دائرة المعارف بزرگ اسلامی جلد 2

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

دائرة المعارف بزرگ اسلامی - جلد 2

مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

ابدالجلد: 2نويسنده: حسين لاشيء 
 
 
شماره مقاله:613















اَبْدال، جمع بَدَل يا بِدْل به معناي جانشين و نيز به معناي کريم و شريف. اين اسم
بر جمعي از بندگان خاص خدا اطلاق مي‌شود که در ميان اوليا داراي مرتبتي مخصوص
بوده‌اند. تعداد ابدال ثابت و معيّن است و هرگاه عمر يکي از آنان به پايان رسيد،
فرد ديگري از طبقة فروترِ اوليا جايگزين او مي‌گردد. دربارة وجه تسمية اين گروه به
ابدال اختلاف است. به موجب برخي از روايات شيعه، اينان از آن رو که جانشينان انبيا
شمرده مي‌شوند، ابدال ناميده شده‌اند (قمي، 1/64). بعضي گفته‌اند که چون تعداد
ابدال ثابت است و به محض درگذشتِ يکي از آنان، فرد ديگري جانشين او مي‌گردد، چنين
ناميده شده‌اند (آملي، 276؛ ابن اثير، 1/107). گاه نيز گفته شده است که چون آنان
مي‌توانند به هنگام ضرورت صورتي مثالي و يا شخصي روحاني را به عنوان بدل به جاي
بگذارند و جايگاه خود را ترک کنند، ابدال خوانده شده‌اند (آملي، 276؛ ابن عربي،
2/7). ابن عربي تبديل صفات مذمومه به صفات محموده را که از خصوصيّات ابدال است به
عنوان يکي از وجوه تسمية آنان ذکر مي‌کند (1/160). اصطلاح ابدال عمدتاً در ميان
عرفا و صوفّيه کاربرد داشته است، اما همواره مستند به رواياتي بوده که در اين زمينه
نقل شده است. ابن خلدون بر اين اعتقاد است که پيدايش اعتقاد به قطب وابدال در ميان
صوفيه، از اعتقاد شيعيان به امام و نقيبان نشأت يافته است (1/631). در ميان صوفيانِ
قلمرو امپراتوري عثماني لفظ ابدال و بٌدًلاء (جمع بديل) به درويشان نيز اطلاق شده و
به دنبال انحطاط طريقتهاي صوفيانه در آن سرزمين، اين دو کلمه در زبان ترکي به صورت
مفرد و به معناي ابله و ساده لوح به کار رفته است (دانشنامه).
ابدال در روايات: در روايات و ادعية شيعه اين کلمه گاه بر اوصياء پيامبر اسلام (ص)
که خداوند آنان را بدل و جانشين انبيا قرار داده، اطلاق شده است (قمي، 1/64)، و گاه
مراد از آن اصحاب خاص ائمه (ع) بوده است (همانجا). اهل سنّت نيز رواياتي نقل
کرده‌اند که در آنها ويژگيهايي براي ابدال به دست داده‌اند. از علي (ع) نقل
کرده‌اند که گفت: ابدال، که شمارة آنان 40 نفر است. در شام هستند، هر گاه يکي از
آنان وفات کند، خداوند يک تن ديگر را جايگزين او مي‌کند. خداوند به برکت وجود آنان
باران بر زمين مي‌باراند و به سبب آنان مسلمانان بر دشمنان پيروز مي‌گردند و عذاب
الهي از اهل شام برداشته مي‌شود (ابن عساکر، 1/60؛ ابن اثير، 107؛ ابن حنبل، 112).
همچنين از پيامبر اکرم (ص) نقل کرده‌اند که گفت: ابدالِ امّتِ من 40 نفرند: 22 نفر
در شام و 18 نفر ديگر در عراقند. هر گاه يکي از ابدال وفات کند، خداوند ديگري را
جانشين او مي‌سازد، و آنگاه که فرمان الهي برسد همه رحلت خواهند کرد و با رفتن آنان
قيامت برپا خواهد شد (ابن عساکر، 1/60). به موجب روايت ديگري ابدال اين امّت 30 نفر
از قبيل ابراهيم خليل الله اند (همو، 1/60-61). برحسب روايت ديگري، در ميان خلق 300
نفر هستند که قلبشان همچون قلب آدم (ع)، و 40 نفر قلبشان مانند قلب موسي (ع) و 7
نفر قلبشان مانند قلب ابراهيم (ع)، و 5 نفر قلبشان به سان قلب جبرئيل، و 3 نفر
قلبشان مانند قلب ميکائيل و يک نفر که قلبش همچون قلب اسرافيل است (همو، 1/63). تاج
الدين خوارزمي روايت مربوط به ابدال را به اين صورت از پيغمبر نقل مي‌کند که گفت:
در امت من هميشه 40 کس بر خُلق ابراهيم (ع) باشند و اينان بُدَلا هستند، و 7 کس بر
خلق موسي (ع) باشند و ايشان اوتادند، و 3 کس بر خلق عيسي (ع) باشند و ايشان
خلفايند، و يک کس بر خلق من باشد و او قطب است (ص 33). سيّد محمد گيسو دراز در
مکتوب پانزدهم از مکتوبات موسوم به «بحرالمعاني» روايتي را نقل مي‌کند که به موجب
آن لفظ ابدال به جميع اوليايي که در طبقات ششگانه قرار دارند، اطلاق شده است و
ترتيب و تعداد و خصوصيّات آنان بدين قرار است: 1. يک نفر که قلب او مانند قلب
اسرافيل است؛ 2. سه نفر که قلبهايشان مثل قلب ميکائيل است؛ 3. شش نفر که قلبهايشان
مثل قلب جبرئيل است؛ 4. هفت نفر که قلبهايشان مثل قلب ابراهيم (ع) است؛ 5. چهل نفر
که قلبهايشان مثل قلب موسي (ع) است؛ 6. سيصد نفر که قلبهايشان همچون قلب آدم (ع)
است. هر گاه يکي از ابدال طبقة بالاتر وفات کند، يکي از ابدال طبقة فروتر جايگزين
او مي‌گردد، و اگر از 300 ابدال يک نفر درگذرد، يکي از مسلمانان جانشين او مي‌شود،
و خداوند به وسيلة اين ابدال بلا را از اين امت دفع مي‌کند (نيز نک‍ : هروي،
14-15). برحسب روايتي از طريق اهل سنّت، وصول به مرتبة ابدال نه بر اثر کثرت نماز و
روزه، بلکه به واسطة غناي نفس و سلامت صدر و خيرخواهي براي مسلمانان است (ابن
عساکر، 1/60). به موجب روايت ديگري، ويژگي اخلاق ابدال آن است که کساني را که به
ايشان ظلم کرده‌اند عفو، و به کساني که به آنان بدي کرده‌اند احسان، و در آنچه
خداوند به آنان عطا کرده است، با ديگران مواسات مي‌کنند.
ابدال در آثار عرفاني: دربارة صفات و تعداد و مرتبة ابدال در آثار عرفاني اختلاف
نظر وجود دارد. حتي دربارة اينکه واژة ابدال به کدام طبقه از اوليا اطلاق مي‌شود،
مؤلفان اختلاف کرده‌اند. در ميان آثار نخستين صوفيان، موضوع ابدال و ويژگيهاي آنان،
در کتابهاي چون قوت القلوب ابوطالب مکّي (2/78) و طبقات الصّوفيّة خواجه عبدالله
انصاري (صص 415، 513، 611) و کشف المحجوب هجويري (ص 269) مطرح شده است، اما بيش از
هر کس محيي الدين ابن عربي دربارة ابدال و خصوصيّات آنان سخن گفته است و شارحان
آثار او با اندک اختلافاتي به شرح و بسط سخنان او پرداخته‌اند. اين مبحث در 2 بخش
«صفات و خصوصيات» و «مرتبه و تعدادِ» ابدال قابل بررسي است.
الف ـ صفات و خصوصيات ابدال: صفات و خصوصياتي که در آثار اولية عرفاني براي ابدال
به چشم مي‌خورد، با آنچه در اين باره در آثار ابن عربي و پيروان او آمده است، تفاوت
عمده دارد. ابوطالب مکّي (2/78) پس از ذکر روايتي از طريق اهل بيت (ع) دربارة اهميت
صبر و رضا، يادآور مي‌‌شود که رضا از حق و رحمت نسبت به خلق و سلامت قلب و ناصح
مسلمين بودن و سخاوت نفس، مقام ابدال در ميان صدّيقين است. خواجه عبدالله انصاري
(صص 415، 513، 611)، کرامات را خاص ابدال و زهّاد مي‌داند، زيرا اظهار کرامات
مي‌تواندي موجب مکر و غرور شود و اين ابدال هستند که از مکر و غرور آن ايمنند. وي
همچنين احتراز از کشتن جانوران را از خصوصيات ابدال به شمار مي‌آورد. هجويري پس از
ذکر طبقات اوليا که ابدال از آن جمله‌‌اند، يادآور مي‌شود که خصوصيت آنان اين است
که يکديگر را مي‌شناسد و در امور محتاج به اذن يکديگرند (ص 269). ابن عربي
مي‌نويسد: هر يک از ابدال منسوب به يکي از انبياست که فيوضات معنوي را از قلب آن
پيامبر دريافت مي‌کند. خداوند اقليمهاي هفتگانه را به وسيلة آنان حفظ مي‌کند و نظر
و توجه روحانيان هفت آسمان نيز به سوي آنان است. آنان به اسرار و امور مربوط به
حرکات و نزول کواکب سيّاره در منازل تقدير شده آگاه و دانا هستند. نام هر يک از
آنان يکي از اسماء الهي است. در مقابل هر يک از اسماء الهي، يک نفر از ابدال قرار
دارد که به وسيلة اسماءِ مزبور حق تعالي به سوي آنان نظر مي‌کند (2/7، 9). همو به
نقل از عبدالمجيد بن سلمه که توفيق زيارت يکي از ابدال موسوم به معاذبن اشرس را
يافته است، يادآور مي‌شود که ابدال به سبب رعايت صَمْت و سَهَر و جوع و عزلت به اين
مقام رسيده‌اند. ابن عربي از دستة ديگري از ابدال به نام رجبيّون نيز سخن مي‌گويد
(2/7) و شاه نعمت الله ولي نيز به نقل از او، احوال آنان را چنين وصف مي‌کند: ايشان
هر سال از آغاز رجب تا پايان آن ماه در حال حضور به سر مي‌برند. روز اول ماه رجب
حال ايشان قائم به عظمت الهي است چنانکه گويي طبقات آسمانها را بر سرِ ايشان
نهاده‌اند و تا صبح صادق روز دوم حال ايشان بر اين منوال است. روز دوم تخفيفي حاصل
مي‌شود و روز سوم چون آفتاب طلوع کند بر مغيّبات آگاه و به تشريف مکشوفات و تجلّيات
مشرّف مي‌گردند (صص 150-151). عزيزالدّين نسفي در وصف اولياء خدا، که تعداد آنان
معيّن است و ابدال نيز خوانده مي‌شوند، چنين مي‌گويد که ايشان دانا و مقرّب و صاحب
کرامت و صاحب همت و صاحب قدرت و مستجاب الدّعوه‌اند. کرامت و قدر ايشان چنان است که
خاک و آب و هوا و آتش و صحرا و کوه مانع نظر ايشان نمي‌شود (ص 318). سيد حيدر آملي
نيز همان وصفي را از ابدال به دست مي‌دهد که قبلاً ابن عربي مطرح کرده است (صص
159-160، 164، 264-266). شاه نعمت الله ولي نيز اگر چه تمام اولياء خاص را ابدال
ناميده است، اما دربارة خصوصيات ابدال هفتگانه و رجبيّون، قسمتي از اوصاف مذکوردر
آثارابن عربي را نقل مي‌کند.
ب ـ مرتبه و تعداد ابدال: دربارة تعداد و مرتبة ابدال نيز اختلاف وجود دارد. ابن
عربي گاه از 7 نفر و گاه از 40 نفر و گاه از 12 نفر به عنوان ابدال ياد مي‌کند
(2/5-16). شيخ سعدالدين حموئي را اعتقاد بر اين بوده است که نام وليّ جز بر امامان
دوازده‌‌گانه که آخرين آنان حضرت مهدي (ع) است، قابل اطلاق نيست، و ساير بزرگان اهل
معرفت و سلوک را بايد ابدال خواند (نسفي، 320-322). شاه نعمت الله ولي گاه واژة
ابدال را به صورت واژه‌اي عام و قابل اطلاق بر تمام طبقات اوليا به کار مي‌برد و
گاه فقط طبقة خاصي را به اين نام مي‌خواند (1/149-155). صرف نظر از کاربرد اين واژه
به صورت عام و براي تمام طبقات اوليا، در موارد خاص، تقريباً در تمام آثار عرفاني
تعداد ابدال را 7 نفر يا 40 نفر ذکر کرده‌اند. هجويري تعداد ابدال را 40 نفر
مي‌داند و در سلسلة مراتب اوليا آنان را در مرتبة پنجم مي‌نشاند. سلسلة مزبور به
اين صورت است: قطب ياغوث (1 نفر)، نقباء (3 نفر)، اوتاد (4 نفر)، ابرار (7 نفر)،
ابدال (40 نفر)، اخيار (300 نفر) (ص 269). عبدالرّحمن جامي نيز همان بيان هجويري را
دربارة خصوصيات و تعداد و مرتبة ابدال تکرار کرده است (صص 20 – 21). ابن عربي از
ابدال هفتگانه و چهل گانه سخن رانده است، اگر چه به گفتة او گاه نقباء دوازده گانه
را نيز ابدال خوانده‌اند. تأکيد ابن عربي بيش‌تر بر ابدال هفتگانه است و معتقد است
که آنان به ترتيب بر قدم ابراهيم، موسي، هارون، ادريس، يوسف، عيسي و آدم قرار دارند
و اسامي آنان عبارت است از عبدالحيّ، عبدالعليم، عبدالودود، عبدالقادر، عبدالشّکور،
عبدالسّميع، عبدالبصير (2/7). مرتبة ابدال بعد از مراتب قطب و امامان و اوتاد قرار
دارد، اما گاه ابدال شامل قطب، امامان و اوتاد نيز مي‌باشد. نسفي لفظ ابدال را
واژه‌اي عام براي تمام طبقات اوليا مي‌دانسته و لذا واژة اوليا را به جاي ابدال به
کار برده است (ص 322). او مجموع اولياء خدا يا ابدال را در هر زمان 356 نفر مي‌داند
و آنها را به 6 طبقه تقسيم مي‌کند: 1. سيصد تنان، 2. چهل تنان، 3. هفت تنان، 4. پنج
تنان، 5. سه تنان، 6. قطب. سپس يادآور مي‌شود که چون آخر الزّمان فرا رسد بر سيصد
تنان کسي افزوده نشود تا آنکه تماماٌ از جهان رحلت کنند. آنگاه از چهل تنان و هفت
تنان و پنج تنان و سه تنان به ترتيب کاسته شود تا کسي از آنها باقي نماند و قطب
تنها شود، و چون قطب از عالم رخت بربندد، عالم برافتد (ص 317). سيد حيدر آملي در
المقدمات 3 نوع طبقه بندي از مراتب اوليا به دست داده که در هر 3 نوع تعداد ابدال 7
نفر است، اما مرتبة آنان متفاوت است. در طبقه بندي اول، ابدال بعد از قطب، در مرتبة
دوم قرار دارند و داراي مقامي بالاتر از رجال الغيب و صلحا هستند. در طبقه‌بندي
دوم، ابدال پس از قطب و غوث و افراد، در مرتبة چهارم واقع شده‌اند. در طبقه‌بندي
سوم، ابدال پس از قطب الاقطاب، که مقام پيغمبر اکرم (ص) و ائمّة هدي (ع) است، و نيز
قطب يا غوث و امامان و اوتاد، در مرتبة پنجم قرار دارند. آملي ضمن برشمردن طبقات
مختلف اوليا اين نکته را نيز يادآور مي‌شود که گاه از ائمة معصومين (ع) تعبير به
اقطاب و ابدال مي‌شود، و ظاهراً اين معنا مقتبس از روايات شيعه است. همچنين او به
اين نکته اشاره دارد که گاه مقصود از ابدال هفتگانه، اوتاد چهارگانه و دو امام و
قطب است (ص 276). آملي همچنين از قول شيخ سعدالدين حموئي طبقه بندي جديدي را نقل
مي‌کند که در آن تعداد ابدال 7 نفر بوده و بعد از قطب و «غوث و امامين» و اوتاد و
اشباح در مرتبة پنجم از طبقات هفتگانة اوليا قرار دارند و عدد اوليا در مجموع طبقات
مذکور منحصر به 360نفر است (ص 277). شاه نعمت الله ولي نيز طبقه‌بنديهاي متفاوتي از
اوليا به دست مي‌دهد که در آنها لفظ ابدال گاه به طور خاص و گاه به طور عام مورد
استفاده واقع شده است. در طبقه‌بندي اول، ابدال هفتگانه بعد از اقطاب دوازده‌گانه
در مرتبة دوم و ابدال چهل گانه در مرتبة چهارم و 300 ابدال در مرتبة ششم قرار
دارند. در طبقه بندي دوم، پس از قطب الاقطاب، 3 ابدال، 5 ابدال، 7 ابدال، 40 ابدال
و 300 ابدال قرار گرفته‌اند، و سرانجام طبقه‌بندي سوم نيز مشابه طبقه‌بندي دوم است،
جز آنکه ميان مقام قطب الاقطاب و 3 ابدال، مقام يک نفر از اوليا واقع است
(1/149-155).
چنين به نظر مي‌رسد که تشتّت طبقه‌بندي اوليا در آثار متأخر مثل آثار آملي و شاه
نعمت الله ولي، و تفاوت جايگاه و مرتبة ابدال، بي‌ارتباط با ابهام و تشتّتي نباشد
که در اين زمينه در فتوحات‌ ابن عربي به چشم مي‌خورد. وي پس از ذکر ابدال هفتگانه
از رجبيّون يا ابدال چهل گانه سخن مي‌گويد و اشاره‌اي نيز به قول برخي از بزرگان
دربارة ابدال دوازده‌گانه دارد، سپس به ذکر ويژگيهاي 300 تن از اوليا مي‌پردازد،
آنگاه موضوع طبقات رجال عالم انفاس را مطرح مي‌سازد، ولي روشن نمي‌کند بين طبقات
رجال عالم انفاس و رجالي که قبلاً برشمرده است چه رابطه‌اي وجود دارد.
ماخذ: آملي، حيدر، المقدمات من کتاب نصّ النصوص في شرح فصوص الحکم، به کوشش هانري
کربن و عثمان اسماعيل يحيي، تهران، 1353ش؛ ابن اثير، مبارک بن محمد، النهايه، به
کوشش طاهر احمد الزاوي و محمود محمد الطناحي، قاهره، 1963م؛ ابن حنبل، احمد،
المسند، بيروت، دارالفکر؛ ابن خلدون، مقدمة ابن خلدون، ترجمة محمد پروين گنابادي،
تهران، 1352ش؛ ابن عربي، محيي الدين، الفتوحات المکّيه، بيروت دارصادر؛ ابن عساکر،
علي بن حسن، التاريخ الکبير، دمشق، 1329ق؛ انصاري، خواجه عبدالله، طبقات الصوفيّه،
به کوشش محمد سرور مولائيف تهران، 1362ش؛ جامي، عبدالرحمن، نفحات الانس، به کوشش
مهدي توحيدي پور، تهران، 1377ش؛ خوارزمي، تاج الدين، شرح فصوص الحکم، به کوشش نجيب
مايل هروي، تهران، 1364ش؛ دانشنامه؛ شاه نعمت الله ولي، نورالدين، رساله‌ها، به
کوشش جواد نور بخش، تهران، 1355ش؛ قمي، عباس، سفينه البحار، نجف، 1352-1355ق؛ مکّي،
محمدبن علي، قوت القلوب، قاهره، 1381ق/1961م؛ نسفي، عزيزالدين، الانسان الکامل، به
کوشش ماريژان موله، تهران، 1362ش؛ هجويري، علي بن عثمان، کشف المحجوب، به کوشش و.
آ. ژوکوفسکي، لنينگراد، 1926م؛ هروي، نظام الدين احمد، انواريه، به کوشش حسين
ضيائي، تهران، 1358ش.
حسين لاشيء
 






/ 440