جهانآرا، تهران، 1343ش، ص 231؛ فصيح خوافي،
مجمل فصيحي، به کوشش محمود فرخ، مشهد، 1339ش؛ قزويني، يحييبن عبداللطيف، لب
التواريخ، تهران، 1363ش؛ محمدشفيع، تعليقات بر مطلع سعدين و مجمع بحرين عبدالرزاق
سمرقندي؛ ميرخواند، محمدبن خاوندشاه، روضه الصفا، تهران، خيام، 1339ش.
سيدعلي آل داود