شماره مقاله:604
اَبْجَد (ا، ب، ج، د)، ترکيب 4 صامت نخست از صامتهاي بيست و دوگان? سامي ـ عربي که
از باب اختصار بر ترتيب کهن الفباي عربي اطلاق شده است. از زماني که در کنار خطهاي
شکل نگار (مصري) و الفباهاي هجايي (ميخي شرقي)، الفبايي مرکب از حروف صامت يافت
شده، با 22 حرف از حروف ابجد آشنا شدهايم. اينک باتوجه به کشفيات اخير، شايد بتوان
گفت که الفباي خط اوگاريتها (آثار رأس شَمْرَه در شمال سوريه) نخستين الفبايي است
که تاکنون شناخته شده است. اين کتيبهها، به اواسط هزار? 2ق م متعلق است و نگارش
آنها به خط ميخي شبيه است، اما الفبايي که از آنها به دست ميآيد، نه بر هجا يا
تصوير، بلکه براساس صامتها استوار است و همان 22 حرفي است که در 6 گروه اول از
الفباي ابجدي گرد آمده است. همين الفبا را از سد? 12ق م در خطهاي تازهتر فنيقي نيز
ميتوان يافت (فوريه، 172؛ رأس شمره، 205؛ الفباي فنيقي). اين حوف بيست و دوگان?
فنيقي در زبان عربي (و شايد هم در عبري و سرياني) ظاهراً براي آساني حفظ، به 6 گروه
تقسيم شده است: اَبْجَدْ، هَوَّزْ، حُطّي، کَلَمَنْ، سَعْفَصْ، قَرَشَتْ (در نحو?
تلفظ هريک از گروهها، بحث بسيار شده است). ترتيب اين صامتها بيگمان از زمانهاي دور
همين بوده است، زيرا در برخي نگارشهاي عبري کهن (مثلاً سفال نوشتههاي سامره در
فلسطين، نک: جودائيکا، II/745)، بعضي از علائم، احتمالاً بر عدد دلالت داشته است و
اگر به حرف، ارزش عددي ميدادند، ناچار ترتيب را نيز بايد مراعات ميکردند. اين
الفبا از طريق زبانهاي آرامي و عاقبت زبان و خط نَبَطي به عربي راه يافت (دربار?
پيدايش و گسترش خط عربي، نک: آذرنوش، جم(، اما در دستگاه ابجدي فنيقي، بيش از 22
صامت که در 6 گروه جمعآوري شدهاند، موجود نيست. از اينرو بقي? صامتها را تا 28
در گروههاي ثَخِذْ و ضَظِغْ به آن دستگاه افزودند و آنها را «روادف» خواندند. اقوام
غيرعربي که آن خط را به کار بردند و صامتهاي خاص زبان خود را نيز به آن افزودند، در
دستگاه ابجدي هيچ تغييري ندادند و گروهها و ارزش عددي آنها را به همان صورت که از
پيش مرسوم بود، به کار گرفتند يا حداکثر به صامتهاي خود همان ارزشي را که شکل مشابه
آنها در عربي داشت، دادند (مثلاً پ=ب). در يونان باستان استفاده از حروف به جاي
اعداد رواج بسيار داشت و نخستين اثري که از آن ديده شده، در سکههايي متعلق به 135ق
م بوده است. به همين جهت برخي از محققان روش عبريان را تقليدي از روش يوناني
دانستهاند (جودائيکا، همانجا). ارزش عددي اين حروف بيست و دوگانه در عبري و عربي
چنين است: ا=1، ب=2، ج=3، د=4، ه=5، و=6، ز=7، ح=8، ط=9، ي=10، ک=20، ل=30، م=40،
ن=50، س=60، ع=70، ف=80، ص=90، ق=100، ر=200، ش=300، ت=400.
در تلمود، براي اعداد بالاتر از 400، از حروف ترکيبي استفاده شده: 500=ت ق، 900=ت ت
ق، و جز آن. 1000 را نيز به وسيل? الف و عامت کوچکي بر روي آن نمايش ميدادند. اما
اعراب 6 حرف خاص خود را که به دستگاه ابجدي افزوده بودند، به عدد تبديل کردند:
ث=500، خ=600، ذ=700، ض=800، ظ=900، غ=1000.
در زبان عربي، استفاده از ارزش عددي حروف، با اقتباس آن حروف از خط نبطي همراه نبود
و اصولاً اين روش در کتيبههاي کهن، آنچنانکه گاه تصور ميرفت، رواج نداشت. در
کتيبههايي که از زبانهاي سامي در دست است، هر گروه براي امرِ شمارش، روش خاص خود
را داشت (علي، 8/243). در نوشتههاي آرامي ـ عربي که معمولاً در زمين? تاريخ خط و
زبان عربي بررسي ميشود (آذرنوش، همانجا) و برخي تاريخ نيز دارد، ملاحظه ميشود که
در ثبت تاريخها، هيچگاه از حروف ابجد استفاده نشده است (فوريه، 246, 248, 250,
252, 253؛ بلاشر، 93). مثلاً رقم 304 در يکي از کتيبههاي نبطي (فوريه، 252) چنين
نمايش داده شده است: ||| ||||. پس از آن نيز حدود 152ق/769م، ارقام سانسکريت وارد
زبان عربي شد (EI2، ذيل حساب الغبار ). بنابراين ميتوان گفت شمارههاي حرفي هرگز
رواج عام نداشته است و از ديرباز به مواردي شبيه به موارد سدههاي بعد منحصر بوده
است. به احتمال بسيار، در آغاز اسلام از سرياني و يا عبري تقليد شده است.
اندک اندک ارزش شمارشي حروف، خارج از علم حساب، کاربرد گستردهتري يافت و به دست
پيشگويان و جادوگران و منجمان افتاد و حتي فرقههاي حروفيه (ه م) از آن بهرههاي
عرفاني و جادويي ميبردند. ابن خلدون به پيشگويان و استفاد? جادويي ايشان از حساب
جُمَّل (ه م) ــ که او حساب النِّيم خوانده ــ اشاره کرده مينويسد که اين معني در
آخر کتاب السياسه منسوب به ارسطو آمده است (ص 90)، اما او خود اندکي بعد اين انتساب
را رد ميکند. با اينهمه، اشارت او شايد بر بيگانه بودن اصل اين روش غيبگويي دلالت
داشته باشد. همو (ص 399 به بعد) به بحث جامعي در خواص جادويي حروف و اسماء پرداخته
است. بهطور کلي از حساب جُمَّل، بيشتر در اين موارد بهره برگرفته شده است: جادو
(مثلاً «بُدّوح»)، تعاويذ، انواع طلسم، ارائ? مادّه تاريخ در شعر که خود از فنون
شعري گرديده، ماده تاريخ در برخي ساختمانها و کتيبهها و اخيراً در شمارهگذاري
فصول يا صفحات مقدم? کتابها.
ريشهيابي نويسندگان مسلمان دربار? ترکيبات دستگاه ابجدي بسيار غريب و افسانهآميز
است. چندين روايت در اين باب نقل کردهاند که براساس معروفترين آنها 6 ترکيب ابجد
تا قرشت، نام پادشاهان مَدْيَن پنداشته شده است (و گاه نيز مدين را پسر ابراهيم
خليل و اين پادشاهان را زادگان او دانستهاند) و گفتهاند ايشان، حروف ابجدي را بر
تعداد حروف نامهاي خويش نهادند و سپس خود به دست قوم شعيب نابود شدند. در تأييد اين
سخن 3 بيت شعر نيز از قول دختر کَلَمَنْ در رثاي آنان نقل شده است، اما ملاحظه
ميکنيم که اين افسانه در حد 6 شکل نخست متوقف گرديده و به 2 شکل آخر تسرّي نيافته
است (ابن نديم، 6؛ مسعودي، 3/302؛ ابن عبدربه، 4/156؛ يواقيت، 195، 196؛ سيوطي،
2/341-349؛ زبيدي، ذيل بجد). در روايتي ديگر، اين ترکيبات را نام جنيان و باز جاي
ديگر، نامهاي ايام هفته پنداشتهاند، اما قابل ذکر آنکه در اينجا نيز 6 ترکيب نخست
را بر 6 روز هفته اطلاق کرده، جمعه را به نام سرياني آن «عروبه» خواندهاند (بستاني
ب).
از مجموع? اين روايات و اِسنادهاي آنها به دو نکته ميتوان پي برد: نخست آن که
احتمالاً دستگاه ابجدي (خالي از ارزش شمارشي آن)، در ميان عربينويسان پيش از اسلام
هم معروف بوده است، زيرا روايتي در تعليم معاني حروف «ابوجاد» به حضرت پيامبر(ص)
نسبت دادهاند (طاش کوپريزاده، 2/230) و همچنين سه ترکيب اباجاد، سعفص و قُرَيشات
(مصغر) در بيتي از زمان عمر باقي مانده است (زبيدي)، بقي? ابيات، مانند رثايي که
دختر کلمن سروده است؛ 3. بيت منسوب به المنتصر (مسعودي 3/304) و منابع ديگر؛ بيت
منسوب به مرامر (سيوطي، 2/347) و روايات همراه آنها، همه از جعليات سدههاي 2 و
3ق/8 و 9م به نظر ميآيند.
نکت? دوم آنکه 6 گروه اصلي دستگاه ابجدي را به شکلهاي ديگر نيز آوردهاند: ابجاد
(ابوجاد)، هاوز (هوّاز)، حاطي، کلمان (لمون)، صاع فض، قرست (قريسات). اين شکلها،
اگرچه فقط در فهرست ابن نديم به صورت کامل آمده است، نشان ميدهد که اين گروههاي
صامت احتمالاً از دو منبع بيگانه و يا بيشتر اخذ شده است نه يکي. نيز ابو، ابا،
ابيجاد را ديگر نبايد منحصراً تقليدي قياسي از روش کنيهسازي عربي دانست.
اختلاف در ترتيب ابجدي شرقي و غربي نيز شايد علتي جز اختلاف منابع نداشته باشد: در
مغرب و اندلس، چهار گروه ابجدي اول، با گروههاي شرقي يکي است، اما بقيه به اين صورت
گروهبندي شده است: صعفض، قُرَست، نخذ، ظغش.
ترکيبات دستگاه ابجدي را در اشعار کهن فارسي فراوان ميتوان يافت و «اَبْجد خوان،
طفل ابجد خوان» در ايران، و «بوجادي» در فرهنگ شمال افريقا بر نوآموزان اطلاق
ميشود (لغتنام? دهخدا؛ بستاني ف).
مآخذ: آذرنوش، آذرتاش، راههاي نفوذ فارسي در فرهنگ و زبان تازي، تهران، 1354ش؛ ابن
خلدون، المقدمه، قاهره، دارالفکر؛ ابن عبدربه، احمدبن محمد، العقدالفريد، به کوشش
احمد امين و ديگران، قاهره، 1382ق؛ ابن نديم، الفهرست؛ بستاني ب؛ بستاني ف؛ بلاشر،
رژي، تاريخ ادبيات عرب، ترجم? آذرتاش آذرنوش، تهران، 1363ش، صص 89 به بعد، 94؛
زبيدي، تاج العروس، ذيل «بَجَدَ»؛ سيوطي، عبدالرحمن بن ابيبکر، المزهر، به کوشش
محمد احمد جادالمولي بک و ديگران، قاهره، عيسي البابي الحلبي؛ طاش کوپريزاده،
احمدبن مصطفي، مفتاح السعاده، حيدرآباد دکن، 1329ق؛ علي، جواد، المفصل في تاريخ
العرب قبل الاسلام، بيروت، 1978م؛ مسعودي، علي بن حسين، مروج الذهب، ترجم? باربيه
دمينار و دکورتل، پاريس، 1917م؛ لغتنام? دهخدا؛ يواقيت العلوم، به کوشش محمدتقي
دانش پژوه، تهران، 1364ش، صص 180-181؛ نيز:
EI2; Février J., Histoire de l’Ecriture, Paris, 1959; Judaica.
آذرتاش آذرنوش