دائرة المعارف بزرگ اسلامی جلد 2

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

دائرة المعارف بزرگ اسلامی - جلد 2

مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

ابراهيم امامجلد: 2نويسنده: صادق سجادي 
 
 
شماره مقاله:635















اِبْراهيم اِمام، ابواسحاق ابراهيم بن محمّدبن عليّ بن عبداللـه بن عبّاس
(82-132ق/701-750م) سامان دهند? دعوت عباسيان بر ضدّ امويان و برادر سفّاح و منصور
نخستين و دومين خليف? عباسي. پدرش محمدبن علي به تحريک ابوهاشم عبداللـه‌بن محمدبن
حنفيّه، پس از مرگ ابوهاشم دست به کار دعوت سرّي بر ضدّ امويان شد و در حُمَيمه، از
توابع عَمّان، جاي گرفت و آنجا را مرکز فعّاليّت خويش قرار داد. ابراهيم در همانجا
از يک کنيز بربري به نام سلمي به دنيا آمد (ابن اثير، 5/423) و پس از مرگ پدرش
محمّد (125ق/743م)، به وصيّت او رهبري دعوت عبّاسي را به دست گرفت و در مراکز نفوذ
دعوت، خاصه در خراسان، نهضت را سازمان داد و آن را زير نظارت دقيق خويش درآورد.
براي پژوهش دربار? فعّاليّتهاي سياسي ابراهيم و نقش وي در فرو افکندن حکومت اموي که
اندکي پس از مرگ او تحقّق يافت، بايد به نقش خراسانيان که بي‌ترديد بيش از ديگران
در قبول دعوت، رغبت نشان دادند، توجه کرد، زيرا هدف عباسيان دست کم تا آنجا که
مربوط به نبرد با امويان بود، با خواسته‌هاي ايرانياني که سخت زير فشار فرمانروايان
متمايل به اشرافيّت عرب بودند، هماهنگي داشت. وانگهي، چنانکه از محمدبن علي پدر
ابراهيم نقل کرده‌اند، وي به دلايل سياسي و ديني، عراق و شام و جزيره را براي نشر
دعوت عباسي مناسب نمي‌دانست، بلکه فقط خراسان را براي اين کار شايسته مي‌ديد و به
پشتيباني خراسانيان اميدوار بود. گذشته از آن، رقابت سياسي ميان گروههاي عربِ ساکنِ
خراسان و گرايش جمعي از آنها ــ يمانيان ــ به نهضت عباسي، عامل مهم توجه امام به
خراسان بود (ابن طقطقي، 192). اين توجه از اينجا آشکار بود که ابراهيم پس از مرگ
پدر، بکيربن ماهان داعي بزرگ عباسي را براي آگاه ساختن طرفداران و مبلّغان جنبش از
مرگ پدر و جانشيني خود، به خراسان فرستاد (ابن خلدون، 3/217؛ العيون، 3/183؛
دينوري، 339، مي‌گويد: ابراهيم پس از مرگ پدر، ابومسلم را براي اين مأموريت به
خراسان فرستاد) و آنان نيز نسبت به امام تازه اظهار وفاداري کردند و اموالي براي او
فرستادند (ابن اثير، 5/308). ابراهيم امام ظاهراً اندکي پس از مرگ پدر براي حج به
مکه رفت و داعيان بزرگي چون سليمان بن کثير و لاهزبن قريظ تميمي و مالک‌بن هيثم و
قَحطبه‌بن شبيب را که به‌طور ناشناس براي گرفتن فرمان و دادن کمکهاي مالي طرفداران
عباسيان به نزد او آمده بودند، به حضور پذيرفت (دينوري، 342-343). ابراهيم خواست?
سران دعوت در عراق و خراسان را مبني بر صدور فرمان قيام نپذيرفت، اما براي پيشبرد
هدف خويش، دو امر مهم را که نشان‌دهند? هوشمندي و تسلّط او بر اوضاع سياسي زمان
بود، نصب‌العين خود ساخت: يکي آنکه فرمان داد داعيان، مردم را به اطاعت شخصي از
خاندان پيامبر (الرّضا من اهل‌البيت) ــ بي‌ذکر نام خاصي ــ فرا خوانند. او نيک
مي‌دانست که اگر نام خويش را آشکار سازد، نه تنها در معرض خطر دستگيري از سوي
حاکمان اموي خواهد بود، بلکه امکان دارد که هم? مخالفان دستگاه اموي و مهم‌تر از
همه شيعيان، به اطاعت وي گردن ننهند. دوم آنکه دعوت عباسي را دعوتي براي خونخواهي
اهل بيت پيامبر که به دست حاکمان اموي کشته شده بودند، نماياند تا روح انتقام را در
شيعيان بدمد و آنان را با خود يار سازد. اين تدبيرها به افزايش طرفداران دعوت
انجاميد. گويا در 128ق/746م هنگام آن رسيده بود که ابراهيم به توصي? سليمان‌بن کثير
و ابوسلم? خلال که به پايمردي پدرزن خو.يش بکيربن ماهان، پس از درگذشت او
(127ق/745م) به رياست داعيان کوفه دست يافته بود (ابن طقطقي، 207، 208)، کسي را به
عنوان نمايند? خويش براي فراهم ساختن زمين? قيام به خراسان بفرستد. ابراهيم نخست از
داعياني چون سليمان‌بن کثير و ابراهيم‌بن سلمه خواست که اين مأموريت را به عهده
گيرند و چون آنان نپذيرفتند، ابومسلم را به عنوان نمايند? خويش و رئيس داعيان به
خراسان فرستاد (ابن اثير، 5/258، 348). اين جوان دلير و هوشمند خراساني براساس
روايتي سخت قابل ترديد، سالياني پيش، از سوي بکيربن ماهان (طبري، 7/198) يا گروهي
از داعيان به عنوان غلام به ابراهيم امام (ابن خلکان، 3/146، 147)، يا به پدرش محمد
بخشيده شده بود (يعقوبي، 2/332)، يا خود به ابراهيم پيوسته بود (ابن اعثم، 8/155) و
ابراهيم لياقت و خردش را آزموده و نام عبدالرحمن و کني? ابومسلم بر او نهاده بود
(ابن اثير، 5/254).
گفته‌اند که ابراهيم پس از آنکه ابومسلم را مردي از خاندان خويش خواند، او را گفت
تا در خراسان يک تن عرب، خاصه مُضَريان را زنده نگذارد، اما با يمانيان که طرفدار
عباسيان هستند، به احترام رفتار کند و پند سليمان‌بن کثير را بپذيرد و به کار بندد
(طبري، 7/344؛ العيون، 3/184؛ ابن اثير، 5/348؛ ابن کثير، 10/28). صدور چنين فرماني
از سوي ابراهيم امام که اکثر داعيانش عرب بودند (ولهاوزن، 407) و او به‌ويژه در
عراق و خراسان بر طرفداري اعراب مخالف امويان تکيه داشت، سخت با وضع سياسي دعوت
عباسي ناسازگار است و مي‌توان در صحت انتساب آن به ابراهيم امام ترديد کرد (فراي،
35). داعيان عباسي در خراسان، به‌ويژه سليمان بن کثير که مي‌پنداشتند ابراهيم کسي
از خاندان خويش را به اين مأموريت خواهد فرستاد (طبري، 7/353)، از پذيرش ابومسلم
جوان خودداري کردند و به مکه نزد ابراهيم شتافتند. وي مأموريت ابومسلم را تأييد کرد
و از داعيان خواست که از او فرمان برند. از اين تاريخ دعوت عباسي شکل تازه‌اي يافت.
ابومسلم که افرادي را در جام? بازرگانان براي انگيختن مردم به قيام، به سراسر
خراسان فرستاد (دينوري، 343)، مي‌بايست فرماندهي بخش نظامي دعوت را نيز اندک اندک
به دست گيرد و آماد? آشکار ساختن قيام شود. با اينهمه، مبالغه نيست اگر گفته شود که
سرنوشت دعوت عباسي در اين روزگار بيش‌تر به کشمکش سخت ميان اعراب خراسان به‌ويژه
مرو بستگي داشت، نه تبليغات داعيانِ عبّاسي که در نهان داشتن آن سخت مي‌کوشيدند.
اعراب خراسان در اين زمان به دو گروه تقسيم شده بودند: مضريان به حمايت از نصربن
سيّار امير اموي خراسان، با يمانيان طرفدار دعوت عباسي و نيز با اعراب ناراضي از
سياستهاي مالي و نظامي امويان (شعبان، 152, 156) به سرکردگي جُدَيع‌بن علي اَزْدي
معروف به کرماني در جدالي بودند که پا به پاي تبليغات عباسيان و گرايش ناراضيان به
سوي اينان، آشکارا رنگ سياسي گرفت و امويان از دو سوي زير فشاري سخت واقع شدند.
ابومسلم که همواره به نزد ابراهيم آمد و شد داشت، در 129ق/747م براي آگاه ساختن او
از احوال مردم، به فرمان وي در موسم حج از خراسان روانه شد (ابن اثير، 5/356، 362)،
اما ابراهيم سپس دريافت که اينک بهترين فرصت براي شکار ساختن دعوت فرا رسيده است.
از اين‌رو نامه‌هايي براي ابومسلم و سليمان‌بن کثير همواره با درفش پيروزي فرستاد و
فرمان داد که ابومسلم به خراسان بازگردد و آشکارا به قيام دست يازد. اين نامه‌ها در
قومس به ابومسلم رسيد (طبري، 7/354). وي بي‌درنگ قَحطبه‌بن شبيب را با اموالي که
براي ابراهيم گرد آورده بود، به نزد وي فرستاد و خود به مرو رفت و پس از تسليم نام?
سليمان بن کثير، در خان? او در سفيدنج پرچم قيام بر افراشت (25 رمضان 129ق/9 ژوئن
747م).
در اين ميان جُدَيع‌بن علي به دست نصربن سيّار کشته شد و ابومسلم با استفاده از
فرصت، حکومت پسر او علي را که بر دارالاماره چيره شده بود، به رسميّت شناخت و او را
به سوي خود خواند (ابن اثير، 5/363-365) و سرانجام توانست نصربن سيّار را از مرو
بيرون راند و بر خراسان چيره شود (طبري، 7/377-380). ابراهيم امام که اينک خراسان
را در دست داشت، قحطبه‌بن شبيب را که پس از جدايي از ابومسلم به گرگان رفته و از
خالدبن برمک داعي عباسي (مسعودي، 3/239) اموالي براي امام گرفته و به نزد او برده
بود (ابن اثير، 5/363)، به فرماندهي سپاه خراسان که به سوي عراق مي‌رفت، برگماشت و
بدين‌سان چجيزي نمانده بود که عراق نيز به تسخير عباسيان درآيد که ابراهيم به فرمان
مروان حمار خليف? اموي در حميمه دستگير شد و در حرّان به بند افتاد.
در اين‌باره که مروان چگونه ابراهيم امام را بازشناخت و نيز دربار? علل دستگيري او
روايات مختلف است: گفته‌اند که ابراهيم نامه‌اي به ابومسلم نوشت و در آن فرمان داد
که هم? عربهاي خراسان را نابود کند. اين نامه به دست مروان افتاد و او به عامل خود
در دمشق فرمان داد که ابراهيم را دستگير کند (طبري، 7/422؛ ابن اثير، 5/366).
مسعودي بر آن است که ابومسلم به ابراهيم نامه فرستاد و رسول او با گرفتن مالي هنگفت
از مروان، ابراهيم را به خليفه شناساند (3/243). به روايت ديگر، مردي از عربهاي
خراسان مأمور رساندن نام? ابومسلم به ابراهيم شد. ابراهيم به سبب ناخرسندي از
عربهاي خراسان و عدم اعتماد به آنان در پاسخ نوشت که آن رسول را پس از بازگشت به
قتل رساند. رسول در راه از مضمون نامه آگاه شد و خبر به مروان برد (ابن عساکر،
2/289). نيز گفته‌اند که ابراهيم امام در 131ق/749م با شکوه فراوان به حج رفت و
همين امر موجب شناسايي او از سوي امويان گشت و به دستگيري ابراهيم امام در نتيج?
شکايتهاي پي‌درپي نصربن سيّار از نيروي روزافزون ابومسلم و رابط? او با ابراهيم
ناشي شده باشد (دينوري، 357).
ابراهيم پس از دستگيري، برادر خود عبداللـه سفّاح را به جانشيني برگزيد (العيون،
3/120)و خانواد? خويش را به او سپرد و گفت آنان را به کوفه نزد ابوسلم? خَلال ببرد
(طبري، 7/423). ابراهيم در حضور خليفه هم? روابط خود با ابومسلم و جنبش عبّاسيان را
انکار کرد و سخنان درشت گفت (مسعودي، 3/244). مروان او را در حَرّان به زندان
افکند. ابراهيم در زندان بود تا در 132ق/750م در 51 سالگي (ابن خلکان، 3/147) به
بيماري وبا درگذشت (طبري، 7/436؛ ابن اثير، 5/422) و به قولي مسموم (ابن طقطقي،
194؛ ابن کثير، 10/40) يا مقتول شد (دينوري، 358؛ ابن عماد، 1/179؛ اربلي، 47). از
اين‌رو برخي از شاعران او را «قتيل حرّان» خوانده‌اند (فروخ، 2/66). شهرستاني او را
مقتول در بصره به دست منصور ]؟[ مي‌داند (1/17). به روايتي، عباسيان پس از مرگ
ابراهيم به به نشان? تعزيت او جام? سياه در بر کردند (قلقشندي، صبح‌الاعشي، 1/428؛
همو، مآثرالانافه، 2/236)، اما دينوري بر آن است که جام? سياه پس از مرگ محمدبن علي
در ميان عباسيان رواج يافت (ص 339) و نيز قلقشندي از قول ماوردي آرد که عبّاسيان
رواج يافت (ص 339) و نيز قلقشندي از قول ماوردي آرد که عبّاسيان از آن‌رو شعار سياه
اختيار کردند که در جنگ حنين و فتح مکه پيامبر اکرم(ص) علم سياه به دست عمويش عبّاس
داد (مآثرالانافه، 2/236).
به روايتي ديگر عباسيان براي نشان دادن انتساب خود به خاندان پيامبر (همانجا) يا به
نشان? سوک شهداي خاندان پيامبر لباس سياه در بر مي‌کردند (فلوتن، 125-126). نيز
اينکه گفته‌اند نخستين‌بار ابراهيم بود که لقب «امام» يافت (قلقشندي، صبح‌الاعشي،
5/440، 447)، ظاهراً درست نيست، زيرا پدر او محمد نيز به امام نامبردار بود (ذهبي،
العبر، 1/123).
برخي از پژوهشگران دعوت عباسي را از همان آغاز تهي از روح اسلامي و طرفدار غلوّ
دربار? رهبران آن مي‌دانند و آن را با پديدار شدن عقايد بدعت‌آميزي چون راوندي‌گري
بي‌ارتباط نمي‌انگارند (فان فلوتن، 97، 98). به هر حال محمدبن علي پدر ابراهيم در
دعوت خويش از پشتيباني گروهي که بعدها راونديان خوانده شدند، برخوردار بود. طبري
خاطرنشان شاخته که مردي از راونديان به نام ابلق بر آن بود که روح عيسي‌بن مريم از
طريق علي‌بن ابي‌طالب و فرزندانش در ابراهيم امام حلول کرده است (8/83). در دنبال?
همين جريان بود که در روزگار خلافت منصور، گروهي از هم اينان در بغداد، خليفه را
خدا دانستند.
ابراهيم از جمل? محدّثان بود و از برخي از تابعين حديث روايت مي‌کرد (ابن عساکر،
2/287).
مآخذ: ابن اثير، علي بن محمد، الکامل، بيروت، 1402ق، 5/فهرست؛ ابن اعثم کوفي، احمد،
الفتوح، حيدرآباد دکن، 1395ق/1975م؛ ابن خلدون، العبر، 3/220؛ ابن خلکان، وفيات
الاعيان، به کوشش احسان عباس، بيروت، 1398ق؛ ابن طقطقي، محمدبن علي، تاريخ فخري،
ترجم? محمد وحيد گلپايگاني، تهران، 1360ش؛ ابن عبري، غريغوريوس، تاريخ مختصر الدول،
بيروت، 1958م؛ ابن عساکر، علي بن حسن، التاريخ الکبير، به کوشش عبداللـه افندي
بدران، 1330ق؛ ابن عماد، عبدالحي، شذرات الذهب، قاهره، 1350ق؛ ابن قتيبه،
عبداللـه‌بن مسلم، (منسوب) الامامه و السياسه، قاهره، 1937م؛ ابن کثير، اسماعيل‌بن
عمر، البدايه و النهايه، قاهره، 1932م؛ اربلي، عبدالرحمن بن ابراهيم، خلاصه الذهب،
بغداد، 1964م؛ دينوري، احمدبن داوود، اخبار الطوال، به کوشش عبدالمنعم عامر و
جمال‌الدين الشيال، بغداد، 1959م؛ ذهبي، محمدبن احمد، تاريخ الاسلام، قاهره، 1367ق؛
همو، العبر، به کوشش ابوهاجر محمد، بيروت، 1985م؛ شهرستاني، محمدبن عبدالکريم،
الملل و النحل، به کوشش محمد ابوالفضل ابراهيم، بيروت، 1384؛ العيون و الحدائق، به
کوشش دخويه، ليدن، 1871م؛ فان فلوتن، خرلوف، السياده العربيه و الشيعه و
الاسرائيليات، ترجم? حسن ابراهيم حسن و محمد زکي ابراهيم، قاهره، 1965م، صص 94، 95؛
فروخ، عمر، تاريخ الادب العربي، بيروت، 1981م؛ قلقشندي، احمدبن علي، صبح الاعشي،
قاهره، 1963م؛ همو، مآثرالانافه في معالم الخلافه، به کوشش عبدالستار احمد فراخ،
کويت، 1964م؛ مسعودي، علي بن حسين، مروج الذهب، به کوشش يوسف اسعد داغر، بيروت،
1385ق؛ نوبختي، حسن بن موسي، فرق الشيعه، به کوشش سيدمحمد صادق آل بحرالعلوم، نجف،
1355ق، ص 33؛ ولهاوزن، يوليوس، الدوله العربيه و سقوطها، ترجم? يوسف العش، دمشق،
1376ق، ص 425؛ ياقوت، معجم البلدان، به کوشش فرديناند ووستنفلد، لايپزيک،
1866-1870م، 2/342؛ يعقوبي، ابن واضح، تاريخ، بيروت، 1379ق؛ نيز:
Frye, R. N., »The role of Ab? Muslim in the ?Abbasid revolt«, MW, No 37, 1947;
Sha'ban, M.A., The Abbasid Revolution, London, Cambridge University, 1970.
صادق سجادي
 






/ 440