شماره مقاله:868
اِبْنِ اِخْشيد، ابوبكر احمد بن على بن مَعْجور (270-326ق/883 - 938م)،
متكلم، فقيه و مفسّر و يكى از رؤساي معتزله. برخى وي را ابن اَخشاد (طوسى،
167؛ ياقوت، 16/101)، ابن اخشياذ (صفدي، 7/216) و ابن اخشاذ (خطيب، 4/309) نيز
ناميدهاند، احتمالاً او را از آن جهت بدين نامها خواندهاند كه وي در
محلهاي در بغداد به نام سوق العَطَش در كوچهاي معروف به درب الاحشاد
منزل داشته است (ابن نديم، 245-246). پدر او يكى از واليان معتضد و مكتفى
بود (ابن حزم، 4/203). نام نياي او را «بَنغَجور» نيز ضبط كردهاند (ذهبى،
15/217؛ ابن حجر، 1/231). از زادگاه و چگونگى تحصيل ابن اخشيد در دوران
كودكى آگاهى دقيقى در دست نيست، فقط اين را مىدانيم كه وي براي مدتى
طولانى از دانشِ ابوعبدالله محمد بن عمر صَيْمَري بهره گفت (قاضى
عبدالجبار، 309؛ فخررازي، 44). او مردي پرهيزگار و گويندهاي فصيح و همواره در
راه تعليم و تأمين معاش شاگردانش كوشا بود و از ملكى كه داشت فقط به
اندازة قوتش برمىگرفت و بقيه را در راه علم خرج مىكرد (ابن حزم، همانجا؛
ابن نديم، 245-246؛ ذهبى، 15/218).
او علاوه بر كلام، فقه و تفسير به علم حديث نيز آگاه بود و از ابومسلم
كجّى، موسى بن اسحاق انصاري، فضل بن حباب جمحى و طبقة آنان حديث نقل
مىكرد و در آثارش به روايات آنان استناد مىجست (خطيب، ذهبى، همانجاها).
وي در فقه پيرو مذهب شافعى (عبّادي، 36) و در كلام پايهگذار طريقة خاصى از
معتزله بود كه به «اخشيديه» معروف شد. او و كعبى و ابوهاشم جبّائى از
بزرگترين رهبران معتزله زمان خود به شمار مىرفتند (قاضى عبدالجبار، 332؛
ابن حزم، همانجا). به نقل از مرزبانى آمده است كه ابوبكر (ابن اخشيد) و
ابوالحسن بن مُنجم از آخرين رؤساي علم كلام بودهاند كه او ايشان را درك
كرده است و متكلمان بغداد و گروه بيشماري از مردم از محضر ايشان استفاده
مىكردهاند (ابن مرتضى، المنية و الامل، 100). از جمله شاگردان و ياران وي
مىتوان على بن عيسى نحوي معروف به ابن رُمّانى اخشيدي، ابوعمران موسى
بن ربّاح، ابوعمر احمد بن محمد بن حفص خلاّل بصري، ابوعبدالله حبشى و
ابوالحسن انصاري را نام برد (همو، طبقات المعتزله، 110؛ ابن نديم، 246-247؛
قاضى عبدالجبار، 332-333؛ ياقوت، 14/74).
ابن اخشيد معتقد بود كه توبه چيزي جز ندامت از ارتكاب گناه نيست، اگر چه
گناهكار قصد ترك آن عمل را نداشته باشد (ابن حزم، همانجا؛ ابن حجر، 1/231).
او حيات را جسم رقيقى مىدانست كه در اعضاي انسان جريان دارد (طوسى، 164،
167). ابن اخشيد و پيروانش صدور معجزه از امامان (ع) را برخلاف ديگر
معتزليان روا مىدانستند (مفيد، 78). او با عقايد كلامى ابوهاشم جبائى و
پيروانش سخت مخالف بود (ابن مرتضى، طبقات المعتزله، 100؛ همو، المنية و
الامل، 186)، تا آنجا كه فخر رازي (ص 44) مىگويد:«وي وپيروانش
ابوهاشمجبائىواتباعش راتكفيرمىنمودند».
كتابهاي منسوب به ابن اخشيد اينهاست: 1. الاجماع؛ .. اختصار التفسير للطبري؛
3. اختصار كتاب ابى على فى النفى و الاثبات؛ 4. المبتدي؛ 5. المعونةفى
الاصول كه ناتمام مانده بود؛ 6. نظم القرآن؛ 7. النقض على الخالدي فى
الارجاء كه ضمن آن عقايد فرقه مرجئه را رد كرده است؛ 8. نقل القرآن (ابن
نديم، 57، 246). در حال حاضر اثري از اين كتب در دست نيست.
مآخذ: ابن حجر، احمد، لسان الميزان، حيدرآباد دكن، 1329ق/1911م؛ ابن حزم،
على، الفصل، قاهره، 1347ق/1928م؛ ابن مرتضى، احمد، طبقات المعتزلة، به
كوشش ديوالدويلتسر، بيروت، 1380ق/1961م؛ همو، المنية و الامل فى شرح الملل
و النحل، به كوشش محمد جواد مشكور، بيروت، 1399ق/ 1979م؛ ابن نديم،
الفهرست، بيروت، 1398ق/1978م؛ خطيب بغدادي، احمد، تاريخ بغداد، قاهره،
1349ق،1930م؛ ذهبى، محمد، سير اعلام النبلاء، به كوشش شُعَيب ارنؤوط و
ابراهيم الزيبق، بيروت، 1404ق/1984م؛ صفدي، خليل، الوافى بالوفيات، به
كوشش احسان عباس، بيروت، 1389ق/1969م؛ طوسى، محمد، تمهيد الاصول فى علم
الكلام، به كوشش عبدالمحسن مشكوة الدينى، تهران، 1362ش؛ عبّادي، محمد،
طبقات الفقهاء الشافعية، به كوشش گوستاو يتستام، ليدن، 1964م؛ فخررازي،
محمد، اعتقادات فرق المسلمين و المشركين، به كوشش على سامى النشار، قاهره،
1356ق/1938م؛ قاضى عبدالجبار و ديگران، فضل الاعتزال و طبقات المعتزلة، به
كوشش فؤاد سيد، تونس، 1393ق/ 1974م؛ مفيد، محمد، اوائل المقالات، به كوشش
واعظ چرندابى، تبريز 1363ق/1944م؛ ياقوت، ادبا. علىاكبر ضيائى
تايپ مجدد و ن * 1 * زا
ن * 2 * زا