شماره مقاله:671
اِبْراهيمِبْنِ يَعْقوب، اسرائيلي طُرطوشي، دانشمند و جهانگرد اسپانيايي در سد?
4ق/10م. از آن سبب وي را طرطوشي ناميدهاند که متولّد شهر توتوسا (طرطوشه) از بلاد
اسپانيا بود. وي يهودي بود و مؤلّفان قديم نام پدرش را به اختلاف آوردهاند و همين
نکته سبب بروز فرضيّههايي دربار? شخصيت و دين او گرديده است. عذري نام و نسب او را
ابراهيمبن يعقوب الاسرائيلي الطّرطوشي (ص 7)، زکرياي قزويني ابراهيمبن احمد
الطّرطوشي (ص 556) و حميري، ابراهيمبن يوسف الطرطوشي نوشتهاند (الرّوض، 512). در
ترجم? متن حميري به صورت «ابراهيمبن يحيي» آمده است (لوي پرووانسال ، 206). چنين
به نظر ميرسد که وي بازرگان بود و گويا به تجارت برده اشتغال داشت (کراچکوفسکي ،
I/253). اين نکته ميتواند منطبق بر واقعيت باشد، زيرا اميران اموي اسپانيا از جمله
عبدالرحمن سوم ملقب به النّاصرلدين اللـه (300-350ق/912-961م) که عنوان خليفه و
اميرالمؤمنين بر خود نهاده بود. براي مقابله با دشمنان فاطمي خويش سپاه خود را با
به خدمت گرفتن بربرهاي افريقا و بردگان مسيحي اروپا (= اسلاوها يا صقالبه) قوت
بخشيد (باسورث، 10, 11) و بعيد نيست ابراهيمبن يعقوب که در روزگار اين خليف? اموي
اسپانيا و پسر و جانشينش حَکَم دوم ملقب به المستنصر باللـه ميزيست، به کار خريد و
فروش برده نيز پرداخته باشد. وي در ماگدبورگ به دربار اتوي اول (کبير) بنيانگذار
امپراتوري مقدس روم (23 نوامبر 912-7 مه 973م) (300-362ق) که در 936م (324ق) جانشين
پدرش هانري اول در سلطنت آلمان شده بود، راه يافت و اطلاعات گرابنهايي دربار?
کشورهاي اروپاي غربي و مرکزي و سرزمين اسلاوهاي غربي (لهستان، بلغارستان، سرزمين
چکها، بوهمها و اميرنشين ناکون ـ اوبودريتسکي ) کسب کرد و مطالبي در اينباره نوشت.
او درخصوص بعضي شهرها بهويژه شهرهاي ساحلي و يا نزديک به ساحلِ سرزمينهاي کنوني
فرانسه، هلند و آلمان نيز مطالبي با ذکر جزئيات نوشته است (کراچکوفسکي، I/253,
257). متأسفانه سفرنام? او بر جاي نمانده و تنها بخشهايي از آن در کتاب المسالک
والممالک ابوعبيد عبداللـه بکري جغرافينويس و اديب اسپانيايي سد? 5ق/11م آمده است.
فقدان سفرنام? ابراهيمبن يعقوب و وجود اختلاف در نام پدر اين جهانگرد سبب بروز
فرضيهاي از سوي گ. ياکوب خاورشناس آلماني (1862-1937م) شد، زيرا بکري در نوشت? خود
او را ابراهيم ابن يعقوب و زکرياي قزويني ابراهيمبن احمد ناميده بودند. مقابل?
متنهاي از آثار بکري و قزويني موجب شد که ياکوب چنين تصور کند که گويا دو جهانگرد
عرب به نامهاي ابراهيم، همزمان به آلمان سفر کرده و به دربار اتوي اول راه
يافتهاند. يکي از اين دو ابراهيم، سفير معزّ خليف? فاطمي مصر (341-365ق/952-975)
است که در آن روزگار از موقعيتي استوار برخوردار شده بود و به عقيد? ياکوب وي از
شمال افريقا، درياي مديترانه و ايتاليا به جنوب المان رفته است. ديگري از افريقا،
درياي مديترانه و ايتاليا به جنوب آلمان رفته است. ديگري از سوي حکم ثاني
(349-365ق/941-976م)، خليف? اموي کوردوبا (قرطبه) در اسپانيا از اين کشور راه
دريايي اقيانوس اطلس و درياي شمال را در پيش گرفته و از طريق بردو ، نوآرموتيه ، سن
مالو ، روئن ، اوترخت ، شِلسويگ ، سوست ، فولدا و ماينس به ماگدبورگ و دربار اتوي
اول رفته است. به گفت? ياکوب سفيري که از افريقا آمده بود، به نام ابراهيم بن يعقوب
مغربي يهودي شهرت داشت و سفيري که از سوي خليف? اموي قرطبه اعزام شد، ابراهيمبن
احمد طرطوشي ناميده ميشد و مردي اسپانيايي و مسلمان بود. اين هر دو سفير در 965م
(354ق) در ماگدبورگ به حضور اتوي اول رسيدند. هر دو تن از گفتههاي امپراتور دربار?
اروپاي مرکزي آگاهي يافتند و بيآنکه ارتباطي با يکديگر داشته باشند، پس از مراجعت
اطلاعات خود را از سفر اروپا به رشت? تحرير کشيدند، چنانکه گزارشهاي آنان در باب
سخنان امپراتور در بعضي موارد منطبق است (ياکوب، «تحقيقات دربار? جغرافينگاران
عرب» ، IV/127-150؛ همو، «گزارشهاي فرستادگان عرب در دربار آلمان »، 11-18). اين
نظر ياکوب گرچه به سبب فقدان دلايل کافي گاه موجب بروز شک و ترديدهايي در محافل
علمي ميشد، حدود 42 سال ادامه داشت (کراچکوفسکي، V/190)، اما پس از مرگ او توسط
تادئوش کووالسکي دانشمند لهستاني مردود شناخته شد. وي در پاييز 1934م دو عکس ا نسخ?
خطي موجود در مادريد، بخشهاي مربوط به اقوام و سرزمينهاي اسلاو موجود نيست. وي از
نسخهاي که در ليدن وجود داشت و مورد پژوهش دخويه قرار گرفته بود نيز بهرهمند شد و
سرانجام پيش از جنگ جهاني دوم با پيدا شدن قطعاتي از کتاب المسالک والممالک بکري در
مراکش مشکل وجود دو ابراهيم برطرف گرديد. زيرا در يک صفحه از آن نام کامل ابراهيم
به صورت «ابراهيمبن يعقوب الاسرائيلي الطرطوشي» ياد شده بود. بدين ترتيب کووالسکي
توانست يکي بودن دو ابراهيم را ثابت کند (همو، VI/191). انتشار آثار تاريخي ـ
جغرافيايي عربي و اسپانيايي از جمله کتاب الرّوض المِعطار في خبرالاقطار نوشت?
محمدبن عبدالمنعم حميري مؤلف سد? 9ق/15م نيز اين نظر را تأييد کرد. در کتاب حميري
دربار? شهر لورکا (لورقه) به تقريب عين مطالبي که زکرياي قزويني به نقل از عذري
نوشته بود، آمده است، با اين تفاوت که در کتاب حميري نامي از احمد ديده نميشود در
حالي که زکرياي قزويني به نقل از عذري نام او را ابراهيمبن احمد طرطوشي نوشته است.
معلوم نيست زکرياي قزويني در نقل قول از عذري نام او را ابراهيمبن احمد طرطوشي
نوشته است. معلوم نيست زکرياي قزويني در نقل قول از عذري چرا نام ابراهيمبن يعقوب
را ابراهيمبن احمد الطرطوشي نوشته است و حال آنکه در کتاب عذري به صراحت از
ابراهيم بن يعقوب الاسرائيلي الطرطوشي ياد شده است. در کتاب عذري اصلاً نامي از
ابراهيمبن احمد ديده نشده است. کراچکوفسکي چنين اظهار عقيده ميکند که خطاي مزبور
يا از زکرياي قزويني و يا از کاتب نسخ? خطي او بوده است (V/191).
دربار? يادداشتهاي ابراهيمبن يعقوب از نيم? دوم سد? 19م تاکنون مطالعات وسيعي صورت
گرفته است. بخشهايي از اثر بسيار ارزشمند و دو جلدي ا. کونيک و و. روزِن دو دانشمند
برجست? روسي زير عنوان «آگاهيهاي بکري و ديگر مؤلفان دربار? روسها و اسلاوها »، به
اطلاعاتِ به دست آمده از يادداشتهاي سفر ابراهيمبن يعقوب اختصاص دارد. نخستين جلد
اين اثر در 1878م و جلد دوم آن در 1903م انتشار يافت. روزن در اين اثر نخستينبار
برپاي? دو نسخ? خطي موجود در آن زمان، نسخ? خطي استانبول و نسخ? خطي مادريد، هم?
مطالبي را که به نقل از ابراهيم بن يعقوب نوشته شده بود، همراه با اصل، ترجمه و
تفسير در دسترس خوانندگان قرار داد. قطع? هشتم که شامل مطالبي دربار? اسلاوها بود،
اهميت فراوان کسب کرد. در اين قطعه از چهار فرمانرواي بلغار، پراگ، بوهم و کراکوف
(کراکو ) و نيز شاهان سرزمينهاي شمالي و غربي اسلاوها ياد شده است. فعاليتهاي علمي
کووالسکي و نيز ويدايويچ مورخ لهستاني دربار? يادداشتهاي سفر ابراهيمبن يعقوب نيز
درخور ستايش بسيار است. مطالع? اين دو دانشمند در همين زمينه همراه با تفسير، به
تقريب در سالهاي 1939-1940م پايان پذيرفته بود که جنگ جهاني دوم مانع از انتشار آن
گرديد. تفسيرهاي مربوط به ويژگيهاي شهرهاي اسلاو و مردمشناسي آن به هنگام اشغال
لهستان از سوي آلمانها معدوم شد. پس از پر کردن بعضي خلأها، کووالسکي در 5 مه 1945م
گزارشي را در فهنگستان علوم لهستان در اينباره قرائت کرد. متن تحقيقات او در 1946م
در دو جلد از سوي فرهنگستان علوم جمهوري لهستان انتشار يافت. يکي از اين دو مجلد
شامل ترجمه، تفسير و عکس دو متن از نسخ? خطي استانبول بود. جلد ديگر به تفسيرهاي
تاريخي ويدايويچ دربار? مطالب اصلي گزارشهاي سفر ابراهيمبن يعقوب اختصاص داشت
(کراچکوفسکي، I/255). کووالسکي در گزارش خود متذکر گرديد که اين کتاب «قادر به حل
مسائل مطروحه نيست، ولي با اين وصف گام مهمي به پيش است و امکان ميدهد تا مورخان
برپاي? امکانات قابل اطمينانتري به تحقيق بپردازند» (ص 6). وي يادآور شد که
تحقيقاتش به منزل? دگرگوني مهمي در امر بررسي نوشتهها و يادداشتهاي ابراهيم نيست و
اين کار در صورتي ميسّر خواهد بود که نسخ? جديدي به دست آيد تا بتوان بر مبناي آن
از مطالب گم شده آگاه شد، ولي اهميت اين کتاب در آن بود که دو عکس از نسخههاي خطي
موجود را در خود جمع داشت و زمين? لام را براي پژوهش محققان فراهم ميآورد. اين هر
دو اثر کووالکي و ويدايويچ در درواقع سرآغازي براي مرحل? جديد تحقيق دربار?
يادداشتهاي سفر ابراهيم بهشمار ميرفت. کووالسکي در اثر خود نخستينبار به تشريح
هم? نسخههاي خطي موجود دربار? گزارشهاي سفر ابراهيم پرداخت. معلوم شد که از مجموع
نسخههاي خطي اثر جغرافيايي بکري، تنها در سه نسخه (دو نسخ? موجود در استانبول و
نيز نسخ? لاندبرگ) مطالبي دربار? اسلاوها نوشته شده است. يکي از نسخههاي استانبول
در 737ق/1337م نوشته شده است که ريتر خاورشناس آلماني در سال 1931م آن را کشف کرد.
کتابت نسخ? ديگر مربوط به 851ق/1447م و همان است که کونيک و روزن آن را مطالعه کرده
بودند. رونوشتي از اين نسخه توسط يکي از افراد ساکن شبهجزير? آناتولي که زبان عربي
را نيک نمسدانسته، براي شِفِر خاورشناس فرانسوي تدارک شده بود. اين نسخه که با اصل
چندان مطابقت نداشت و به درستي استنساخ نشده بود، مرد مطالع? بيشتر محققان اروپايي
قرار گرفت. کووالسکي اين نسخه را رضايتبخش نميدانست. کراچکوفسکي (د 1951م) ضمن
بررسيهايي در باب احوال ابراهيم چنين نوشته است: «حال بر پاي? اطلاعات موجود
ميتوان با اطمينان اعلام نمود که در سد? 4ق/10م تنها يک دانشمند جهانگرد از
اسپانيا به جنوب آلمان سفر کرده که يهودي و همان ابراهيم بن يعقوب طرطوشي برخاسته
از شهر تورتوسا بوده است» (I/256).
ذکر مکرر نام ابراهيم مذکور در آثار مؤلفان پس از او، چنين تصوري پديد ميآورد که
سفرنامهاي از او باقي مانده بوده که از ميان رفته است و ما مطالب يادداشتهاي سفر
او را به نقل از عذري، بکري و قزويني ميشناسيم. ابراهيم نه تنها بازرگان بلکه
دوستدار کتاب و شخصي مطلع از نقش? اسپانيا، فرانسه، آلمان و سرزمينهاي اسلاوهاي
غربي بوده و چه بسا چندينبار به آن نواحي سفر کرده است (همانجا). از نوشتههاي
جغرافينويساني چون عذري، بکري و قزويني چنين بر ميآيد که ابراهيم جهانگردي دقيق و
شخصيتي فاضل بوده و از شهر سمرقند آگاهيهايي داشته است. وي نوشتههاي موجود در
سکههاي کوفي را ميخوانده و ادوي? هندي را نيک ميشناخته است. قزويني به آگاهي
ابراهيم از سکههاي درهمي که گويا در روزگار نصربن احمد ساماني ضرب شده و در حوالي
رود راين در المان موجود بوده، اشاره کرده است (ص 608). شايد توجه ابراهيم به کتاب
و کسب دانش، حاصل توجه امير دانشدوست. حکم ثاني خليف? اموي اسپانيا، بوده است.
مشهورترين مطالبي که از ابراهيم برجاي مانده مربوط به آلمان و اسلاوهاي غربي است که
در اثار بکري و زکرياي قزويني آمده است و بعدها مطالب آن را کساني چون ابوالحسن علي
غرناطي معروف به ابن سعيد مغربي در کتاب بسط الارض في الطول والعرض، ابوالفداء در
تقويم البلدان، دمشقي در نخبه الدهر، عبدالرشيدبن صالحبن نوري باکوي در تلخيص
الآثار و عجائب الملک القهار و سپاهي زاده در کتاب اوضح المسالک الي معرفه البلدان
والممالک نقل کردهاند (کراچکوفسکي، I/257). مهمتر از همه مطالب مربوط به اندلس
است که در نسخ? خطي کتاب بکري در مراکش و نيز آثار زکرياي قزويني حميري برجا مانده
است. گمان ميرود اخبار متعددي که با نامهاي مستعار و يا به نامهاي ديگران در
نوشتهها آمده از ابراهيمبن يعقوب باشد (همانجا). نوشتههاي قزويني در مورد
کشورهاي اسلاو، از جمله لهستان و شهر زنان (مدينه النساء)، بهويژه در باب شهرهاي
اروپاي غربي و جنوبي، چه به نقل از ابراهيم طرطوشي و چه به نقل از عذري و ديگران
آورده باشد، در هر حال مرهون ابراهيمبن يعقوب طرطوشي است. ابراهيم در حدود
354ق/965م سفري به اروياي غربي و مرکزي کرده و از اسلاوهاي غربي لوحهاي به دست
داده که در قياس با مطالب مسعودي پيشرفتهتر است. در اين لوحه دورهها و تاريخها
تقريباً به روشني مشخص شده است (ميکل، 2(2)/69). ابراهيمبن يعقوب سفر خشکي خود را
از شهر بُردوي فرانسه آغاز کرد و بعد به نوآرموتيه، سن مالو و روئن که شهري متعلق
به نورمانها بود رفت. وي از اوترخت، اِکسلاشاپل (= آخِن )، شلسويگ، سوست، ماينتس
کنار رود راين، فولدا که راهبان و کشيشان در آن سکني داشتند و نيز از شهرهاي
بادربورن ، مکلنبورگ ، شورين و اوکسبورگ گذشت، ولي به خطا سوست را شهري اسلاوي ياد
کرده است (همو، 2 (2)/124-128). او در 354ق/965م به دربار اتوي اول در ماگدبورگ رفت
و با وي به گفتوگو پرداخت. تاريخ اين ديدار با آشفتگي ذکر شده است. در کتاب حميري
چنين امده است که گويا ابراهيم طرطوشي در 305ق با شاه روميان گفتوگو داشته است
(الرّوض، 512)، اما به نظر کراچکوفسکي عدد مذکور خطاي کاتب است و بنا به قراين و
دلايلي اين عدد بايد 355 باشد (I/257).
ابراهيم طي سفر خود به اروپاي غربي و مرکزي و سرزمين اسلاوهاي غربي مطالب بسيار
ارزشمندي ارائه کرده است. جهانگردان عرب و مسلمان چون ابن فضلان و ديگران اغلب از
راه شرق به سرزمين اسلاوها رفتند. از اينرو اطلاعات آنان در اين زمينه اندک و
ناچيز است، ولي ابراهيم در نيم? سد? 4ق/10م از راه غرب به سرزمينهاي اسلاو سفر کرد
و آگاهيهايي از اين بخش اروپا در اختيار خوانندگان قرار داد. قرار داد. بارتولد بر
اين عقيده بود که جامعترين مطلب دربار? اسلاوهاي اروپا را بکري به نقل از سفرنام?
ابراهيم آورده که در آن از اسلاوهاي ساکن کران? درياي آدرياتيک، سرزمينهاي همجوار
اسلاوها، اسلاوهاي شمال شرق ــ کشور تحت فرمان مِشکو (مِشقه) امير لهستان (حدود
سالهاي 960-992م) ــ و اسلاوهاي همساي? روسها و پروسها ياد شده است (II(1)/872).
اين نکته را نيز نبايد از نظر دور داشت که ابراهيم گاه سرزمين ژرمنها و دست کم بخش
شمالي آن را سرزمين اسلاو بهشمار آورده است. اسلاوها در روزگار او به 4 کشور بخش
شده بودند که نخستين آنها بلغار و آخرين آنها سرزمين ناکون (ناقون) بود که به
سرزمين ناکون ابودريتْسْکي شهرت داشت، زيرا ابودريتها که آنها را بودريچي نيز
ميگفتند، در اين سرزمين سکني داشتند. ابودريتها را از قبايل اسلاولاب ناميدهاند
که بعضي نام اِلْب را با آن يکي ميدانند. قبايل مذکور در اطراف مکلنبورگ در فاصل?
تراوا و وارنا سکني داشتند. در سدههاي 8-9م کار عمد? افراد اين قبايل کشاورزي،
ماهيگيري، شکار و تجارت بود. اينان در برابر هجوم دانمارکيها و ساکسونها مقاومت
ميکردند. در روزگار فرمانروايي اتوي اول بخشي از قبايل بودريچي، آيين مسيح را
پذيرا شدند و اسقفي کاتوليک به سرزمين آنان اعزام گرديد. اينان گاه در معرض تهاجم
قرار ميگرفتند تا اينکه در 1147م دستخوش سقوط و انهدام شدند و تحت سلط? آلمانها
قرار گرفتند و از 1170م در آلمانها مستحيل شدند. گمان نميرود ابراهيم از سرزمين
بلغار ديدن کرده باشد، زيرا وي به نقل از بازرگاناني که در ماگدبورگ با آنان
گفتوگو کرده بود، مطالبي پيرامون بلغار نوشته است (کراچکوفسکي، I/253). وي شرح
اراضي اسلاو را از سرزمين ناکون آغاز کرده است، زيرا به احتمال قوي ناکون نخستين
سرزميني است که در مسير او قرار داشته است. بنابر قول ابراهيم راه اين شهر از پلي
چوبي به طول تقريباً يک ميل ميگذشت. بنا به نوشت? ميکل ظاهراً رودي که پل مزبور بر
آن قرار داشت، ميبايست رود الب باشد (2(2)/70). اسلاوهاي اين سرزمينِ پوشيده از
جنگل، مردمي دلير و جنگجو بودند که با زره و شمشير در دژهاي استوار از سرزمين خويش
دفاع ميکردند. آنان دشتهاي پرآب را براي احداث دژهاي خود بر ميگزيدند. سپس محيط
باروها را به صورت دايره و مربع در اندازههاي موردنظر ميساختند و گودالهايي
ميکندند و برجهاي دژ را در آنجا بنا ميکردند. آنان برجها را با الوار و تنههاي
درختان استوار ميساختند. درواز? اين دژها مشرف به پلي چوبي بود (همو، 2(2)/70-71).
دومين کشور اسلاو که ابراهيم از آن ياد کرده، سرزمين بولِسلاو اول (بويصلو) شاه
بوهِم (بوهِميا ـ بوهميه) است که از 929 تا 967م فرمانروايي داشته است. وي در اين
کشور از شهرهاي مستحکمي چون نوويگراد (نوفيغراد) که از سنگ آهک ساخته شده بود،
سالزموند که به در? مولداوي منتهي ميشد و نيز از شهر پراگ (فراغه ـ براغ) ياد کرده
است و فاصل? اين شهر تا کراکو در لهستان را سه هفته راه تخمين زده است (همو،
2(2)/71) که مبالغهآميز به نظر ميرسد. ابراهيم در گزارشهاي سفر خود مطالبي دربار?
مجارها (المَجَغريون)، ترکان، مسلمانان و يهودياني که براي تجارت به اين سرزمين
ميآمدند، ارائه کرده است. وي سالزموند را شهري يهودينشين ناميده است. معلوم
ميشود که د شهر پراگ سکههاي روم شرقي (بيزانسي) در مبادلات بازرگاني رواج داشت و
بازرگانان از اين سرزمين برده، روي و چرمهاي ساغري ميبردند (ميکل، 2(2)/71-72).
وجود بردگان فرنگي و اسلاوي در دستگاه اميران اموي اسپانيا را گروهي از محققان و
مؤلفان تأييد کردهاند (نک: باسورث، 10-12). ابن خردادبه نيز به وجود خدمتگزاران
اسلاوي (الصقالبه) در اندلس اشاره کرده است (ص 92). از اسلاوها واحدهاي رزمند? خاصي
براي حمايت از اميران اموي اسپانيا تشکيل ميشد (دزي، 429-430). بارتولد مينويسد
«اسلاوها را گاه به عنوان برده، بهويژه اختگان (خِصبان) سپيد به کشورهاي اسلامي
ميبردند» (II(1)/872). مقدسي نيز از خدمتگزاران سپيد (البيض) اسلاوي، گفتوگو کرده
که آنان را به اندلس ميبردند، در آنجا اخته ميکردند و سپس به مصر و شام
ميفرستادند (ص 242). ابن خلدون در بخش مربوط به امارت حکم ثاني از وجود بردگان
فرنگي و نيز بردگان اخت? اسلاوي ياد کرده است که از سوي جعفربن عثمان المصحفي و
همچنين امير بارسلونا (برشلونه) به امير اموي هديه شده است (صص 144 و 145).
ابراهيم از بوهم به عنوان شکوفاترين شهر اسلاوي و از لهستان که مِشکوي اول دوکِ
پولوني (960-992م) بر آن فرمان ميراند، به عنوان وسيعترين ديار اسلاوي ياد کرده
است (ميکل، 2(2)/72). نام مشکو در نوشتههاي عربي به صورت مشقو (همانجا) و در آثار
البلاد قزويني به صورت مشقه آمده است (ص 616). اين نکته که ابراهيم سرزمين مشکو را
وسيعترين بلاد اسلاوي ناميده، حاصل آگاهي اندک وي از اوکرائين و روسيه است. مطالب
مندج در يادداشتهاي سفر او را زکرياي قزويني بيآنکه نامي از وي ببرد، در کتاب خود
آورده است. مطالب مزبور را ميکل در بخش مربوط به «راه سفر ابراهيمبن يعقوب» نيز
ذکر کرده است، به گونهاي که با نوشت? قزويني مطابقت دارد. وي مينويسد اين سرزمين
شمالي (لهستان) سرشار از اغذيه، گوشت، عسل و ديگر مواد خوراکي است. ماليتهاي اخذ
شده مختص پرداخت حقوق ماهان? سپاهي متشکل از 000‘3 جنگجوي مسلح و زرهپوش است. هريک
از افراد اين سپاه با 10 تن برابري ميکند. آنان به تعداد خود لباس و مرکب و سلاح
دريافت ميدارند. پادشاه هزين? تربيت هم? فرزندان آنان را اعم از پسر و دختر برعهده
داشت و پس از بلوغ به آنان همسر ميداد و مهري? دختري را که به همسري داده ميشد،
به عمو يا پدر عروس ميپرداخت. اين بخشش بسيار ارزشمند بود، زيرا مهريه در ميان
اقوام اسلاو همانند قوم بربر سنگين بود. مهري? پرداخت شده ثروتي بود دراختيار پدر
براي تأمين زندگي دو دختر يا سه پسر. مهريه چنان سنگين بود که هرگاه دوبار براي دو
فرزند پرداخت ميشد، شخص پرداخت کننده تهيدست ميگشت (قزويني، 616-617؛ ميکل،
2(2)/72). ابراهيم اسلاوها را مجموعهاي متنوع از ملتها ميداند که بيگانگاني از
اراضي شمالي از جمله ژرمنها و اسکانديناوياييها نيز به آنان پيوستند. به نظر ميرسد
که وحدت اسلاوها در روزگار او از ميان رفته و چنانکه اشاره شد، به 4 کشور بلغار،
بويشلاي (بويصلو، لولسلاو)، مشقو (مشکو) و ناکون منقسم شده بود (ميکل، همانجا).
علاوه بر اينها کشورهايي هستند که مردم بعضي از آنها اسلاو و بعضي غيراسلاوند. اين
مردم عبارتند از روسها که بعدها در شرق سرزمين مشکو ديده ميشوند، پروسها
(البروسيون) که در شمال و در ساحل درياي بالتيک (بحرالبلطيق) سکني دارند و زبان خاص
خود گفتوگو ميکنند بهگونهاي که براي همسايگان قابل درک نيست (همو، 2(2)/73).
ابراهيم قوم روس را جدا از مردم اسلاو آورده است (صص 80-109)، حال آنکه زبان روسي
از خانواد? زبانهاي اسلاوي است؛ و اما چنانکه گفته شد به نظر ميرسد که ابراهيم
سرزمين بلغار را نديده است. شايد وي به لهستان سفر کرده باشد، ولي در اين نکته نيز
جاي ترديد است، چون از خط سير خود در اين سرزمين ياد نکرده و تنها مطالبي را که طي
گفتوگوهاي خصوصي با مشکو فرمانرواي آن سرزمين داشته به نقل از وي آورده است.
مطالبي که ابراهيم نوشته است شامل جزئياتي پيرامون جغرافياي طبيعي، شيو? زندگي و
احوال اجتماعي اقوام اسلاو است که در کتاب دو جلدي کونيک و روزن منعکس شده است
(کراچکوفسکي، I/253). از ديگر اقوام اسلاو که در شمال غرب سرزمين مشکو در منطقهاي
جنگلي سکني داشتند، قومي بود که ابراهيم آنان را ولتابا (ميکل، 2(2)/739 و مسعودي
«ولينانا» ناميده است (2/32، 33). نظر مسعودي دربار? اين قوم تا اندازهاي با نظر
ابراهيمبن يعقوب متفاوت است. مسعودي قوم مزبور را از آن دسته اقوام اسلاو ميداند
که رسم جاهليت دارند، پيرو شريعتي نيستند و از شرايع ناآگاهند (همانجا)، ولي
ابراهيم آنان را جنگجويان دريانوردي ميداند که پيرو رؤساي قبيل? خود هستند و
پايتختشان شهري است در کنار دريا که 12 دروازه دارد و داراي لنگرگاهي منظم است
(ميکل، همانجا). ابراهيم نامي از فرمانرواي اين قوم نبرده است، ولي مسعودي شاه آنان
را ماژک (ماجک) ناميده است (2/32-33). بنابر قول ابراهيم در محيط زندگي اقوام
اسلاو، اقوام مهم ديگري چون فرنگان، روميان، مجارها و در جاهاي ديگر تودسکها
(طودشکيون) هُنگريان (انقليون ـ هنغاريون)، پچنگها (بجناک)، روسها و خزران زندگي
ميکنند که با هم روابط متغيري دارند. روابط آنان گاه خصمانه و همراه با درگيري و
گاه آرام و مسالمتآميز است (ميکل، همانجا). گمان ميرود اين نکته که ابراهيم روسها
را بخشي از اقوام اسلاو بهشمار نياورده از آنجا منشأ گرفته که ابراهيم تنها به
اسلاوهاي غربي توجه داشته و اسلاوهاي سرزمينهاي شرقي از جمله روسها و اوکرائينيها
را از نظر دور داشته است. ابراهيم در گزارشهاي سفر خود مطالبي دربار? شهر زنان
(مدينه النساء) نوشته که زکرياي قزويني بخشي از آن را به نقل از طرطوشي در کتاب خود
آورده و نوشته است که زنان بر اين جزيره که در درياي مغرب واقع است، فرمان ميرانند
و مردان قدرتي ندارند. گرچه اين مطالب تا اندازهاي مشکوک به نظر ميرسد، ولي
قزويني به نقل قول از ابراهيم طرطوشي آن را يقين و غيرقابل ترديد شمرده است (ص
607).
تصويري که ابراهيم از سرزمين فرنگان ارائه کرده، با وجود بعضي آشفتگيها دقيقتر از
نوشت? مسعودي است. مسعودي اغلب ميان فرنگان و افريقا خلط ميکند و «ولايت افريقيه»
را جزءِ سرزمين فرنگان ميشمارد (2/34)، ولي در اقوال ابراهيم آشفتگي بيشتر مربوط
به خلط ميان سرزمين فرنگان و اسلاوهاست. ابراهيم دربار? سرزمين فرنگان چنين آورده
است: سرزميني است وسيع و سرد با اب و هوايي توانفرسا و داراي محصولات مختلف از
قبيل حبوبات، ميوهها، عسل. و نيز رودها، کشتها، گلهها و انواع حيوانات شکاري.
معادن نقره نيز دارد. مردمش مسيحي هستند و از شاهي دلير پيروي ميکنند که سپاهي
عظيم دارد. از نظافت ناآگاهند و در سال يکي دو بار خود را با اب سرد ميشويند.
پوشاک خود را از تن بيرون نميکنند و آن را نميشويند و آنقدر ميپوشند تا پوسيده
شود. موي ريش خود را نميتراشند، بلکه ميکَنند، و لذا با قوّت بيشتري رشد و نمو
ميکند (ميکل 2(2)/123).
سخنان ابراهيم پيرامون نظافت اسلاوها درخور توجه فراوان است. وي ميگويد: اسلاوها
داراي حمام نيستند، ولي چيزي دارند که به جاي حمام از ان استفاده ميکنند. آنان
خانههاي خود را با چوب و الوار بنا ميکنند و همانند کشتيها، درزهاي خانهها را با
صمغي که از تن? درختان ميگيرند، پر ميکنند و در گوش? خانه تنوري سنگي با دودکشي
در سقف ميسازند. وقتي تنور داغ شد و دود هيزم فرو نشست، دودکش و درِ خانه را
ميبندند. بعد روي تنور که از شدت حرارت تفته شده آب فراوان ميريزند، به گونهاي
که بخار سراسر محوط? خانه را فرا گيرد. سپس دستهاي از شاخههاي درختاني مخصوص را
به دست ميگيرند و بخار را به سوي خود ميکشانند و شاخهها را بر تن ميزنند. اين
عمل باعث باز شدن مسامات و ترشح عرق از خلل و فرج بدن ميشود. آنان با اين عمل خود
را از ابتلا به جرب و ديگر بيماريهاي پوستي مصون ميدارند (همو، 2(2)/77-78).
تاريخ نگارش يادداشتهاي سفر ابراهيم معلوم و مشخص نيست. گرچه مطالبي در ديگر کتابها
از اين يادداشتها برجا مانده، ولي بيگمان بخش مهمي بهويژه مطالب مربوط به اسلاوها
از ميان رفته است. با اين وصف اطلاعاتي که زکرياي قزويني به نقل از طرطوشي پيرامون
شلسويگ (صص 601-602) و نيز موضوعاتي که دربار? ايرلند و صيدبال در نزديکي سواحل اين
سرزمين (ص 577) به دست داده، همچنين بعضي مطالب ديگر شايان توجه بسيار است.
هنوز جا دارد پيرامون يادداشتهاي ابراهيمبن يعقوب تحقيقات و بررسيهاي انجام گيرد و
در اين زمينه خدمت تادئوش کووالسکي بسيار ارزنده و گرانبهاست.
مآخذ: ابن خردادبه، عبيداللـهبن عبداللـه، المسالک والممالک، به کوشش دخويه، ليدن،
1889م؛ ابن خلدون، العبر؛ ابن فضلان، احمد، سفرنامه، ترجم? ابوالفضل طباطبايي،
تهران، 1345ش؛ حميري، محمدبن عبدالمنعم، الرّوض المعطار في خبرالاقطار، به کوشش
احسان عباس، بيروت، 1980م؛ همو، صفه جزيره الاندلس منتخبه من کتاب الروض المعطار في
خبر الاقطار، به کوشش لوي پرووانسال، قاهره، 1937م؛ عذري، احمد معروف به
ابنالدلائي، ترصيع الاخبار و تنويع الآثار، به کوشش عبدالعزيز الاهواني، مادريد،
1965م؛ قزويني، زکريا، آثارالبلاد، بيروت، 1380ق/1960م؛ مسعودي، عليبن حسين، مروج
الذهب، به کوشش محمد محييالدين عبدالحميد، قاهره، 1384ق/1964م؛ مقدسي، محمدبن
احمد، احسن التقاسيم، به کوشش دخويه، ليدن، 1906م؛ ميکل، آندره (ميکيل، اندريه)،
جغرافيه دارالاسلام البشريّه، ترجم? ابراهيم خوري، دمشق، 1985م؛ نيز:
Bartold, V. V., Sochineniia, Moskva, 1963; Bosworth, C. E., The Islamic
Dynasties, Edinburgh, 1967; Dozy, R., Spanich islam, transl. By Francis G.
Stokes, London, 1913; Jacob. G., arabische Bericht von Gesandten an germanische
Fürstenh?fe aus dem 9 und 10 Jahrhundert, Berlin und Leipzig, 1927; id, Studien
in Arabischen Geographen, Berlin, 1892; Kowalski, T., Relacja Ibrahima ibn
Ja’kuba z podr?zy do kraj?w Stowi?nskich w prsekazie al-Bekriego, Polska
Akademja, krak?w, 1946; Krachkovski, I., »Novoe izdanie zapiski Ibrahima ibn
Ia’ghuba O Slavianakh«, Izbrannie sochineniia, Moskva-Leningrad, 1955; id,
Izbrannie sochineniia, Moskva-Leningrad, 1957; Kunik, A. i, Rozen, V., Izvestiia
al-Bakri I drugikh avtorov O Rusi i slavianakh, I., SPb., 1878, II. SPb., 1903;
Lévi-Provençal, E., La peninsula ibérique au moyen-âge d’après le Kit?b ar-rawd
al-mi’t?r fi habar al-akt?r d’Ibn ?Abd al-Mun’im al-Himyari, Leiden, 1938.
عنايتاللـه رضا