شماره مقاله:873
اِبْنِ اِدْريس، احمدبنادريس حسنىابوالعباس (1172-1253ق/ 1759- 1837م)،
مفسّر، محدّث، عارف و صوفى فاسى، رئيس طريقة ادريسّيه. او از سادات حسنى
است و نسب وي از طريق ادريس بن عبدالله بن حسن (عبدالله محض) به امام
حسن (ع) مىرسد. احمد در آبادي ميسور، در نزديكى فاس واقع در مغرب (مراكش)
زاده شد (حسنى يمنى، 1/223) و پس از فراگيري علوم مقدماتى به فاس سفر كرد
و در آنجا به آموختن علوم متداولِ آن روزگار پرداخت. در آنجا با علاّمه
مُجَيْدري، يكى از عالمان شنقيط، آشنا شد و از وي دانش فراگرفت و با وساطت
او به ديدار عبدالوهّاب تازي، از پيشوايان تصوف مغرب رفت و از او و
ابوالقاسم غازي طريقة تصوف شاذلى را آموخت. پس از آن ابن ادريس مجلس
درسى تشكيل داد كه گاه استادش عبدالوهّاب از روي احترام در درس وي حاضر
مىشد (نَبهانى، 342). با اينكه احمد به شدت تحت تأثير انديشههاي
عبدالوهّاب بود، پس از مرگ استادش از يكى ديگر از مشايخ تصوف به نام
ابوالقاسم وزير غازي پيروي كرد. گفتهاند كه پس از مرگ آخرين پيشوايش از
خدا خواست تا شخص ديگري را به عنوان قطب و پيشوا به او بشناساند، اما به او
الهام شد كه ديگر در پهنة زمين كسى نيست تا وي از او چيزي فراگيرد، مگر
قرآن كه مىتواند راهنماي او باشد. چنانكه خود گويد، پس از آن فقط با قرآن
انس گرفت و تا مرگ از او جدا نشد، از اين رو سخنان و آموزشهاي او عمدتاً صبغة
قرآنى يافت (همو، 343).
ابن ادريس به مكه سفر كرد و مدت 14 سال در آنجا اقامت گزيد و با عالمان
مذاهب مختلف اسلامى آشنا شد و با آنان به بحث و تبادل نظر پرداخت و بر
اساس بينش وحدت گرايانة صوفيانهاش كوشيد تا اختلاف نظرهاي فرقهاي ميان
عالمان و پيروان مذاهب موجود اسلامى را كاهش دهد (ريحانى، 1/297- 298). سيد
احمد سنوسى، از پيشوايان فرقه «شاذليه» و از عالمان مغرب، در مكه با ابن
ادريس ديدار كرد و از وي دانش آموخت (همو، 2/301). پس از آن، ابن ادريس به
دعوت سيد احمد سنوسى به مغرب بازگشت و آنگاه به دعوت محمد مجذوبى سواكنى،
از عالمان سودان، به آن ديار سفر كرد و مدتى در آنجا ماند (همانجا). سرانجام
به يمن رفت. وي ابتدا به شهر حديده و سپس به زبيد مهاجرت كرد و در آنجا با
حافظ عبدالرحمان بن سليمان اهدل، مفتى زبيد، آشنا شد و مدتى در خانة او سكنى
گزيد، و در 1245ق/ 1829م به شهر صبيا رفت و در آنجا به نشر افكار و تبليغ
طريقة خود پرداخت و در همانجا درگذشت (حسنى يمنى، 1/224). با اينكه ابن
ادريس در سرتاسر يمن پيروانى يافت و در برخى ازشهرها و مناطق كوشش بيشتري
در جهت گسترش عقايد خويش كرد، اما به گفتة ريحانى (1/302) شهر زبيد مركز
فعاليت او به شمار مىآمد.
چنانكه از منابع احوال و افكار ابن ادريس بر مىآيد، او در روزگار خود در
مغرب و يمن، و در ميان اهل تصوف و عرفان از شهرت و نفوذ قابل ملاحظهاي
برخوردار بود. با اينكه طريقة اصلى او «شاذليه» بود، خود طريقهاي را
پايهگذاري كرد كه به «احمديه» يا «ادريسيه» (ريحانى، 1/229، 301) شهرت
يافت. برخى از صوفيانِ بنام مغرب و يمن در سدة 13ق/19م، از آراي او بسيار
تأثير پذيرفتند و بر اساس تعليمات او طريقههايى را در سير و سلوك صوفيانه
بنياد نهادند. احمد سنوسى با اينكه خود پيرو فرقة شاذليه بود، تحت تأثير افكار
ابن ادريس قرار گفت و فرقة خاصى به نام «سنوسيه» منسوب به او بنياد
پذيرفت. از اين رو اين فرقه از حيث تعاليم و انديشهها، طريقهاي است بين
شاذليه و ادريسيه (همو، 1/301). عبدالرحمان بن سليمان اهدل، با اينكه خود از
عالمان و فقيهان بزرگ بود، از مريدان و پيروان ابن ادريس به شمار مىرفت.
شيخ محمد مجذوبى سواكنى سودانى نيز از شاگردان و پيروان وي بود. شيخ
ابراهيم رشيد، مؤسس طريقة رشيديه، شيخ احمد مرغنى، مؤسس مرغنيه كه در يمن
و سودان پيروانى دارد و نيز شيخ محمد عابد سندي عالم و مفتى مدينه (نبهانى،
344)، محمد بن على سنوسى، محمد حسن ظافر مدنى و عثمان مرغنى (مخلوف، 396)
از شاگردان ابن ادريس بوده و از شخصيت و افكار او تأثير پذيرفتهاند. سلسلة
ادريسيه هم اكنون نيز در سومالى، جيبوتى و اريتره طرفدارانى دارد.
از ابن ادريس ستايشهاي بسيار شده است. برخى مقام عرفانى او را تا حد ابن
عربى و جلالالدين بلخى بالا برده (ريحانى، 1/288) و كرامات بسياري به او
نسبت دادهاند. گفته شدهاست كه او قادر بود در خواب و حتى در بيداري محمد
(ص) را ديدار كند (همو، 1/298). چنانكه از گفتة ريحانى برمىآيد ابن ادريس،
مانند صوفيان ديگر، دعوت به زهد و توكل مىكرد و حتى كار براي كسب روزي و
مال را نيز ناروا مىدانست و جهاد را به جهاد با نفس منحصر مىكرد (1/305-
307)، ولى در عين حال سكوت عالمان را در برابر فرمانروايان و ترك امر به
معروف و نهى از منكر را از سوي آنان، از بزرگترين مفاسدِ دين و دنيا
مىدانست (ابن ادريس، 142). او به علم كلام بىعلاقه بود، زيرا به گمان او
اين علم صفات خدا را محدود مىكند (ظافر، 1/69)، و نيز معتقد بود كه متكلمان
برآنچه دريافتهاند، ايمان آوردهاند، در حالى كه «اهل الله» كه كسانيند كه
از طريق آنچه خداوند به آنان آموخته است ايمان مىآورند. فرق بين اين دو
روش اين است كه كسى از طريق تعليم الهى ايمان آورده، ايمان او فوق عقل
و نقل است، يعنى عقل و نقل مبناي ايمان او نيست، امّا كسى كه به فهم و
درك خود متكى است همواره در الفاظ باقى مىماند (همو 1/68 -69).
ابن ادريس ديگران را از تقليد در عقايد باز مىداشت و معتقد بود كه فهم و
شناخت تكليف آدمى است و هركس كه از نعمت فهم استفاده نكند كفران نعمت
كرده است، از اين رو خود مىكوشيد كه تمامى عقايد و يا نظريهها و احكامى كه
صادر مىكند، مبتنى بر دلايلى از قرآن و سنّت باشد (نجاري، 432-433) و بدين
جهت در رأي و فتوا بسيار محتاط بود (ظافر، 1/67).
وي در علوم قرآنى و حديث مهارت تام داشت (ريحانى، 1/300) و در زمرة حافظان
حديث بود (حسنى يمنى، 1/224). گويند روزگاري كه وي در مكه مىزيست گروهى
از عالمان به او حسد مىورزيدند و براي اينكه دانش او را بيازمايند، احاديث
بسياري، كه در ميان آنها حديث مقطوع، موصول، ضعيف و صحيح وجود داشت، بر
وي عرضه مىكردند و او با حوصلة تمام به نقّادي مىپرداخت و اسناد صحيح آنها
را باز مىگفت (ظافر، همانجا). شاگردش عبدالرحمان اهدل شرح حال او را در
كتاب النفس اليمانى نوشته و او را به نيكى ستوده است (حسنى يمنى، 1/224)،
و نيز يكى ديگر از شاگردان او به نام ابراهيم بن صالح آرا و تعاليم و
اقوال استاد را در دو كتاب جمع كرده، يكى را العقد النفيس فى نظم جواهر
التدريس و ديگري را مجموعة الاحزاب والاوراد نام نهاده است كه هر دو (حسنى
يمنى، 1/223) به نام ابن ادريس چاپ شده است. كتاب اول به صورت سؤال و
جواب و گاه نيز نقل قولهاي كوتاهى است كه غالباً در موضوع عرفان و اخلاق
و تفسير و گاه مسائل خاص فقهى است و در پايان آن شرح حال ابن ادريس
آمده است. همچنين يكى ديگر از شاگردانش، حسن بن احمد عاكش، نيز شرح زندگى
وي را نوشته است (حسنى يمنى، همانجا).
آثار او عبارتند از: السلوك، كه چاپ شده است (زركلى، 1/95)؛ المحامد الثمانية
( المحاميد و الاحزاب )؛ روح السنة؛ رسالة القواعد، اين 3 كتاب با هم در
سالهاي 1318، 1328 و 1334ق در حجر، استانبول و در يمن چاپ شده است؛ شرح
حديث صَلِّ صلاةَ مودع، چاپى (تيموريه، 20/298). بغدادي به كتاب ديگري با
عنوان كيمياء اليقين اشاره كرده است (1/396).
پس از مرگ ابن ادريس، نوادة او محمد بن على كه در عين گرايشهاي صوفيانه،
مردي سياسى نيز بود، در يمن و عُسير به قدرت رسيد و سلسلة ادريسيان را بنياد
نهاد كه سالها در آن سامان فرمانروايى كردند (ريحانى 1/318-321).
مآخذ: ابن ادريس، احمد، العقد النفيس فى نظم جواهر التدريس، بولاق، 1315ق؛
بغدادي، اسماعيل، ايضاح المكنون، استانبول، 1951م؛ تيموريّه، فهرست؛ حسنى
يمنى، محمد، نيل الوطر، قاهره، 1348ق/ 1929م؛ ريحانى، امين، ملوك العرب،
به كوشش آلبرت ريحانى، بيروت، 1967م؛ زركلى، خيرالدين، الاعلام، بيروت،
1986م؛ ظافر ازهري، محمد بشير، اليواقيت الثمنية، قاهره، 1324- 1325ق؛ مخلوف،
محمد، الشجرة النور الزكيّة، قاهره، 1349ق/1930م؛ نبهانى، يوسف، جامع كرامات
الاوليا، بيروت، 1329ق/ 1911م؛ نجاري قنوجى، صديق، التاج المكلّل، به
كوشش عبدالحكيم شرفالدين، بمبئى، 1383ق/1963م.
حسن يوسفى اشكوري
تايپ مجدد و ن * 1 * زا
ن * 2 * زا