اَبْلَهِ بَغْدادي، ابو عبداللهب محمدبن بختيار (د 579ق/1183م)، از شعراي
معروف دورة اخير عباسى. به شهادت عمادالدين كاتب (برگ 38) و شاعر معاصر او
ابن التعاويذي (عبدالسودانى، 61، به نقل از ديوان ابن التعاويذي)، به
المولَّد شهرت داشت، اگر چه روايات متأخرتر در اين باب مشوش است و نيز كسى
سبب اشتهار او را به مولّد ذكر نكرده است. ظاهراً ابله در سدههاي بعد، شهرت
بيشتري يافت. ابن خلكان (4/436) به كثرت نسخههاي ديوان او در دست مردم
اشاره مىكند (قس: صفدي، 2/244). عمادالدين كاتب با وي هم عصر بوده و حتى
چندين بار با او ملاقات كرده است. از اينرو زندگى نامهاي كه وي از ابله
به دست داده است، مهمترين منبع شرح احوال اوست كه مورد استفادة همة
مؤلفان بعدي بوده است، اما اين زندگى نامه هم - آنچنانكه رسم عمادالدين
است - اطلاعات جامعى از زندگى شاعر به دست نمىدهد و ناچار بايد از ابله
بغدادي، به تصويري مبهم كه از دو سه روايت مذكور در اين كتاب و احياناً
كتابهاي ديگر و يا ديوان خود او حاصل مىشود، بسنده كرد.
درست نمىدانيم چرا وي را ابله خواندهاند: آيا به راستى بلاهتى در وي
بوده (ذهبى، سير، 21/132) يا به قول ديگر نويسندگان (مثلاً: صفدي، 2/647؛
ابن جوزي، 8(1)379؛ حتى خود ذهبى در العبر، 3/78)، مردي سخت هوشمند بوده كه
به عكس، او را ابله ناميده بودند. عمادالدين (همانجا) كه در 550ق/1155م در
بغداد او را ديده و شعرش را شنيده است، وي را «جوانى ظريف، به جامة
سپاهيان» توصيف مىكند، اما معلوم نيست وي به چه سبب اينگونه لباس
مىپوشيده است (قس: ابن خلكان، 4/463)
ابله ظاهراً بيشتر عمر خود را در بغداد گذراند و در محلة درب الشّاكريه سكنى
داشت (قفطى، 235). وي در خلال زندگى 60 سالهاش (قس: ذهبى، همانجا) با 6
خليفة عباسى معاصر بوده و از آن جمله، 4 تن را مدح كرده است: المقتفى (د
555ق/1160م)، المستنجد (د 556ق/ 1170م)، المستضىء (د 576ق/1180م) و الناصر
(د 622ق/1225م) كه فقط آغاز خلافت او را ديده است. علاوه بر اين ديوان او
سراسر مدح بزرگان است و شايد الطاف همين بزرگان بود كه موجب گشايش زندگى
او شده بود، زيرا هنگامى كه درگذشت، 8 هزار دينار از وي به جاي ماند، و به
همين جهت برخى او را به رباخواري متهم كردند (صفدي، 2/248؛ ابن عماد،
4/266، به نقل از ذهبى).
اينكه صفدي به نقل از ابن جوزي به وجود «تابعى» اشاره مىكند كه براي او
شعر مىسروده و پس از مرگ اين تابع نيز شاعر ديگر شعري نسرود تا درگذشت
(2/246)، شايد استنباط نادرستى از افسانهاي باشد كه ابن جوزي و به تقليد از
او، ديگران نقل كردهاند. براساس اين افسانه، وي شيطانى داشته كه اشعار را
به وي الهام مىكرده است، اما پيداست كه اين روايات، تقليدي از
افسانههاي جاهلى عرب است.
تاريخ دقيق مرگ او (579ق/1183م) را ابن جوزي به دست داده است
(8(1)/379)، اما برخى ديگر، 580ق را نيز ذكر كردهاند (قفطى، 235؛ ابن خلكان،
4/246؛ صفدي، 2/246؛ ذهبى، سير، همانجا). پس از مرگ وي را در باب ابرز،
نزديك مدرسة تاجية بغداد به خاك سپردند (قفطى، همانجا).
شعر ابله بسيار مردم پسند بود و به سبب روانى و سبكى وزن و معانى تغزلى،
سخت نظر موسيقى دانان و خوانندگان را به خود جلب مىكرد (عمادالدين،
همانجا). با اينهمه، لحن بيان نويسندگان نسبت به او گاه با نوعى انتقاد
همراه است. عمادالدين اشاره به مجلسى دارد كه در آن از شعر ابله به سبب
تقليد بسيار، انتقاد شد، نيز برخى گفتهاند كه او «بدون علم» شعر مىسرود
(قفطى، 235؛ ابن دبيثى، 16).
آثار ابله - چنانكه گذشت - پس از مرگ او شهرت بسيار يافت، اما گويى اين
شهرت اندك اندك فروكش كرد و نسخههاي متعدد ديوان وي نيز به تدريج نابود
شد، چنانكه امروز تا آنجا كه مىدانيم، تنها 3 نسخة از آن در كتابخانههاي
مونيخ، لندن I/442) S, و تهران موجود است. ديوان ابله هنوز به چاپ نرسيده
است. نسخة كتابخانة ملى تهران، شامل 195 برگ، و هر برگ شامل (2ئ17) سطر
است. بنابراين، با توجه به 240 عنوانى كه در اين نسخه از ديوان او آمده،
مىتوان تعداد اشعار او را حدود 6250 بيت محاسبه كرد كه در 261 قطعه و قصيده
گردآمده است. اين نسخة منقّح خوانا، در 599ق/1206م، يعنى فقط 20 سال پس از
مرگ شاعر، توسط مردي به نام على بن محمود تحرير شده است. احتمالاً جامع
ديوان نيز هم او بوده، زيرا در پايان كتاب مىنويسد: «اين آخرين چيزي بود
كه از ديوان يافت شد». جامع ديوان گويى كوشيده است اشعار را برحسب موضوع
تنظيم كند، از اين رو، در آن، ترتيب الفبايى قوافى مراعات نشده است.
ترتيب موضوعى نيز بسيار كلى و تقريبى است: مدح 4 خليفة عباسى در برگهاي 2
تا 10 گردآمده (9 قصيده)، 10 قصيده و قطعهاي كه در مدح «اقضى القضاة»
سروده شده، در برگهاي 20 تا 23 آمده، مدايح ابن هبيرة وزير، از 16 تا 22، 26
تا 70، 76 تا 78، و 4 قصيدة پراكنده (مجموعاً 38 قصيده)، عتاب و مدح بكتم پسر
برادرش از 57 تا 60، مدح مجدالدين استاذالدار از 167 تا 192 (مجموع 26 قصيده)،
مدح عضدالدين وزير از 97 تا 147 (مجموعاً 20 قصيده). اما در عوض ملاحظه مىشود
كه مدايح ابن الدوامى (14 قطعه) در سراسر ديوان پراكنده است. ابله روي
هم رفته 59 تن را مخاطب قرار داده است و از اين ميان حدود 10 تن را در
قطعاتى كوتاه و غالباً با الفاظى زشت هجا گفته است.
آنچه در ديوان ابله بسيار جلب توجه مىكند، قطعات كوتاه و غالباً هجوآميزي
است كه احتمالاً مىتواند گوشهاي از زندگى مردمان آن روزگار را روشن سازد:
آنجا كه وي از بزرگى حلوا مىطلبد، يا از بزرگانى ديگر جو و مرغ مىخواهد، يا
برخى فروشندگان بغداد همچون بزاز و گندم فروش و جز آنان را (ابله، برگ 43
ب، برگ 44 الف) هجا مىگويد، يا آنجا كه از پسر برادرش، چيزي براي همسر
خويش «سِت ياقوت» طلب مىكند، همه نكاتى است كه به ديوان او، روح و
زندگى مىبخشد. تا آنجا كه اطلاع داريم، تنها كسى كه ديوان ابله را بررسى
كرده، مزهر عبدالسودانى است. اما گفتههاي او دربارة اين شاعر، همراه با ديگر
شاعران سدة 6ق/12م در سراسر كتاب او پراكنده است. نيز چون فهرستى براي
كتاب تدارك ديده نشده، بازيافتن شخصيت شاعر در آن اندكى دشوار است. از
مجموع مطالعات وي چنين برمىآيد كه ابله، و نيز ابن التعاويذي و ابن
المعلم (ه م م) نمايشگران واقعى ادبيات زمان خود در عراقند، آنچنانكه
مىتوان آنان را «محافظه كاران نوگرا» خواند (عبدالسودانى، 59) زيرا شيوههاي
نو و كهنه در آثار ايشان به هم آميخته و يا معانى كهن در جامة واژگانى نو
بيان شده است (همو، 62).
شعر ابله از نظر معنى سبك و كم مايه است و بسباري از ابيات او، از كلماتى
آهنگين اما ميان تهى تشكيل يافته است (همو، 105، 106)، حتى قصيدهاي كه در
اواخر عمر، در مدح الناصرلِدين الله سروده (ابله، برگ 9-10) و به «عَصْماء»
و «يَتِيمة الدهر» شهرت يافته است، نيز از اين نقص به دور نيست، امّا مهارت
او در بهرهگيري از صنايع لفظى و ايجاد موسيقى در تركيب كلمات، شعر او را
گوش نواز و مقبول همگان ساخته است و عمادالدين از ميان نويسندگان كهن اين
نكته را به نيكى دريافته است. بيشتر آثار او را قصايد مدحى تشكيل مىدهد و
بخش اعظم اين مدايح به ابن هُبَيره وزير تقديم شده است (همو، 60، 64، 65،
69، 94). اين قصايد - مانند هر قصيدة كلاسيك ديگر - با تغزّل آغاز مىشود؛ اما
او كه گويا به غلمان تمايل بيشتر داشت (صفدي، 2/245) غالب قصايد را با تغزل
به مذكر آغاز كرده است (ابله، برگهاي 62 -70، 73، 78، 148، 154) و حتى مدح
«اقضى القضاة» (همو، برگ 20) نيز با همين معنى آغاز شده است (عبدالسودانى،
99، 262).
يكى ديگر از مضامين شعر او هجاست كه به رغم نظر عمادالدين، گاه به سخن
زشت حرمت شكن آكنده است (همو، 61، 110، 279، 280). خمريات نيز از مضامين
مورد علاقة اوست (همو، 227، 228، 235، 243، 250، 252)، اما در هيچ جاي ديوان،
شعري در باب دين و پارسايى، اخلاقيات، حكمت، و حوادث تاريخ و نظاير آنها
ديده نمىشود.
مآخذ: ابله بغدادي، محمد، ديوان، نسخة خطى كتابخانة ملى، شم 387/4؛ ابن
جوزي، يوسف، مرا¸ةالزمان، حيدر آباد دكن، 1370ق؛ ابن خلكان. وفيات
الاعيان، به كوشش احسان عباس، بيروت، 1398ق؛ ابن دبيثى، محمد، المختصر
المحتاج اليه، بيروت، 1405ق؛ ابن عماد، عبدالحى، شذرات الذهب، قاهره،
1350ق؛ ذهبى، محمد، سير اعلام النبلاء، بيروت، 1404ق؛ همو، العبر فى خبر من
غبر، به كوشش محمد سعيد زغلول، بيروت، 1405ق؛ صفدي، خليل، الوافى
بالوفيات، به كوشش ددرينگ، استانبول، 1368ق؛ عبدالسودانى، مزهر، الشعر
العراقى فى القرن السادس الهجري، بغداد، 1980م؛ عمادالدين كاتب، محمد،
خريدةالقصر، نسخة عكسى كتابخانة مركزي، شم 89؛ قفطى، على، المحمدون، به كوشش
رياض عبدالحميد مراد، دمشق، 1395ق؛ ملى، خطى، 7/333، 334؛ يافعى، عبدالله،
مرا¸ةالجنان. حيدرآباد دكن، 1337ق؛ نيز:
GAL, S. آذرتاش آذرنوش تايپ مجدد و ن * 1 * زا
ن * 2 * زا