دائرة المعارف بزرگ اسلامی جلد 2

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

دائرة المعارف بزرگ اسلامی - جلد 2

مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

ابراهيم بن بن محمد بن ابي يحييجلد: 2نويسنده: مسعود جلالي مقدم 
 
 
شماره مقاله:660















اِبْراهيمِ‌بْنِ مُحَمَّدِبْنِ اَبي يَحْيي، از بزرگان شيعه در قرن 2ق/8م که نظرات
مختلف و حتي متضادي دربار? او ابراز شده است. وي مردي متفکر، متکلم، محدث و فقيه
بوده است. بغدادي او را مؤسس فرقه‌اي مي‌داند که به نام خود او به امر ابراهيميه
معروف بود (ص 140). نام او در اغلب تذکره‌ها و کتب طبقات و تواريخ و رجال،
ابراهيم‌بن محمدبن ابي يحيي آمده است، اما ابراهيم بن ابي يحيي (همانجا؛ ذهبي،
ميزان، 1/57) و ابراهيم‌بن يحيي (ابن مرتضي، باب ذکر، 25؛ همو، طبقات، 42، 129) نيز
گفته‌اند. کني? او ابواسحاق است، و چون مولاي بني‌اَسلُم بوده، او را اَسلُمي، و از
آن روي که اهل مدينه بوده مدني نيز خوانده‌اند (همانجاها). جدش سمعان نام داشته
(ابن جوزي، 1/51؛ ذهبي، تذکره، 1/247؛ همو، ميزان، 1/60) و به نوشت? ابن حجر
(1/158) مولاي ابواسحاق مدني بوده است.
زمان تولد ابراهيم معلوم نيست، ولي سال درگذشت وي را 184ق/800م گفته‌اند (ابن سعد،
5/425؛ ذهبي، ميزان، 1/61؛ همو، تذکره، 1/247؛ ابن حجر، 1/159).
وي از استادان امام شافعي (محمدبن ادريس) بود و بنا بر پاره‌اي اقوال شافعي وي را
ثقه دانسته و از او روايت کرده است و گويند آنگاه که شافعي مسند قضا را پذيرفته،
ابراهيم از او بيزاري جسته است (ابن عدي، 1/221 و 226؛ ابن جوزي، 1/51؛ ابن مرتضي،
باب ذکر، 25؛ همو، طبقات، 43 و 129؛ ذهبي، تذکره، 1/246 و 247؛ ابن حجر،
1/158-161). ابراهيم کثيرالحديث نيز بوده است (ابن سعد، 5/425؛ ابن حجر، 1/159،
160) چنانکه مُوَطَّأ او بر چند برابر مُوَطّأ مالک بالغ مي‌شده (ابن عدي، 1/226؛
ذهبي، تذکره، 1/247؛ همو، ميزان، 1/59)، ولي مجموع? احاديث او اکنون در دست نيست.
بعضي گفته‌اند که واقدي کتب ابراهيم را گرفته و به نام خود کرده است (نجاشي، 15؛
طوسي، 16).
با اينکه از اهل سنت بزرگان ديگري هم بوده‌اند که در حديث او امر منکري نيافته‌اند
(مثلاً نک‍: ابن عدي، 1/222)، ولي بيش‌تر آنان به انکارش کوشيده‌اند. از جمل? اينان
مالک است که او را ثقه نمي‌داند و حتي کذّابي مي‌شمرد که نه به حديثش اعتمادي هست و
نه به دينش (عقيلي، 1/63؛ ابن عدي، 1/219، 220؛ ابن جوزي، 1/51؛ ذهبي، تذکره،
همانجا؛ همو، ميزان، 1/57؛ ابن حجر، 1/158). امام احمدبن حنبل نيز احاديث او را
بي‌اصل دانسته (ذهبي، ميزان، 1/57، 58) و برخي ديگر او را متروک‌الحديث،
منکرالحديث، ضعيف يا کذّاب ذکر کرده‌اند (ابن سعد، 5/425؛ عقيلي، 1/62-64؛ ابن عدي،
1/219-222؛ بغدادي، 140؛ ذهبي، ميزان، 1/57؛ ابن حجر، 1/158-160؛ نسائي، 42؛ بخاري،
408).
علت اين انکار و تکذيب را مي‌توان درآن دانست که وي از خاصان در حديث شيعه بوده
(نجاشي، 14؛ طوسي، 16؛ حلي، 17؛ علام? حلي، 3) و از اصحاب امام صادق(ع) بوده (برقي،
27) و از وي و امام محمدباقر(ع) نقل حديث کرده است (نجاشي، 14؛ علام? حلي، 3).
گفته‌اند که کتابي در حلال و حرام به نقل از امام صادق(ع) تأليف کرده بوده (نجاشي،
15؛ طوسي، 16) که آن هم در دست نيست.
آراءِ او: از آنچه گذشت چنين بر مي‌آيد که ابراهيم شيع? امامي بوده است. از جمله
تأييدات اين قول آن است که مخالفان، وي را رافضي خوانده‌اند (عقيلي، 1/63، 64؛ ابن
عدي، 1/221؛ ذهبي، ميزان، 1/58، 59؛ همو، تذکره، 1/247؛ ابن حجر، 1/158، 160)؛ ليکن
همين مخالفان او را از معتزله نيز دانسته‌اند (ابن عدي، 1/219؛ ذهبي، ميزان، 1/57؛
ابن حجر، همانجا). با اينهمه موافقان وي نيز از اعتزال او سخن گفته‌اند، چنانکه
بلخي (ص 80)، قاضي عبدالجبار (ص 336) و نيز ابن مرتضي در طبقات المعتزله (ص 134) و
باب ذکرالمعتزله (ص 20، 25) وي را از جمل? معتزله و از معتزل? اهل مدينه
دانسته‌اند. قاضي عبدالجبار، پدر او محمدبن ابي يحيي را هم از معتزله مي‌داند (ص
336)، اما خودش، به گفت? ابن مرتضي، از طبق? پنجم معتزله و از اصحاب عمروبن عبيد
بوده است (باب ذکر، 25؛ طبقات، 42، 129).
ابراهيم را از اين‌رو از معتزله شمرده‌اند که وي از قائلان به توحيد و عدل بود و
اهل اعتزال معتقدين به توحيد و عدل را از خود مي‌دانستند و بسياري کسان، از جمله
ائم? شيعه را در طبقات معتزله ذکر مي‌کردند (مثلاً نک‍: فضل الاعتزال). ابن مرتضي
حتي امام شافعي را نيز در زمر? اهل عدل و توحيد آورده است (باب ذکر، 25؛ طبقات، 42،
43، 129، 134). امام احمدبن حنبل وي را قَدَري خوانده (ذهبي، ميزان، 1/57-59؛ همو،
تذکره، 1/247) و امام مالک (بخاري، 408؛ عقيلي، 62) و شافعي نيز قَدَري بودن
ابراهيم را تأييد کرده‌اند (ابن عدي، 1/221؛ ذهبي، ميزان، همانجا، همو، تذکره،
همانجا؛ نيز نک‍: بلخي، 80؛ قاضي عبدالجبار، 336). خود وي نيز ظاهراً اعتقاد خويش
به قَدَر را آشکار مي‌کرده و از آن پروايي نداشته است (عقيلي، 1/3؛ ابن عدي، 1/221؛
ابن حجر، 1/160).
مخالفان ابراهيم او را جهمي نيز گفته اند، و جهميّه در اسلام مشهور به اعتقاد به
جبر هستند. اما نکت? جالب توجه اين است که او را هم قدري و هم جهمي خوانده‌اند
(مثلاً نک‍: عقيلي، 1/63؛ ابن عدي، 1/220؛ ذهبي، ميزان، 1/58، 59؛ همو، تذکره،
1/247، 1/247؛ ابن حجر، 1/158-161). علت اين امر را شايد بتوان در هم‌آوازي وي با
برخي از نظريات جهم (نک‍: جهميّه) دانست که با آراي شيعه همانندي داشته است و افزون
بر اين قدما در مواردي معتزله را نيز از جهميه شمرده‌اند. و اطلاق اين عنوان بديشان
از جهت مشارکت هر دو گروه در بعضي عقايد مانند نفي صفات ازلي، نفي رؤيت حق تعالي،
مخلوق بودن کلام خدا و حسن و قبح عقلي (شهرستاني، 1/79-81) و نيز به جهت تقدم جهميه
بر معتزله و پيروي معتزله از آنان بوده است (مثلاً نک-: ابن تيميه، 1/256). حتي
گاهي بعضي اشخاص منتسب به شيعه را هم بدين عنوان ملقب مي‌کردند (نک‍: دارمي، 98).

نکت? ديگر دربار? اين است که بغدادي (ص 140) او را از اهل تشبيه مي‌داند. چنين
نسبتي به بعضي ديگر از متکلمين شيعه، همچون هشام‌بن حکم (ه م) که او هم از شاگردان
امام صادق(ع) بوده، نيز داده شده است، اما چون اصل سخن ابراهيم و دعاويش دردست
نيست، داوري دربار? معتقدات او بيش از اين ميسر نيست.
مآخذ: ابن تيميه، احمدبن عبدالحليم، منهاج السنه النبويه، قاهره، 1332ق؛ ابن جوزي،
عبدالرحمن، کتاب الضعفاء والمتروکين، بيروت، 1406ق/1986م؛ ابن حجر، احمدبن علي،
تهذيب التهذيب، حيدرآباد دکن، 1325ق؛ ابن سعد، محمد، الطبقات الکبري، به کوشش احسان
عباس، بيروت، دارصادر؛ ابن عدي، عبداللـه، الکامل في ضعفاء الرجال، بيروت،
1405ق/1985م؛ ابن مرتضي، احمدبن يحيي، باب ذکر المعتزله، به کوشش توماس آرنولد،
حيدرآباد دکن، 1316؛ همو، طبقات المعتزله، به کوشش ديوالد ويلتسر، بيروت،
1380ق/1961م؛ بخاري، محمدبن اسماعيل، «کتاب الضعفاء الصغير»، المجموع في الضعفاء
والمتروکين، به کوشش عبدالعزيز عزالدين السيروان، بيروت، 1405ق/1985م؛ برقي، احمدبن
ابي‌عبداللـه، کتاب الرجال، به کوشش جلال‌الدين حسيني اُرموي، تهران، 1342ش؛
بغدادي، عبدالقاهربن طاهر، الفَرقُ بين الفِرَق، به کوشش عزت العطار الحسيني،
قاهره، 1367ق/1948م؛ بلخي، ابوالقاسم، «باب ذکرالمعتزله»، فضل الاعتزال، به کوشش
فؤاد سيد، تونس، 1393ق/1974م؛ حلي، حسن‌بن علي، کتاب الرجال، به کوشش جلال‌الدين
حسيني ارموي، تهران، 1342ش؛ دارمي، عثمان‌بن سعيد، الرّد علي الجهميّه، به کوشش
گوستا ويتستام، ليدن، 1960م؛ ذهبي، شمس‌الدين محمد، تذکره الحفّاظ، حيدرآباد دکن،
1376ق/1956م؛ همو، ميزان الاعتدال، به کوشش علي محمد بجاوي، بيروت، 1963م؛
شهرستاني، محمدبن عبدالکريم، الملل والنحل، به کوشش محمود راميار، مشهد، 1351ش؛
عقيلي، محمدبن عمر، کتاب الضعفاء الکبير، بيروت، 1404ق/1984م؛ علام? حلي، حسن‌يوسف،
خلاصه الاقوال في معرفه الرجال، تهران، 1311ق؛ فضل الاعتزال، به کوشش فؤاد سيد؛
قاضي عبدالجبار معتزلي، «طبقات المعتزله»، فضل الاعتزال، به کوشش فؤاد سيد؛ نجاشي،
احمدبن علي، رجال، قم، 1407ق/1987م؛ نسائي، احمدبن علي، «الضعفاء والمتروکون»،
المجموع في الضعفاء والمتروکوين، به کوشش عبدالعزيز عزالدين السيروان، بيروت،
1405ق/1985م.
مسعود جلالي مقدم
 






/ 440