شماره مقاله:796
اِبْنِ اَبى حَفْص، ابو محمد عبدالواحد بن عمربن يحيى هنتاتى (د
618ق/1221م)، نخستين كس از بنى حفص كه امارت افريقيّه يافت و از
603ق/1207م تا هنگام مرگ از سوي اميرانِ موحّدي و به اطاعت از آنان در
آنجا فرمان راند.
ابوحفص عمر (د 571ق/1175م) پدر عبدالواحد، رئيس قبيلة بربر هنتاته (حموي، 98:
انتانه) از بزرگترين شاخههاي مصامده، يكى از نزديكترين شاگردان و ياران
ابن تومرت، مؤسس سلسلة موحدون به شمار مىرفت. وي دراصل فَصْكَةبن وَ
مزال نام داشت، ولى ابن تومرت او را عمر ناميد و به ابوحفص مكنّى ساخت
(مراكشى، 337)؛ و شايد هم چون نسب خود را به عمر بن خطّاب مىرسانيد (ابن
ابى دينار، 130)، نام و كنيه او را برگرفته است (ابن ابى ضياف، 1/193).
ابن ابى حفص در دستگاه موحدون رشد يافت و بسيار مورد احترام اميران آن
سلسله بود. وي در روزگار ابويوسف يعقوب المنصور موحدي وزارت او را برعهده
داشت (زركشى، 15) و حتى گاه به جاي امير به امامت نماز مىرفت
(ابنخلدون،6/278) وگفتهاندكه خواهرامير (ابنخلكان، 7/10) و به قولى دختر او
را به زنى گرفته بود (اندلسى، 1(2)/491). اهميت و مقام خاندان حفصى در نزد
اميران موحدي تا بدان پايه بود كه المنصور قبل از مرگ، در حالى كه از
نوجوانى و ناآزمودگى فرزندش محمدالناصر نگران بود، به ابن ابى حفص توصيه
كرد كه پاس وي و برادرانش را نگاه دارد (ابن خلدون، 6/277- 278) و از
محمدالناصر نيز خواست كه بىرأي و مشورت ابن ابى حفص فرمان نراند (عنان،
2/236). هم از اين رو عبدالواحد پس از مرگ المنصور (595ق/ 1199م) براي
الناصر بيعت گرفت و به سامان دادن كار او برخاست (مراكشى، 313) و وزارت او
را برعهده گرفت (زركشى، 17).
در آغاز سدة 7ق/13م هنگامى كه يحيى بن غانيه بر افريقيّه چيره شد، محمد
النّاصر به رايزنى با اميران ديگر موحدي پرداخت و آنها او را به مسالمت با
ابن غانيه تشويق كردند، جز عبدالواحد بن ابى حفص كه خواستار بيرون راندن
ابن غانيه از افريقيّه بود (السّلاوي، 2/215). ازين رو امير موحدي سپاه به
آن سامان برد و در كنار مهديه اردو زد و ابن ابى حفص را با 4 هزار كس به
پيكار ابن غانيه فرستاد (زركشى، همانجا). عبدالواحد رو به سوي جبل دمّر نهاد.
ابن غانيه هراسيد و خواست بگريزد، ولى به تشويق افسران خود برجاي ماند. در
پيكار شديدي كه بر فراز تپة رأس تاجرا نزديك درة مجسر در جنوب شرقى
قابسدرگرفت (عنان،2/265)، ابنغانيه شكست خورد (12 ربيعالاول 602ق/27 اكتبر
1205م) و برادرش جباره كشته شد (اندلسى، 1(2)/489؛ زركشى، 17).
محمد الناصر موحدي مدتى پس از چيرگى مجدد بر افريقيّه، در 603ق عزم بازگشت
كرد، ولى چون از يورش مجدد ابن غانيه بيمناك بود و كسى را مىطلبيد كه به
امارت آنجا گمارد، به اشارة امراي دولت، هيچ كس را شايستهتر از ابن ابى
حفص كه از بلند پايهترين اميران موحدي به شمار مىرفت، براي اين كار
نيافت. ابن ابى حفص در آغاز اين پيشنهاد را نپذيرفت، اما پس از آنكه امير
موحدي پسر خود يوسف را نزد او فرستاد و اعلام داشت كه اگر وي در افريقيّه
نماند، امير خود در آنجا ماندگار مىشود تا وي به مغرب بازگردد، مسند امارت را
پذيرفت (زركشى، 18؛ ابن قنفذ، 105)، بدان شرط كه بيش از 3 سال، تا به
سامان رسانيدن كار افريقيّه، در آنجا نماند و هيچكس در عزل و نصب اميرانى
كه با او به كار مىپردازند، دخالت نكند (زركشى، 18). اين شرايط پذيرفته شد و
بدينسان ابن ابى حفص در 10 شوال 603ق/ 10 مة 1207م در تونس به حكومت
نشست (ابن خلدون، 6/278). اندلسى (1(2)/491) گمان برده است كه انتصاب ابن
ابى حفص به امارت افريقيّه به پيشنهاد و توطئة اطرافيان امير بوده تا او را
كه گويا مانعى بزرگ بر سر راه نفوذ خود در امير مىدانستند، از مركز دولت
دورنگاه دارند. در هر حال به رغم اين انتصاب، ابن غانيه از پاي ننشست و
با گردآوري سپاه عزم پيكار كرد. ابن ابى حفص نيز به سوي او رفت. در
ربيعالاول 604/ اكتبر 1207 در منطقة تبيشه بر كرانة درة شبرو (عنان، 2/272-273)
جنگ درگرفت و ابن غانيه شكست خورد و گريخت؛ كوششهاي مجدد او براي چيرگى بر
افريقيه كه به جنگهاي سال 605 و 606ق انجاميد، نيز ناكام ماند (ابن خلدون،
6/278-279).
از اين پس پايگاه ابن ابى حفص در افريقيه استوارتر شد و با وجود آنكه
گفتهاند در 604ق پس از چيرگى بر ابن غانيه از امير موحدي خواست تا اجازه
دهد كه به مغرب باز گردد (همو، 6/278)، ديگر از استعفاي مجدد ابن ابى حفص
سخنى به ميان نيامده است. شايد اهميت سياسى روزافزونى كه ابن ابى حفص
در افريقيّه مىيافت، در مسكوت گذاردن شرط پيشين، داير بر ترك افريقيّه،
بىتأثير نبوده باشد، چنانكه در 607ق مسلمانان بلند پاية سيسيل نمايندهاي
نزد ابن ابى حفص فرستادند و اطاعت خود را از موحدون اعلام داشتند (عنان،
2/278). نيز پس از مرگ الناصر و آغاز حكومت پسرش يوسف المستنصر، مخالفت ابن
ابى حفص با بيعت با امير جديد، موجب نگرانى شديد امراي دولت مركزي شد و به
مكاتباتى ميان ابن جامع وزير مستنصر و ابن ابى حفص انجاميد (زركشى، 19). از
اين روايت مىتوان به اهميت فوقالعادة ابن ابى حفص در تغييرات سياسى
منطقه پى برد. ابن ابى حفص سرانجام پس از 15 سال حكومت، روز پنجشنبه اول
محرم 618ق/25 فوريه 1221م در تونس درگذشت (ابن قنفذ، 105؛ زركشى، 19) و
پيكرش را در كنار مغارهاي كه در آن به عبادت مىپرداخت و سپس مزار شد، به
خاك سپردند (ابن ابى دنيار، 131).
ابن ابى حفص را از جملة نيرومندترين اميران افريقيّه و مدافع سرسخت نفوذ
موحدون بايد به شمار آورد. او كه مردي دلير و با اراده بود، نه تنها آتش
مخالفت بنى غانيه را در افريقيّه فرو نشاند، بلكه توانست مدّتى سلطة موحدون
را بر افريقيّه و شمال شرقى افريقا حفظ كند (عنان، 2/374). از تدبير او در ملك
داري و دادگريش نيز سخنها رفته است، چنانكه هرهفته يكروز به كارداوري
ميانمردم مىنشست، و خود مردي فاضل و بخشنده بود (ابن قنفذ، 105).
مآخذ: ابن ابى دينار، محمد، المؤنس، به كوشش محمد شمام، تونس، 1967م؛ ابن
ابى الضياف، احمد، اتحاف اهل الزّمان، تونس، 1976م؛ ابن خلدون، العبر؛
ابن خلكان، وفيات؛ ابن قنفذ، احمد، الفارسية فى مبادي الدّولة الحفصيّة، به
كوشش محمد شاذلى النيفر و عبدالمجيد التركى، تونس، 1968م؛ اندلسى، محمد،
الحلل السندسية، به كوشش محمد الحبيب الهيلة، تونس، 1970م؛ حموي، محمد،
التاريخ المنصوري، به كوشش ابوالعيد دودو، دمشق، 1401ق/1981م؛ زركشى، محمد،
تاريخ الدولتين الموحدية و الحفصية، به كوشش محمد ساضور، تونس، 1966م؛
السّلاوي، احمد، الاستقصاء، به كوشش جعفر الناصري و محمد الناصري، داربيضاء،
1954؛ عنان، محمد عبدالله، عصر المرابطين، قاهره، 1964م؛ مراكشى، عبدالواحد،
المعجب فى تلخيص اخبار المغرب، به كوشش محمد سعيد العريان و محمد العربى
العلمى، قاهره، 1949م.
صادق سجادي
تايپ مجدد و ن * 1 * زا
ن * 2 * زا