حسينعلي ملاح
شماره مقاله:664
اِبْراهيمِبْنِ مَهْدي، ابواسحاق (162-224ق/779-839م). امير، رامشگر و شاعر عرب،
فرزند خليفهالمهدي از کنيز ديلمي او شِکْله. برخي ابراهيم را به مادرش نسبت داده
اين شکلهاش خواندهاند. ابراهيم در بغداد روزگار را به شاعري و رامشگري ميگذراند
و از جمل? نزديکان خليفه امين بود و پس از مرگ او در رثايش شعر گفت. چون مأمون در
خراسان، عليبن موسيالرضا(ع) را به ولايتعهدي برگزيد، عباسيان و اميران بغداد که
نميتوانستند خشم خود را از بيرون رفتن خلافت از خاندان عباس و تغيير شعار شاه
عباسي به شعار سبز علوي پنهان کنند، در مسجد جامع بغداد به پايمردي مطلببن
عبداللـه ابن مالک (طبري، 3/1016) با ابراهيمبن مهدي عموي مأمون بيعت کردند (5
محرم 202ق/24 ژوئي? 817م) و بر او «المبارک» (ابوالفداء، 2/23) يا «المرضي»
(يعقوبي، 2/450) لقب نهادند (ابن خلکان، 1/39) و معتصم برادر مأمون نيز به اطاعت
ابراهيم گردن نهاد (قلقشندي، 1/212). حکومت کوتاه ابراهيم در عراق، با آشوبهاي
سياسي و نظامي متعددي مصادف شد. وي نخست براي جلب حمايت لشکريان وعده داد که مقرري
6 ماهه را يکجا به آنها بپردازد، اما چون به گفت? خويش وفا نکرد، سپاهيان بر او
شوريدند و ابراهيم مقداري از آن مقرري را نقد پرداخت و گفت تا بقيه را از محصولات
کشاورزي عراق برگيرند. اين معني باعث شد که سپاهيان دست به چپاول مزارع زنند و
علاوه بر سهم خليفه سهم کشاورزان را نيز به غارت برند (ابن اثير، 6/341). در همان
سال ابوعبداللـه برادر ابوالسرايا در کوفه بر ابراهيم خروج کرد. ابراهيم نيز
غسانبن ابيالفرج را به آنجا فرستاد و او ابوعبداللـه را کشت و سرش را به نزد
ابراهيم فرستاد (طبري، 3/1017). با اينهمه، آتش آشوب خاموش نشد و مدتها ميان
سياهجامگان يا طرفداران ابراهيم با طرفداران مأمون در کوفه کشمکش بود (ابن کثير،
10/248). نيز پارهاي از اميران مصر که با سريبن الحکم والي آنجا به سبب بيعت او
با عليبن موسيالرضا(ع) به مخالفت برخاسته بودند، به طرفداري از ابراهيم بر سرّي
شوريدند و کشمکش در آنجا سخت بالا گرفت (کندي، 168). در عراق نيز مهديبن عُلوان
حروري بر ابراهيم شوريد، ولي از ابواسحاق معتصم که ابراهيم او را براي سرکوب مهدي
گسيل داشته بود، شکست خورد و گريخت (ابن اثير، 6/341، 342).
مقارن آشوبهاي داخلي عراق که سخت گريبان ابراهيم را گرفته بود، حسنبن سهل که سوي
مأمون فرمانروايي عراق را داشت و در پي چيرگي بر بغداد بود، حملات خود ا تشديد کرد
و عيسيبن محمد و سعيدبن سجود، سرداران ابراهيم را در 26 رجب 202ق در اواسط به سختي
درهم شکست (طبري، 3/1022). اين شکست و نيز شهادت عليبن موسيالرضا(ع) و نام? مأمون
به اميران بغداد، عزم ياران ابراهيم را که از آغاز فقط بر سر مسأل? ولايتعهدي به
مخالفت با مأمون برخاسته بودند، در مقابله با حسنبن سهل ست کرد. هنگامي که مأمون
رو به سوي عراق نهاد، ابراهيم و اميران دولتش در مداين بودند. مطلببن عبداللـهبن
مالک که واسط? بيعت بغداديان با ابراهيم بود به بهان? بيماري به بغداد بازگشت و
پنهاني مردم را به فرمانبري از مأمون فرا خواند. آنگاه به عليبن هشام و حميدبن
عبدالحميد سرداران مأمون، پيام داد که به بغداد آيند. ابراهيم پس از آگاهي از اين
واقعه به سرعت وارد بغداد شد و مردم را واداشت تا خان? مطلب را غارت کردند، ولي به
خود او دست نيافت. از آن سوي، حميد که به دعوت مطلب عازم بغداد بود، بر مداين چيره
گشت و ابراهيمبن مهدي سردار خود عيسيبن محمدبن ابيخالد را که به بهان? مقرري و
ارزاق سپاه از جنگ مجدد با مأمونيان تن ميزد، به زندان افکند. طرفداران عيسي
شوريدند و حميدبن عبدالحميد را به بغداد خواندند. حميد به آنجا تاخت و در کنار نهر
صرصر اردو زد و پذيرفت که به سپاه بغداد مال دهد تا آنان از تبعيت و حمايت ابراهيم
دست بردارند. ابراهيم که خطر را بسيار نزديک ميديد، عيسي را از زندان بيرون آورد و
کوشيد کار را به گونهاي چاره کند. عيسي بر آن شد که سپاه را به اين سوي بازگرداند،
اما توفيق نيافت. آنگاه وانمود که به جنگ مأمونيان ميرود. در اثناي کشمکش به ميان
دشمن رفت و خود را اسير آنها ساخت (همو، 3/1028-1033) و به مأمونيان پيوست. ابراهيم
سپس خود با باقيماند? يارانش به مقابل? حميد رفت، ولي شکست خورد و به بغداد
بازگشت. پس از سپري شدن عيد قربان 203ق حاجب او فضل بن ربيع نيز گريخت و به حميد
پيوست و ديگر يارانش نيز يکان يکان پراکندند (ابن اثير، 6/354، 355) و حتي در مصر
طرفداران او که سپاه ميمونبن سرّي را درهم شکسته و خود او را کشته بودند، سستي
کردند تا سرّي دوباره حکومت را دردست گرفت (کندي، 169، 170).
ابراهيم که اينک خود را تنها مييافت، به ناچار پس از يک سال و 11 ماه حکومت، در
ذيحج? 203ق گريخت و پنهان شد (ابن خلکان، 1/385). وي 6 سال و چند ماه متواري بود تا
آنکه مأموران خليفه او را در ربيعالثاني 210ق در حالي که لباس زنان در بر کرده
بود، دستگير کردند (همو، 1/386؛ ابوالفداء، 2/29) و به فرمان خليفه به زندانش
افکندند. ابراهيم چون در مجلس مأمون حاضر شد، عواطف او را برانگيخت (قلقشندي،
1/212؛ قالي، 3/197) و بخشيده شد و چنانکه از اشعارش بر ميآيد، اموالش را نيز
بازپس گرفت (ابن قتيبه، 3/168). وي بقي? عمر را به مديحهسرايي و رامشگري گذراند،
ولي در اواخر عمر از آن کار دست کشيد (ابن خلکان، 1/387). سرانجام در 62 سالگي در
سامرا درگذشت و خليفه المعتصم بر او نماز گذارد.
ابراهيمبن مهدي به سبب سياه چردگي و تنومندي خويش به «تِنّين» (اژدها) معروف شده
بود (ذهبي، 1/98). وي مردي فاضل و شاعر و اديب و نوازنده و خوانندهاي چيرهدست بود
و گفتهاند که هنر آوازخواني در روزگار وي و ابراهيم موصلي (ه م) به تکامل رسيد
(ابن خلدون، 1/772). شعر او شامل غزل، مدح، هجا، رثا، خمريات و نسيب بود (فروخ،
2/231). اگرچه برخي او را به شاعري و دانايي ستودهاند (ابن عبدربه، 6/36؛ اصفهاني،
5/50 به بعد)، ولي سيدمرتضي اشعار او را مست دانسته است (2/250). کتابهايي به
ابراهيم نسبت دادهاند چون: ادب ابراهيم، کتاب الطبيخ، کتاب الطيب و کتاب الغناء
(ابن ندم، 168).
شهرت ابراهيم، گذشته از وقايع سياسي مهمي که در روزگار او به وقوع پيوست و خود در
آن شرکت داشت، بيشتر مربوط به موسيقيداني و آوازخواني اوست. ابراهيم از خردسالي
همراه خواهر ناتني خويش عُلَيّه که مادرش موسيقيدان بود، با اين هنر آشنا شد و
بعدها اين دو به تشيق هارونالرشيد در دربار به رامشگري و رقابت با نوازندگان
پرداختند. در روزگار شکوفايي دانش و هنر در بغداد، دو مکتب موسيقي رواج داشت: رهبري
مکتب موسيقي سنتي با اسحاق موصلي و رهبري مکتب نوگرايان با ابراهيمبن مهدي بود.
ابراهيم در رئزگار معتصم، محبوبترين موسيقيدان بارگاه خلافت بهشمار ميآمد.
سرگذشت او بعدها توسط دو فرندش يوسف و هبهاللـه نوشته شدو هبهاللـه اخبار دقيقي
از شاگردان و آثار پدرش ثبت کرده است. نامدارترين شاگردان ابراهيم، محمدبن حارث و
عمروبن بانه بودند. ابراهيم صدايي خوش، نيرومند و وسيع داشت. وسعت صداي وي را 3 ذي
الکل (اوکتاو ) نوشتهاند (اصفهاني، 9/60). ابوفراس از او با عنوان «شيخ المغنين»
ياد کرده است (ابن طقطقي، 301). وي همچنين در علم الأنغام (موسيقي نظري) و علم
الايقاع (وزنشناسي) و نواختن آلات موسيقيِ ذوي الاوتار (سازمان زهي) مهارت داشته و
نواختن ني و زدن طبل را هم به خوبي ميدانسته است.
مآخذ: ابن اثير، الکامل، بيروت، 1402ق، 6/فهرست؛ ابن خلدون، العبر؛ ابن خلکان،
وفيات الاعيان، به کوشش احسان عباس، بيروت، 1398ق، 1/فهرست؛ ابن طقطقي، محمدبن علي،
تاريخ الفخري، ترجم? محمد وحيد گلپايگاني، تهران، 1360ش؛ ابن عبدربه، احمدبن محمد،
العقد الفريد، به کوشش احمد امين و ديگران، قاهره، 1954م؛ ابن قتيبه، احمدبن
عبداللـه، عيون الاخبار، قاهره، 1343ق، 2/304؛ ابن کثير، البدايه والنهايه، قاهره،
1351ق، 10/249-250؛ ابن نديم، الفهرست،؛ ابوالداء، المختصر في اخبار البشر، بيروت،
دارالمعرفه؛ اصفهاني، ابوالفرج، الاغاني، بيروت، 1970م؛ ذهبي، شمسالدين محمد، دول
الاسلام، بيروت، 1405ق؛ سيّدمرتضي، عليبن حسين، امالي، به کوشش محمد ابوالفضل
ابراهيم، مصر، 1373ق؛ طبري، تاريخ، 3/فهرست؛ فروخ، عمر، تاريخ الادب العربي، بيروت،
1984م؛ قالي بغدادي، اسماعيلبن قاسم، امالي، به کوشش اسماعيل يوسف، قاهره، 1373ق؛
قلقشندي، احمدبن عبداللـه، مآثرالانافه، به کوشش عبدالستار احمد فراج، کويت، 1964م؛
3/357، 358؛ کندي، محمدبن يوسف، الولاه و کتاب القضاه، به کوشش روون گست، بيروت،
1912م؛ مسعودي، علي ابنحسين، مروج الذهب، بيروت، 1385ق، 3/216، 441؛ يعقوبي،
احمدبن واضح، تاريخ، بيروت، 1379ق، 2/فهرست؛ نيز:
Farmer, Henry George, A History of Arabian Music. London, 1973, pp. 119-120.
صادق سجادي ـ حسينعلي ملاح