شماره مقاله:667
اِبْراهيمِبْنِ هِشام، ابن اسماعيلبن هشامبن وليدبن مغير? مخزومي (د 125ق/743م)،
از اميران دولت اموي و دايي هشامبن عبدالملکبن مروان خليف? اموي که از 106 تا
114ق/724 تا 732م بر شهرهاي مدينه، مکه و طايف فرمان راند. از زادگاه و تولد و
زندگاني وي پيش از امارت بر حجاز چندان چيزي نميدانيم، جز اينکه خليفه بن خياط
(2/493) و ابن عساکر (2/305) نوشتهاند که در 105ق امارت حج را به عهده داشته است.
وي در 106ق از سوي هشامبن عبدالملک به امارت حجاز گمارده شد و در 17 جماديالثاني
همان سال به مدينه درآمد و حکومت را به دست گرفت و سپس محمدبن صَفوان جُمحَي را به
قضاي مدينه گمارد، اما پس از چندي وي را برکنار کرد و صَلتبن زُبيدبن صَلت کندي را
به جاي وي برگماشت (خليفهبن خياط، 2/544؛ ابن حيان، 1/168، 169). ابراهيم در دوران
حکومت خود بر حجاز به کارهايي دست يازيد که ماي? اعتراض بزرگان آن خطه شد و
عبداللـهبن عروهبن زبير از وي به هشامبن عبدالملک شکايت کرد که چشم طمع به اموال
مردم دوخته است (زبيري، 246). گويا اين موضوع سبب شد که ابراهيم کين? زبيريان را در
دل گيرد و عروه و فرزندان وي را به جرم بادهگساري تازيانه زند (بغدادي، 502).
براساس روايت جاحظ (1/255)، يحييبن عروه که مردي شاعر و عالم به انساب بود در زير
تازيانه درگذشت. بياعتنايي عامربن عبداللـهبن زبير (که مردي پرهيزکار و پارسا
بود) نسبت به ابنهشام اسماعيلبن ارقم مخزومي را نيز تازيانه زد (بغدادي، 502) و
جعفربن علب? حارثي، شاعري از اهل نجران را به اتهام کشتن مردي از بنيعقيل به زندان
افکند و سپس در زندان او را به قتل رسانيد (ابوالفرج، 11/149).
در 108ق/726م ابراهيمبن هشام به فرمان هشامبن عبدالملک به جنگ روميان رفت و يکي
از دژهاي آنان را گشود (ابن اثير، 5/140). ابراهيم در دوران حکومت خود بر حجاز چند
سال متوالي امارت حاجيان را نيز بهعهده داشت (خليفهبن خياط، 2/493، 540). يکبار
در 109ق/727م، در ايام حج ضمن خطبهاي گفت: هرچه ميخواهيد از من بپرسيد، زيرا از
من داناتر نمييابيد. مردي از ميان جمع برخاست و پرسيد: قرباني کردن واجب است يا
مستحب؟ ابن هشام از جواب درماند و از منبر فرود آمد (نويري، 6/342). بخاري نوشته
است که جداسازي مردان از زنان در طواف خان? کعبه در دوران امارت ابنهشام بر حجاز
انجام گرفت (2/163-164). ابراهيم در 114ق/732م به فران هشامبن عبدالملک از امارت
مدينه برکنار شد و خالدبن عبدالملکبن حارثبن حکمبن ابيالعاص به جاي او منسوب
گرديد. ابراهيم از حکومت مکه و طايف نيز برکنار شد و برادرش محمدبن هشام به جاي او
گماشته شد (ابن حيان، 1/171؛ يعقوبي، 2/331؛ ابن اثير، 5/179). در 125ق/742م وليدبن
يزيدبن عبدالملک (د 126ق/744م) به خلافت رسيد. وي با ابراهيم و برادرش محمد دشمني
ديرينه داشت. گويند انگيز? دشمني او آن بوده که ابراهيم و برادرش، هشامبن عبدالملک
را تشويق کرده بودند که وليد را خلع کند و فرزند خود را به ولايتعهدي برگزيند
(طبري، 7/209-210). چون وليد به خلافت رسيد، دايي خود يوسفبن محمد ثقفي را به
امارت مدينه برگماشت و به وي فرمان داد که محمد و ابراهيم ابن هشام را دستگير کند و
به نزد وي فرستد. خليفهبن خياط (2/546) گويد وليدبن يزيد به يوسفبن عمر والي کوفه
نوشت که ابراهيم و محمد را بکشد، يوسف نيز آنان را زير شکنجه به قتل رسانيد.
ابوالفرج اصفهاني (6/108) نوشته است که ابراهيم و محمد را زماني بازداشت کردند که
ابراهيم به آرامگاه يزيدبن عبدالملک در مدينه پناه برده بود. چون وليدبن يزيد از
اين کار آگاه شد، گفت ابراهيم نجات يافت، اما يحييبن عروه بن زبير و عبداللـهبن
عروه، وليد را تشويق کردند تا ابراهيم را دستگير کند. به فرمان وي آن دو برادر را
دستگير کردند و نزد يوسفبن عمر فرستادند و او آن دو را در زير شکنجه کشت، ولي ابن
اثير (5/273-274) نوشته است که آنان را پس از دستگيري، به شام نزد وليد فرستادند و
وليد، پس از آنکه هر دو را تازيانه زد، دستور داد آنان ا به کوفه باز گردانند.
ابن هشام را در دوران امارت بر حجاز، شاعراني چون ذوالرَّمه و فرزدق، ابومحجن نصيب،
بوزيد اسلمي و ابن ميّاده مدح گفتهاند (ذوالرمه، 603؛ جمحي 1/364-365؛ مبرد، 1/28؛
ابوالفرج، 1/145، 147، 148؛ مرزباني، 93-94). شاعراني چون عبداللـهبن عمربن
عثمانبن عفان عرجي، پسرعم وليدبن يزيد، و يحييبن عروه بن زبير وي را هجو گفتند
(زبيري، 247؛ ابن قتيبه، المعارف، 20؛ همو، الشعر والشعرا، 2/478؛ بلاذري،
5/112-114).
مآخذ: ابن اثير، الکامل، بيروت، 1965م؛ ابن حبان، محمدبن خلف، اخبار القضاه، به
کوشش مصطفي مراغي، قاهره، 1366ق؛ ابن عساکر، عليبن حسن، التاريخ الکبير، به کوشش
عبدالقادر افندي بدران، دمشق، 1230ق؛ ابن قتيبه، عبداللـهبن مسلم، الشعر و
الشعراء، بيروت، 1964م؛ همو، المعارف، به کوشش ثروت عکاشه، قاهره، 1388ق/1969م؛
ابوالفرج اصفهاني، الاغاني، به کوشش صلاح يوسف الخليل، بيروت، 1970م؛ بخاري، محمدبن
ابيالحسن، صحيح، استانبول، 1401ق؛ بغدادي، محمدبن حبيب، المنمّق في اخبار قريش، به
کوشش خورشيد احمد فاروق، حيدرآباد دکن، 1384ق؛ بلاذري، احمدبن يحيي، انساب الاشراف،
به کوشش محمدباقر محمودي، بيروت، 1977م؛ جاحظ، عمروبن بحر، البيان والتبيين، به
کوشش حسن السندوبي، قاهره، 1932م؛ جمحي، محمدبن سلام، طبقات فحول الشعراء، به کوشش
محمود محمد شاکر، قاهره، 1394ق؛ خليفهبن خياط، تاريخ، به کوشش سهيل زکار، دمشق،
1968م؛ ذوالرمه، غيلانبن عقبه، ديوان، به کوشش کارلايل هنري هيس مکارتني، لندن،
1337ق/1919م؛ زبيري، مطلببن عبداللـه، نسب قريش، به کوشش لوي پرووانسال، قاهره،
1953م؛ سخاوي عليبن محمد، سفرالسعاده و سفيرالافاده، به کوشش محمد امين الدالي،
دمشق، 1403ق؛ طبري، تاريخ، به کوشش محمد ابوالفضل ابراهيم، قاهره، 1966م؛ قلقشندي،
احمدبن علي، صبح الاعشي، قاهره، 1963م؛ مبرد، محمدن يزيد، الکامل في اللغه والادب،
به کوشش زکي مبارک، قاهره، 1936م؛ مرزباني، محمدبن عمران، الموشح، به کوش محبالدين
خطيب، قاهره، 1385ق؛ نويري، شهابالدين احمد، نهايه الارب، ترجم? محمود مهدوي
دامغاني، تهران، 1364ش؛ يعقوبي، احمدبن واضح، واضح، بيروت، 1960م.
علي رفيعي