دائرة المعارف بزرگ اسلامی جلد 2

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

دائرة المعارف بزرگ اسلامی - جلد 2

مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

ابراهيم بن اغلبجلد: 2نويسنده: صادق سجادي 
 
 
شماره مقاله:642















اِبْراهيمِ‌بْنِ اَغْلَب، ابواسحاق ابراهيم‌بن بن اغلب بن سالم بن عَقال تميمي (د
196ق/812 ک)، بنيان‌گذار سلسل? اغلبيان، نخستين خانداني که در شمال افريقا دولتي
تأسيس کردند.
ابراهيم ظاهراً تا 10 سالگي که پدرش اغلب بن سالم امير افريقيه در جنگ با يکي از
شورشيان به قتل رسيد (150ق/767م) در افريقيه مي‌زيست (ابن عذاري، 1/64؛ دربار? سن
ابراهيم در اين هنگام، نک‍: ابن اثير، 6/157). پس از آن به مصر رفت. در اين زمان
برخي از افراد آل مهلب (ه م) که از روزگار ابومسلم در خراسان، رقيب عمد? اغلب
به‌شمار مي‌رفتند، امارت آن ناحيه را در دست گرفته بودند. ابراهيم در مصر پيش از
آنکه درصدد به دست آوردن ميراث سياسي و نظامي پدر برآيد، به تحصيل دانش و به‌ويژه
فقه پرداخت و در شمار شاگردان ممتاز ليث‌بن سعدالفقيه (د 179ق/795م) درآمد، تا آنجا
که وي کنيزي ج*لاجِل نام را که سپس زياده‌اللـه‌بن ابراهيم از او متولد شد به
ابراهيم بخشيد (ابن ابار، الحله، 1/93؛ قس: ابن عذاري، 1/83، که به‌طور شگفتي روايت
را قلب کرده است). دانسته نيست که ابراهيم در چه تاريخي به «جُند» مصر پيوست، اما
بلاذري به نقل از احمدبن ناقد مولاي بني اغلب، از ابراهيم به عنوان يکي از بزرگان
سپاه مصر ياد کرده که در يکي از آشوبهاي آن روزگار دست داشت. وي با چند تن از
يارانش به بيت‌المال هجوم برد و پس از آنکه فقط به انداز? مقرري (احتمالاً عقب
افتاد?) خويش از آن برداشت، به زاب قيروان گريخت (به روايت يعقوبي، 2/414؛ از مصر
اخراج شد؛ قس: EI2, III/981: حاکم مهلبي مصر او را به زاب تبعيد کرد) و گفته‌اند که
بر سپاه اين ناحيه سروري يافت (فتوح، 233). تناقضاتي که دربار? تاريخ اين واقعه در
منابع هست، تعيين تاريخ قطعي آن را دشوار ساخته است. بلاذري در يکجا ورود ابراهيم
به زاب را مقارن حکومت هرثمه‌بن اعين بر مغرب (179ق) دانسته است (همانجا)، اما اين
معني بعيد به نظر مي‌رسد، چه اولاً گفته‌اند که وقتي هرثمه از سوي هارون‌الرشيد
براي سرکوب اميران گردنکش وارد مغرب شد، ابراهيم در زاب بود و براي جلب خشنودي
نمايند? خليفه هداياي بسيار به نزد او فرستاد تا حکومتش رسميت يافت (ابن اثير،
6/139؛ ابن تغري بردي، 2/89، 90). از آن گذشته بلاذري در جاي ديگر (انساب، 3/137) و
به تبع او طبري (8/199) از دخات فعالان? امير ابراهيم در قتل ادريس ابن عبداللـه
(مق‍ 175ق/791م) سخن گفته‌اند. از سوي ديگر ابن ابار بر آن است که ابراهيم در
روزگار حکومت فضل‌بن روح‌بن حاتم مهلبي بر افريقيه، به زاب رفت (الحله، 1/93). ممکن
است مراد ابن ابار، حکومت فضل‌بن روح بر زاب باشد که از سوي پدرش در آنجا امارت
داشت. باتوجه به اين نکته که ابراهيم در قتل ادريس در 175ق دست داشت، احتمال قوي
هست که مقارن خروج فضل از زاب، ابراهيم به قصد بغداد (174ق) به زاب رسيده و قدرتي
يافته باشد که به‌طور ضمني از سوي دستگاه خلافت مورد تأييد واقع گشته، زيرا در
واقع? قتل ادريس از او به عنوان عامل هارون بر منطقه ياد کرده‌اند که به دستور
خليفه مقدمات قتل ادريس را فراهم آورد. اگرچه گفته‌اند که ظهور ابن اغلب در حوادث
افريقيه با خدمت او در سپاه بني مهلب آغاز شد و به‌رغم بدسگالي فضل با ابراهيم
(همانجا) در حمل? علاءبن سعيد براي سرکوب ابن‌جارود که بر فضل مهلبي شوريده بود
شرکت جست (عبدالرزاق، 21)، ولي به نظر مي‌رسد که او پس از ورود هرثمه به افريقيه
به‌طور جدي و رسمي در صحن? سياسي و نظامي ظاهر شده باشد. در آن روزگار به سبب
آشوبهاي مستمر در مغرب که به مرکزي براي فعاليتهاي ضد عباسي خوارج بدل گشته بود،
نيز کوششهاي اعرابي چون فرزندان عبيده‌بن عقبه بن نافع، و تمام‌بن تميم و سليمان
ابن حميد الغافقي و بسياري ديگر که نياکانشان در آغاز فتح مغرب توسط مسلمانان به
آن‌ سامان پاي گذارده بودند و طبعاً خود را براي حکومت سزاوارتر از والياني که از
سوي خليف? بغداد منصوب مي‌شدند، مي‌دانستند، و همچنين به سبب گسترش نفوذ ادريسيان
در مغرب که خواستار تشکيل دولت علويان بودند، نزديک بود که اين منطق? مهم از زير
نفوذ سياسي بغداد خارج گردد و والياني که پي‌درپي از سوي خلفاي عباسي مأمور استقرار
نفوذ خلافت در آن سرزمين مي‌شدند، نه تنها توفيق چنداني نمي‌يافتند، بلکه با
شورشهاي بزرگي که گاه موجب قتل خود آنان مي‌شد، روبه‌رو مي گشتند، چنانکه فضل ابن
روح‌بن حاتم امير مهلبي افريقيه جان بر سر حکومت خويش باخت و هارون‌الرشيد بلافاصله
هرثمه‌بن اعين را براي فرو نشاندن آتش شرش به مغرب گسيل داشت (179ق/795م). هرثمه دو
سال و نيم در آن‌ ديار ماند و در 181ق‌ از هارون‌ براي‌ ادامة كار پوزش‌ خواست‌.
هارون‌ نيز برادر رضاعى‌ خود محمدبن‌ مقاتل‌ العَكى‌ را به‌ حكومت‌ افريقيه‌ گمارد
(ابن‌ اثير، 6/154، ابن‌ عذاري‌، 1/80). ابن‌ مقاتل‌ در قلمرو خويش‌ دست‌ به‌
ستمگري‌ گشود و اين‌ امر باعث‌ پديدار شدن‌ نارضايتى‌ عمومى‌ و شورش‌ در افريقيه‌
شد. ظاهراً در همين‌ روزگار بود كه‌ راشد مولاي‌ ادريس‌ و سرپرست‌ ادريس‌ بن‌
ادريس‌ كه‌ كارش‌ بالا گرفته‌ بود، خواست‌ افريقيه‌ را تصرف‌ كند. ابراهيم‌ بن‌
اغلب‌ كه‌ پيش‌ از اين‌ نيز دشمنى‌ خويش‌ را با ادريسيان‌ نمايانده‌ بود، اين‌ بار
دست‌ به‌ حيله‌ گشود و با فريفتن‌ ياران‌ راشد آنان‌ را به‌ قتل‌ وي‌ واداشت‌.
اگرچه‌ ابن‌ مقاتل‌ در نزد خليفه‌ آن‌ كار را به‌ خود نسبت‌ داد، ولى‌ رئيس‌ ديوان‌
بريد مغرب‌ خليفه‌ را از حقيقت‌ امر آگاهانيد (ابن‌ ابار، الحلة، 1/100؛ قس‌: ابن‌
اثير، 6/174؛ ناصري‌، 1/161، دربارة تاريخ‌ مرگ‌ يا قتل‌ راشد). در 183ق‌/799م‌ نيز
تمام‌ بن‌ تميم‌، حكمران‌ تونس‌، از خاندان‌ ملك‌ بن‌ زيد منات‌ كه‌ پسرعموهاي‌
اغلبيان‌ به‌شمار مى‌رفتند (ابن‌ ابار، الحلة، 1/91؛ III/982 , EI2) بر ابن‌ مقاتل‌
شوريد و پس‌ از درهم‌ شكستن‌ او قيروان‌ را تصرف‌ كرد (ابن‌ اثير، 6/154، 155).
ابراهيم‌ در اين‌ ميان‌ به‌ مثابة يكى‌ از رهبران‌ بانفوذ منطقه‌، خاصه‌ با تكيه‌
بر نام‌ پدر خويش‌ كه‌ يك‌ چند در افريقيه‌ حكومت‌ داشت‌، مى‌توانست‌ از اين‌
نابسامانى‌ بهره‌ برگيرد، اما چون‌ به‌ پايداري‌ توفيق‌ احتمالى‌ خويش‌ يقين‌
نداشت‌، به‌ پشتيبانى‌ از ابن‌ مقاتل‌ برخاست‌ تا هم‌ نيروي‌ خود را به‌ شورشيان‌
بنماياند و از وقايعى‌ كه‌ ممكن‌ بود حكومت‌ او را مورد تهديد قرار دهد، جلوگيري‌
كند، و هم‌ نظر خليفه‌ را كه‌ هنوز طرفدار ابن‌ مقاتل‌ بود، به‌ خود جلب‌ كند تا
مقدمه‌اي‌ باشد براي‌ كسب‌ مشروعيتى‌ از جانب‌ خلافت‌ براي‌ حكومتى‌ كه‌ انديشه‌اش‌
را در سر مى‌پرورانيد. البته‌ دور نيست‌ كه‌ وي‌ با اين‌ پشتيبانى‌ درصدد تشديد
نارضايتى‌ مردم‌ از ابن‌ مقاتل‌ و متوجه‌ ساختن‌ افكار عمومى‌ به‌ خود بوده‌ باشد.
از اين‌رو ابراهيم‌ بلافاصله‌ به‌ قيروان‌ تاخت‌. تمّام‌ كه‌ ياراي‌ مقاومت‌
نمى‌ديد، عقب‌ نشست‌ و ابراهيم‌ وارد شهر شد (همو، 6/155؛ صفدي‌، 5/328). وي‌ در
خطبه‌اي‌ كه‌ در جامع‌ شهر خواند، خواستار بازگشت‌ ابن‌ مقاتل‌ و ادامة حكومت‌ او
شد (ابن‌ عذاري‌، 1/81)، اما مردم‌ ناخشنودي‌ خود را ظاهر ساختند و بسياري‌ به‌ نزد
تمّام‌ گريختند (همو، 1/82). تمّام‌ بار ديگر قصد تصرف‌ قيروان‌ كرد و براي‌ ايجاد
اختلاف‌ ميان‌ ابن‌ مقاتل‌ و ابراهيم‌، طى‌ نامه‌اي‌ كه‌ به‌ ابن‌ مقاتل‌ نوشت‌،
ابراهيم‌ را متهم‌ ساخت‌ كه‌ در پى‌ به‌ دست‌ آوردن‌ حكومت‌ افريقيه‌ است‌ و ابن‌
مقاتل‌ را وسيلة اين‌ كار قرار داده‌ است‌، ولى‌ ابن‌ مقاتل‌ توجهى‌ نكرد و
ابراهيم‌ را به‌ پيكار او گسيل‌ داشت‌ (ابن‌ ابار، الحلة، 1/89، 90). ابراهيم‌ نيز
تمّام‌ را شكست‌ داد و سپس‌ به‌ تونس‌ حمله‌ كرد (184ق‌/800م‌)، ولى‌ سرانجام‌
تمّام‌ را امان‌ داد و به‌ قيروان‌ برد (ابن‌ عذاري‌، 1/83).
شكست‌ تمّام‌ و چيرگى‌ ابن‌ مقاتل‌، مردم‌ را بيش‌ از پيش‌ ناخشنود ساخت‌، تا آنجا
كه‌ ابراهيم‌ را كه‌ اينك‌ نفوذ و نيرويى‌ بزرگ‌ يافته‌ بود واداشتند تا خليفه‌ را
از اين‌ معنى‌ آگاه‌ كند و خود را نامزد حكومت‌ افريقيه‌ سازد (ابن‌ اثير، 6/155؛
ابن‌ خلدون‌، 4/419). ابراهيم‌ علاوه‌ بر اين‌ كار، به‌ خليفه‌ پيشنهاد كرد كه‌ به‌
جاي‌ 000`100 ديناري‌ كه‌ هر ساله‌ از مصر براي‌ حكومت‌ افريقيه‌ مى‌رسيد 000`40
دينار پيش‌ نفرستند (ابن‌ اثير، 6/155؛ قس‌: يعقوبى‌، 2/412). هارون‌الرشيد نيز پس‌
از مشورت‌ با هرثمة بن‌ اعين‌ كه‌ ابراهيم‌ را مردي‌ با كفايت‌ و خردمند و ديندار
معرفى‌ كرد، و شايد به‌ عقيدة اصطخري‌ براي‌ مقابله‌ با نفوذ روزافزون‌ ادريسيان‌
(ص‌ 47)، به‌ اين‌ پيشنهاد روي‌ خوش‌ نشان‌ داد و ابراهيم‌ را در محرم‌ 184ق‌/فورية
800م‌ به‌ حكومت‌ افريقيه‌ منصوب‌ كرد (بلاذري‌، فتوح‌، 234؛ طبري‌، 8/282؛ ابن‌
اثير، 6/155) و به‌ قولى‌ حكومت‌ را در خانوادة او موروثى‌ ساخت‌ (عبدالوهاب‌، 64).
خليفه‌ سپس‌ به‌ ابن‌ مقاتل‌ نوشت‌ كه‌ رشتة كارها را به‌ دست‌ ابراهيم‌ سپارد
(العيون‌، 3/302؛ ابن‌تغري‌ بردي‌، 2/110). براساس‌ روايتى‌ ديگر مردم‌ افريقيه‌
ابن‌ مقاتل‌ را بيرون‌ راندند و ابراهيم‌ را به‌ حكومت‌ برداشتند (خليفه‌‌بن‌ خياط،
2/748). به‌ اين‌ ترتيب‌ ابراهيم‌ حكومت‌ افريقيه‌ را در دست‌ گرفت‌ و ابن‌ مقاتل‌
به‌ طرابلس‌ رفت‌. وي‌ در آنجا توسط داوود قيروانى‌ كاتب‌ خود، نامه‌اي‌ از قول‌
هارون‌الرشيد جعل‌ كرد (ابن‌ ابار، الحلة، 1/94) مبنى‌ بر آنكه‌ خليفه‌ مجدداً او
را به‌ حكومت‌ افريقيه‌ گمارده‌ است‌، و خود به‌ ابراهيم‌ فرمان‌ داد كه‌ به‌ زاب‌
بازگردد و طى‌ نامه‌اي‌ از سهل‌ بن‌ حاجب‌ تميمى‌ خواست‌ كه‌ به‌ نيابت‌ از او رشتة
كارها را در دست‌ گيرد. ابراهيم‌ نيز در اواسط ربيع‌الاول‌ 184ق‌/آوريل‌ 800م‌ شهر
را به‌ قصد زاب‌ ترك‌ گفت‌، اما اين‌ خبر هارون‌ را خشمناك‌ ساخت‌ و رسول‌ فرستاد و
حكومت‌ ابراهيم‌ را بر افريقيه‌ تأييد كرد (العيون‌، 3/302، 303). ابراهيم‌ در
مقام‌ حكومت‌ افريقيه‌ با دستگيري‌ بسياري‌ از مخالفان‌ و فرستادن‌ آنان‌ به‌ نزد
خليفه‌ (ابن‌ اثير، 6/156) كوشيد تا آتش‌ شورشهاي‌ داخلى‌ را فرو نشاند و سلطه‌ و
نفوذ خلافت‌ را در قلمرو خويش‌ گسترش‌ دهد. وي‌ در اوايل‌ حكومت‌ خويش‌، در بيرون‌
قيروان‌ شهركى‌ ساخت‌ و قصر خويش‌ را در آنجا برپاي‌ داشت‌ و آنجا را عباسيه‌ نام‌
نهاد و بسياري‌ از بردگان‌ سودانى‌ را در آنجا به‌ عنوان‌ سپاه‌ خصوصى‌ خود به‌ كار
گمارد (بلاذري‌، همانجا؛ عبدالرزاق‌، 32). با اينهمه‌ دولت‌ او نيز از شورشهاي‌
مخالفان‌ در امان‌ نماند. در 186ق‌/802م‌ حمديس‌ (يا خريش‌: ابن‌ ابار، الحلة،
1/104) بن‌ عبدالرحمن‌ كندي‌ در تونس‌ بر ابراهيم‌ شوريد. ابراهيم‌ نيز سردار خود
عمران‌ بن‌ مخلد يا مجالد (ابن‌ اثير، 6/156، 235؛ بلاذري‌، همانجا؛ ابن‌ خلدون‌،
4/419) را به‌ سركوب‌ او فرستاد. ابن‌ مخلد نيز حمديس‌ را درهم‌ شكست‌ و وارد تونس‌
شد. در همين‌ اوقات‌ ابراهيم‌ كه‌ از نيروي‌ روزافزون‌ ادريس‌ بن‌ ادريس‌ بيمناك‌
شده‌ بود، قصد او كرد، ولى‌ به‌ صلاحديد يارانش‌ از آن‌ عزم‌ بگشت‌. شايد هواداري‌
قبايل‌ بزرگ‌ بربر چون‌ اورية، زِنانَة، زراعه‌ و مَكناسه‌ از ادريس‌ موجب‌ شد كه‌
ابراهيم‌ از رويارويى‌ مستقيم‌ با او خودداري‌ ورزد (همو، 4/26، 27). از اين‌رو
دست‌ به‌ حيله‌ گشود و بهلول‌ بن‌ عبدالواحد المَدْغَري‌ از نزديكان‌ و كارگزاران‌
ادريس‌ را با مال فريفت تا از ادريس جدا شد و به ابراهيم پيوست. اين معني باعث شد
تا ياران ادريس از گرد او پراکنده شوند (ابن اثير، 6/156). ادريس که خود را سخت در
معرض تهديد مي‌ديد، نامه به ابراهيم نوشت و پس از يادآوري قرابتش با پيامبر اکرم(ص)
از او خواست تا به اطاعتش گردن نهد يا دست از او بردارد (همانجا؛ ابن ابار، الحله،
1/55). به اين ترتيب ميان ابراهيم و ادريس صلح شد و از آن پس اغلبيان با وجود اصرار
خلفا از مقابل? مستقيم با ادريسيان خودداري مي‌ورزيدند و به دفع الوقت مي‌گذراندند
(ابن خلدون، 4/27). در آن روزگار طرابلس يکي از پرآشوب‌ترين مناطق قلمرو ابراهيم
به‌شمار مي‌رفت و واليان متعددي که پي‌درپي مأمور حکومت آن ديار مي‌شدند در خاموش
ساختن آتش اين آشوبها که به نظر مي‌رسد بيش‌تر ناشي از تختلافات ديرينه ميان قيسيان
و يمنيان و دوري از مرکز حکومت بود، توفيق چنداني به دست نمي‌آوردند. در 188 يا
189ق/804 يا 805م مردم طرابلس سفيان بن المضاء (قس: ابن خلدون، 4/420) را که براي
چهارمين‌بار به حکومت آنجا منصوب شده بود، بيرون راندند و ابراهيم‌بن سفيان تميمي
را به امارت برداشتند. با اينهمه ميان اعراب منطقه نيز اختلاف افتاد و کار به جدال
انجاميد. ابراهيم‌بن اغلب با استفاده از موقعيت، از احمدبن اسماعيل امير مصر مدد
خواست و با سپاهي که او فرستاد سرانجام شورش را سرکوب کرد، ولي سران آن را مورد عفو
قرار داد (همانجا؛ ابن تغري بردي، 2/125).
بزرگ‌ترين شورشي که بر صد ابراهيم پديد آمد. از سوي عمران ابن مخلد سردار ابراهيم
بود. وي در 194 يا 195ق/810 يا 811م به سبب افزايش نيرو و نفوذش، و بر اثر بي‌توجهي
ابراهيم به او بهانه به دست آورد و دست به شورش زد و همراه با قريش‌بن تونسي، ميان
قيروان و عباسيه اردو زد. ابراهيم در عباسيه موضع گرفت و در چند جنگ کاري از پيش
نبرد. خاصه که گفته‌اند گروهي از سپاهيان که مقرري خود را طلب مي‌کردند نيز به
عمران پيوستند (بلاذري، همانجا). اين جنگ و گريز حدود يک سال دوام يافت تا خليفه
مال به نزد ابراهيم فرستاد و او با پراکندن آن در ميان سپاهِ دشمن آنان را از گرد
عمران پراکند و باز بر قيروان چيره شد (ابن اثير، 6/156، 157، 235، 236؛ ابن خلدون،
4/420؛ قس: ابن ابار، الحله، 1/105). ابراهيم هنوز گرفتار پي‌آمدهاي اين شورش بود
که طرابلس را مجدداً آشوب فرا گرفت. وي پسر خود عبداللـه را به امارت آنجا منصوب
کرد (196ق)، ولي سپاه طرابلس او را در خانه‌اش به محاصره گرفت و وادار به خروج از
شهر کرد. عبداللـه از طرابلس خارج شد و با بذل مال مردم را به گرد خويش فراهم آورد
و با درهم شکستن شورشيان بر شهر مستولي شد، ولي چندان بر جاي نماند، زيرا پدرش او
را عزل کرد و سفيان‌بن المضاء را باز به حکومت آنجا گماشت. اين بار بربرها سر به
شورش برداشتند و سپاه دولتي را درهم شکستند و ديوارهاي شهر را ويران ساختند.
ابراهيم‌بن اغلب نيز مجدداً پسر خود عبداللـه را ظاهراً به صلاح‌ديد و تشويق
ابوسليمان داوود کاتب که پس از ابن مقاتل به نزد ابراهيم آمده بود، با سپاه به
طرابلس فرستاد (همو، اعتاب، 107). عبداللـه نيز بربرها را درهم شکست و وارد شهر شد.
از آن سوي عبدالوهاب بن عبدالرحمن بن رستم براي مبارزه با اغلبيان، بربرها را گرد
آورد و طرابلس را به محاصره گرفت. عبداللـه‌بن ابراهيم به مقابله برخاست، ولي چيزي
نگذشت که ابراهيم‌بن اغلب درگذشت و عبداللـه به صلح گردن نهاد (ابن اثير، 6/270؛
ابن خلدون، 4/421).
ابراهيم بن اغلب را پاره‌اي از مورخان به دانش و شعر و خوش سيرتي و شجاعت ستوده‌اند
(ابن عذاري، 1/83؛ ابن ابار، الحله، 1/93) و گفته‌اند افريقيه تا آن هنگام اميري
عادل‌تر و سياستمدارتر و مهربان‌تر از ابراهيم نداشت (صفدي، 5/327) و مغربيان او را
دوست مي‌داشتند (ذهبي، 9/129). با اينهمه شگفت است که گفته‌اند در شورش ابن مخلد،
اهالي قيروان و بسياري از شهرهاي افريقيه به مخالفت با ابراهيم پرداختند (ابن اثير،
6/156). اين معني شايد با نشانه‌هايي از خشونت که در وقايع زندگي او ديده مي‌شود،
بي‌ارتباط نباشد، چنانکه وقتي تونسيان بر او شوريدند، ابن مخلد را گفت تا هيچکس را
زنده نگذارد، و گفته‌اند که وي نيز 000‘10 تن از شورشيان را از دم تيغ گذراند
(همانجا). اين خشونتها مي‌بايست بيش‌تر ناشي از بي‌اعتمادي او نسبت به وفاداري
مغربيان خاصه لشکريان محلي باشد که گاه و بيگاه با والياني که از سوي بغداد تعيين
مي‌شدند، به مخالفت بر مي‌خاستند. اين بي‌اعتمادي که بعدها شديدتر شد، باعث گشت که
ابراهيم 000‘4 تن از زنگبان سوداني را به سپاهيگري بخواند و نگهباني خاص خويش را
بدانان بسپارد و آنان را در عباسيه جاي دهد (عبدالوهاب، 3/291). گذشته از اين،
ابراهيم در روزگار حکومت خويش به اعراب افريقيه بيش از بربرها که رفته رفته به خطري
دائمي و جدي براي سلط? واليان عباسي بدل گشته بودند، توجه داشت و امتيازات متعددي
چون اقطاع و بخششهاي مالي را به اعراب اختصاص داده بود (عبدالوهاب، 3/252، به نقل
از ابن ناجي). ابراهيم در حکومت خويش با آنکه به گونه‌اي نيمه مستقل فرمان مي‌راند،
خطبه به نام خليفه بغداد کرده بود و در سکه‌ها علاوه بر نام خليفه، نام خود و رئيس
ضرابخانه را نيز ضرب مي‌کرد و هر ساله مال به بغداد مي‌فرستاد. حتي قاضي قيروان،
ابوعبدالرحمن عبداللـه بن عمر ابن غانم بن شرحبيل (د 190ق/806م9 از ياران و شاگردان
مالک بن انس را به فرمان هارون‌الرشيد منصوب کرده بود (ابن عياض، 1/10؛ ابن
دواداري، 6/24). ابراهيم در روزگار زمامداري خويش مساجد و مدارس و دواوين بسيار
تأسيس کرد و تمدن افريقيه در عصر او شکوفا شد و علوم و ادبيات رونق گرفت (مدني،
51). ظاهراً پس از بناي عباسيه بود که به گون? اميري مستقل، نمايند? شارلماني
پادشاه فرانسه را با شکوه بسيار به حضور پذيرفت و درخواست او را براي باز پس گرفتن
بقاياي پيکر يکي از قديسان مسيحي به نام سن سيپ رين را که در افريقيه بود، اجابت
کرد (ابن عامر، 119؛ مدني، 51؛ بروکلمان، 160). از ابراهيم بن اغلب اشعاري نيز نقل
شده است (ابن ابار، الحله، 1/94، 96، 97).
مآخذ: ابن ابار، محمدبن عبداللـه، اعتاب الکتاب، به کوشش صالح الاشتر، دمشق، 1961م؛
همو، الحله السيراء، به کوشش حسين مونس، قاهره، 1963م؛ ابن اثير، علي‌بن محمد،
الکامل، بيروت، 1402ق؛ ابن تغري بردي، يوسف، النجوم الزاهره، قاهره، 1348-1358ق؛
ابن خلدون، العبر؛ ابن دواداري، عبداللـه‌بن ايبک، کنزالدرر، به کوشش صلاح‌الدين
منجد، قاهره، 1961م؛ ابن عامر، احمد تونس عبر التاريخ، تونس، 1373ق؛ ابن عذاري
مراکشي، محمأ، البيان المغرب، به کوشش راينهارت دوزي، ليدن، 1848-1851م؛ ابن عياض،
عباض بن موسي، ترتيب المدارک و تقريب المسالک، بيروت، 1967م؛ اصطخري، ابراهيم‌بن
محمد، مسالک و ممالک، به کوشش ايرج افشار، تهران، 1347ش؛ بروکلمان، کارل، تاريخ دول
و ملل اسلامي، ترجم? هادي جزايري، تهران، 1347ش؛ بلاذري، احمدبن يحيي، انساب
الاشراف، به کوشش محمدباقر بهبودي، بيروت، 1977م؛ همو، فتوح البلدان، به کوشش يان
دخويه، ليدن، 1863م؛ خليفه‌بن خياط، تاريخ، به کوشش سهيل زکار، دمشق، 1968م؛ ذهبي،
شمس‌الدين محمد، سير اعلام النبلاء، به کوشش شعيب الارنووط، بيروت، 1401ق/1981م؛
صفدي، خليل بن ايبک، الوافي بالوفيات، به کوشش س. ديدرينگ، ويسبادن، 1970م؛ طبري،
محمدبن جرير، تاريخ، به کوشش محمد ابوالفضل ابراهيم، بيروت، 1960-1968م؛ عبدالرزاق،
محمود اسماعيل، الاغالبه، مصر، 1972م؛ عبدالوهاب، حسن حسني، ورقات عن الحضاره
العربيه بافريقيه، تونس، 1972م؛ العيون والحدائق، به کوشش يان دخويه، ليدن، 1869م؛
مالکي، عبداللـه‌بن محمد، رياض النفوس، قاهره، 1951م؛ مدني، احمد توفيق، المسلمون
في جزيره صقليه و جنوب ايطاليا، الجزائر، 1365ق؛ ناصري، احمدبن خالد، الاستقصاء، به
کوشش جعفر الناصري و محمدالناصري، دارالبيضاء، 1954م؛ يعقوبي، احمدبن ابي‌يعقوب،
تاريخ، بيروت، دارصادر؛ نيز:
EI2.
صادق سجادي
 






/ 440