شماره مقاله:742
اَبْري، كاغذي كه با درآميختن رنگهاي گوناگون نقوشى درهم و شبيه به ابر
يا امواج آب بر آن پديد آرند. اين واژه غير از اصطلاح «ابر» و «ابرسازي»
است كه يكى از شاخههاي هفتگانه هنر نگارگري ايران به شمار مىآيد (نك: ه
د، ابر). كاغذ ابري براي آراستن حاشية كتابهاي خطى نفيس، مرقعات، متن
قطعات خط و نقاشى، روي جلد، آستر بدرقة كتاب، زمينة قلمدان و جعبههاي روغنى
به كار مىرفت، و امروزه بيشتر براي قطعهنويسى به كار مىرود. ساختن كاغذ
ابري به مواد و وسايلى نياز دارد كه ويژگيها و روش تهيه و آمادهسازي آنها
به شيوة رايج در ايران چنين بوده است:
آمادهسازي رنگها: رنگهايى كه در ابرسازي به كار مىرفت همه از رنگهاي
گياهى و كانى بود، يعنى رنگهايى مانند شنگرف، زرنيخ، سفيداب، نيل و جز آن
كه در نگارگري و رنگآميزيِ كاغذ نيز به كار گرفته مىشد. متونى كه در آنها
از ابريسازي سخن رفته است، نشان مىدهد كه آمادهسازي رنگ به دو شيوه
معمول بوده است: در شيوة نخست هر رنگ را جداگانه در آب حل كرده، مواد زائد
را با دقت از آن جدا مىساختند. مثلاً براي آمادهسازي شنگرف، آن را به مدت
3 روز در آب حل مىكردند، سپس زردي آن را كشيده، رنگ را در ظرفى جداگانه
نگاه مىداشتند، يا زرنيخ را 3 روز در آب حل كرده، بخشى از آن را براي رنگ
زرد جدا مىساختند و باقى را با افزودن نيل به رنگ سبز درمىآوردند و اين
بخش را يك روز ديگر همچنان در آب نگاه مىداشتند تا آمادة كاربُرد شود («رنگ
كردن كاغذ»، 321-322). ديگر رنگها نيز به همين ترتيب مهيّا مىگرديد. روش ديگر
آن بود كه هر رنگ را به صورت جامد بر سنگ مرمر مىنهادند و با سنگ ديگري
آب ساب و سپس خشك مىكردند. اين كار 3 بار تكرار مىشد و منظور از تكرار آن
بود كه رنگ به صورت غبار درآيد و يا به اصطلاح رنگ سازان قديم «پوچ» شود
(ملك الكُتّاب، 44؛ حسينى، 59). اين كار رنگ را سبك مىساخت و از تهنشين
شدن آن پيشگيري مىكرد. به رنگهايى كه چنين مهيا شده بود، صمغ عربى
مىافزودند و آنها را در ظرفهاي جداگانه نگاه مىداشتند.
آمادهسازي كاغذ: كاغذي كه در ابري سازي به كار مىرفت، از نوع كاغذهاي
مرغوب چون ختايى، كشميري و جز آن و بيشتر از انواع ستبر انتخاب مىشد
(پورته، .(53 اين كاغذ مىبايست بدون آهار، مهره نخورده و رنگپذير باشد
(ملك الكُتّاب، همانجا؛ حسينى، 60). پيش از پديدآوردن نقش ابري، كاغذ را در
آب زاج سفيدِ پخته شده مىكشيدند و بعد، آن را خشك و آماده مىكردند («رنگ
كردن كاغذ»، 322؛ حسينى، همانجا؛ يوسف حسين، 144).
تهية لعاب يا مايع ابري: چند نوع لعاب براي ابري سازي به كار مىرفت.
رايجترين آنها لعابى بود كه از تخم شنبليله به دست مىآمد. براي تهية اين
لعاب نخست تخم شنبليله را خوب پاك مىكردند و مىجوشاندند تا نرم گردد. آب
غليظ و سبزِ به دست آمده از آن را دور مىريختند و تخم شنبلية پخته را با آب
مىشستند. آنگاه دوباره مىجوشاندند و آب دوم را نيز دور مىريختند. بار ديگر
آن را در آب تازه مىجوشاندند تا پوست آن جدا گردد. سپس تخم شنبليلة پوست
كنده را در آب صاف مىجوشاندند و بعد در كرباس مىريختند و با دست مالش
مىدادند تا لعابى صاف به غلظت شيره از آن به دست آيد («رنگ كردن كاغذ»،
همانجا؛ حسينى، 59 -60، ملك الكُتّاب، 44؛ يوسف حسين، 143-144). ساختن مايع
ابري از شيرة جوشانده و پالودة پياز دشتى، پيازكوهى و تخم كتان نيز معمول
بود (يوسف حسين، 143؛ «رنگ كردن كاغذ»، 323).
بَستِمان: اصطلاحى است در رنگ سازي قديم ايران كه امروزه بدان «بست»
مىگويند و به كارِ افزودن مواد چسبانكى چون صمغ، سريش، سرپشم و جز آن به
رنگيزه گفته مىشود تا رنگ چسبندگى يافته و پايدار بماند (صادقى افشار، 161؛
قاضى احمد، 166، 167). اين مواد را نيز بستمان مىنامند. در ابري سازي براي
روان ساختن رنگ بر مايع و جلوگيري از گسترش بىتناسب رنگ به بَستِمان
نياز بود، اما مواد آن با آنچه در رنگهاي نگارگري به كار مىرفت تفاوت
داشت، يك نوع آن چنين ساخته مىشد كه 30 مثقال ريتة (= فندق هندي) پوست
كنده را با نيم سير آب خوب مىساييدند و پس از جوشاندن ازصافى مىگذراندند
(يوسف حسين، 142). گاه عصارة جوشاندة دانة پوست كندة ريتة (= حريطة) نسابيده
نيز مورد استفاده قرار مىگرفت. از مايع لاك، بوره و صابون مصري نيز به
عنوان بَستِمان استفاده مىشد (پورته، .(54 شمارِ گونههاي ديگر مواد ميانجى
در متنهاي ياد شده به 7 مىرسد (نك: يوسف حسين، همانجا).
حوضچه: ظرفى كه در آن لعاب ابري را مىريختند از چوب يا سفال تهيه
مىگرديد، و آن را حوض يا حوضچه مىخواندند. ابري سازان بيشتر نوع چوبىِ آن
را ترجيح مىدادند («رنگ كردن كاغذ»، 322؛ حسينى، 60؛ ملك الكُتّاب، 44؛
يوسف حسين، 144).
اندارة حوضچه متناسب با كاغذي بود كه بر آن نقش ابري را پديد مىآوردند
(حسينى، همانجا). يوسف حسين درازي حوضچه را يك گز، پهناي آن را نيم گز و
گودي آن را چهار و نيم انگشت تعيين كرده، آنگاه افزوده است كه اندازة آن
اختياري است (ص 144). ابعاد پيشنهادي ديگر، يك ذرع درازا، يك ذرع پهنا و
پنج انگشت گودي است (پورته، .(52 بعضى نيز تنها به تعيين شكل حوضچه يعنى
چهارگوشه بودن آن اكتفا كردهاند («رنگ كردن كاغذ»، 323).
شانه: براي ايجاد نقوش دلخواه و تا حدي حساب شده بر روي لعاب از ابزاري
به نام شانه استفاده مىگرديد. شانه عبارت بود از تكه مومى كه در آن به
فاصلههاي معين سوزنهاي متعدد فروبرده بودند (يوسف حسين، همانجا). گاهى نيز
تنها از يك سوزن استفاده مىشد (پورته، همانجا).
روش كار: پس از آماده شدن مواد ياد شده، مايع ابري را در حوضچه مىريختند و
كف روي آن را مىگرفتند (يوسف حسين، همانجا)، آنگاه در هر يك از رنگهاي
آماده شده كه در پيالههاي جداگانه نگاهداري مىشد، چند قطره بَستِمان
مىچكاندند و با قلممو آن را به هم مىزدند تا آمادة كاربُرد شود. آزمايش
آمادگى رنگ بدين ترتيب بود كه قطرهاي از آن را بر لعاب يا مايع
مىچكاندند؛ اگر رنگ بر مايع روان مىشد، تناسب آميختگى رنگ و ميانجى مناسب
بود، و اگر رنگ بر مايع روان نمىشد بايستى قطره يا قطرات ديگري از مايع
به رنگ بيفزايند. البته افزايش بيش از حد بَستِمان سبب گسترش بيش از
اندازة رنگ مىشد و نقشِ متناسب پديد نمىآمد. بنابراين تعادل تركيب
بَستِمان و رنگ امري حساس و مهم در ابري سازي بود. پس از اطمينان از
آمادگى رنگها قطرههايى از هر يك را با قلممو يا پر كبوتر جدا جدا بر مايع
مىچكاندند و با شانه به آن شكل ابر مىدادند («رنگ كردن كاغذ»، 322؛ يوسف
حسين، همانجا). پس از آن كاغذ زاج كشيده را بر روي مايع مىگستردند،
بدانسان كه بين كاغذ و مايع حباب هوا پديد نيايد، زيرا وجود حباب هوا مانع
نقشپذيري بخشهايى از كاغذ مىشد. آنگاه كاغذ را كه نقش مايع بر آن انتقال
يافته بود به آرامى از روي مايع برداشته بر تختهاي شيبدار مىگستردند و با
آب شيرين سرد كم فشار مىشستند تا لعاب آن زدوده شود و سپس آن را در سايه
خشك مىكردند (حسينى، همانجا؛ ملك الكُتّاب، 44- 45؛ يوسف حسين، 145).
در مواردي كه كاغذ براي قطعهنويسى به كار مىرفت، آن را قبل از نوشتن
مهره مىزدند (نك: ه د، آهار مهره). ايجاد نقش در لعاب به دو صورت معمول
بود: در گونة نخست، ابري ساز در پيدايش طرح و گسترش رنگ بر مايع هيچ نقشى
نداشت، و رنگهاي پاشيده شده بر لعاب به طور طبيعى و خود به خود بر سطح
مايع گسترده مىشد و درهم مىآميخت و نقشى تصادفى پديدار مىگشت. شايد به
همين سبب است كه رنگ كاغذ ابري را «درهمى» نيز خواندهاند (نك: «رنگ كردن
كاغذ»، 321). اين نقش كه به عواملى چون مايع ابري و آميزة رنگ بستگى
داشت، همان گونه بر كاغذ منعكس مىشد، اما نقش دو برگ كاغذ ابري هرگز كاملاً
با هم شبيه در نمىآمد، زيرا پس از ابري كردن نخستين برگ نقش مايع تغيير
مىيافت. در شيوة دوم، ابري ساز در پيدايش طرح دخالت داشت و با دخالت در
نحوة گسترش رنگ طرحهايى دلخواه چون گل و بوته و برگ و درخت و پرنده پديد
مىآورد (يوسف حسين، 144- 145). براي پديد آوردن اينگونه طرحها مىبايست
تركيب رنگ به نحوي باشد كه رنگ بر مايع پخش نگردد و متراكم باقى بماند،
يعنى بَستِمان در رنگ متناسب باشد. پس از چكاندن رنگ بر مايع با كمك سوزن
لكههاي رنگ را به صورت گل و برگ يا طرحهاي موردنظر در مىآوردند. ظرافت و
دقت اين طرحها بستگى به مهارت و چيرهدستى ابري ساز داشت.
ابريِ آبى: كاغذ ابري به دو گونه ساخته مىشد، ابريِ آهاري و ابريِ آبى
(«رنگ كردن كاغذ»، 313). مواد ابري آبىِ شامل: گل مُعَصفر، زردچوبه، نيل و
مركب بود (همان، 323). بَستِمان در آن به كار نمىرفت و به جاي لعاب از
آب خالص استفاده مىشد - شيوهاي كه هنوز در ايران به كار مىرود - در
ابريِ آبى معمولاً از رنگهاي روشن و در ابريِ آهاري از رنگهاي سير استفاده
مىشد.
از هنرمندان مغاصر ايران مصوّر الملكى به تشريح چگونگى ساختن ابري آبى
پرداخته، مىنويسد: حريطة ساييده با آب و افتيمون را با رنگهاي «روحى» به
طور جداگانه در هم آميخته با قلم مو بر آب مىچكاندهاند و پس از حركت رنگها
در يكديگر كاغذ را بر آن انداخته بر مىداشتهاند (ص 29).
امروزه شيوة ديگري در ساختن ابري آهاري معمول است. بدين ترتيب كه 200
گرم كتيرا را در 3 ليتر آب به خوبى حل كرده مايع به دست آمده را با
گذراندان از كرباس يا ململ مىپالايند و از آن به عنوان لعاب ابري استفاده
مىكنند. رنگها نيز همان رنگهاي سنتى كانى است؛ اما براي بَستِمان از
جوشاندة زَهرة گوساله استفاده مىگردد (طاهرزاده، .(1924 در اين روش نيز
همانند روش ابري سازي كُهن مىتوان تمام طرحها و نقشهاي ياد شده را بر كاغذ
پديد آورد و معمولاً پس از پاشيدن رنگهاي گوناگون بر مايع با شانهاي چوبين
به درازاي حدود 6 سانتى متر رگههايى مانند سنگ مرمر بر مايع پديد مىآورند.
براي پديد آوردن نقش گلهاي مختلف مىتوان پس از چكاندن قطرهاي رنگ بر
مايع با فرو بردن قلم مويى كه تنها از يك تار موي دم اسب تشكيل شده به
ميان قطرة رنگ آن را به طرف بالا كشيده، در يك نقطه جمع و ثابت
نگاهداشت. آنگاه به آن فرم و شكل داد و با ايجاد گلبرگهايى در گرد آن،
طرحهايى از گلهاي گوناگون پديد آورد. براي پديد آوردن مادگى در ميان گل از
يك قطره رنگ زرد، و براي ايجاد نقش يا نقطهاي سفيد مىتوان از زَهرة خالص
بهره گرفت (همو، .(1925 نوعى ابري نقشدار نيز ساخته مىشود كه روش ساختن
آن چنين است: نخست خط يا نقش را با محلول كتيرا بر كاغذ مىنويسند يا طراحى
مىكنند و مىنهند تا خشك شود، آنگاه آن كاغذ را به شيوة متداول ابري
مىسازند. چون مايع ابري بر بخشهايى كه قبلاً به كتيرا آغشته شده
نمىنشيند، نقش ابري بر بخشهاي ديگر كاغذ منتقل مىشود و خط يا نقش در ميان
آن سفيد باقى مىماند (همانجا).
ساختن ابري زرافشان در گذشته معمول نبود (يوسف حسين، 143)، اما متأخرين به
ساختن اينگونه ابري اشاره دارند. براي ساختن ابري زرافشان، چون زر محلول
را به سبب زيادي وزن مخصوص و ته نشست شدن آن نمىتوان بر لعاب پاشيد، بر
كاغذ ابري در حالى كه هنوز تَر است زرك مىپاشند و پس از خشك كردن كاغذ آن
را مهره مىزنند تا درخشان شود (طاهرزاده، .(1926 هنرمندانِ علاقهمند به
احياء هنرهاي كهن ايرانى امروزه دوباره به ابري سازي روي آورده و در اين
كار به موفقيتهايى نيز دست يافتهاند. آنان از هر دو شيوة كهن استفاده
مىكنند، يعنى هم ابريِ آبى مىسازند، هم ابريِ آهاري. براي لعاب ابريِ
آهاري از تخم شنبليله و نشاسته، و به جاي رنگهاي طبيعى - براي سهولت كار
و به سبب دسترسى نداشتن به رنگهاي سنتى كانى - از رنگهاي شيميايى روغنى
و براي رقيق ساختن رنگهاي روغنى از نفت سفيد يا تربانتين استفاده مىشود.
بهرهگيري از حوضچههاي سنتى قديمى متداول نيست و به جاي آن ظروف
گوناگون به تناسب اندازة كاغذ به كار مىرود. جاي شانههاي ياد شده را نيز
قطعه چوبى گرفته كه با فاصلههاي معينى سوزن در آن فرو بردهاند (نجومى؛
تاكستانى).
تاريخچه: پيدايش و ساخت كاغذ ابري به واپسين سالهاي سدة 9ق/15م باز
مىگردد. مخترع اينگونه كاغذ، خواجه شهاب الدين عبدالله مرواريد (865
-922ق/1461-1516م) متخلص به بيانى است، (محمود، برگ 31 آ). وي فرزند خواجه
شمس الدين محمد كرمانى از بزرگ زادگان و وزيران دربار تيموريان بود (امير
عليشير نوائى، 281؛ خواندمير، 4/325؛ سام ميرزا، 102-103؛ بيانى، 2/352). در
نظم و نثر دست داشت، بيشتر اقلام خط را خوش مىنوشت و در موسيقى و علم
ادوار صاحبنظر بود. سام ميرزا (ص 102-107) به احترام مقام استاديِ خواجه،
شرح حال مفصلى در تدكرة خود از او آورده است. افزون بر ابري سازي ابتكار
هنر افشان غبار را هم از او مىدانند (محمود، همانجا).
برخى از منشيان و هنرمندان پايان سدة 10 و آغاز سدة 11ق/16 و 17 مير محمد طاهر
هنرمند ايرانى مقيم هند را مخترع كاغذ ابري دانستهاند (قزوينى، مكتوب 82؛
وقاري، مكتوب 96). شماري از پژوهندگان معاصر نيز از اين نظر پيروي كردهاند.
برخى از ايشان به يقين (سهيلى، چهل و دو) و بعضى با ذكر تقدم زمان خواجه
عبدالله، به استناد مكاتب ياد شده، از او به عنوان واضع ابري نام
بردهاند. دانش پژوه، «رنگ سازي در كاغذ»، 21، 22) ؛. از دو مكتوب ياد شده
كه بين محمد طاهر و مير يحيى و خليل وقاري مبادله شده است، چنين بر مىآيد
كه جمعى از «اهالى تجارت و اصحاب سفارت» كاغذهاي ابري ساخت ميرمحمد طاهر
را همراه با كالاهاي ديگر به اردبيل بردهاند و به سبب زيبايى نقش و طرح،
سخت مورد توجه ذوالفقارخان قرار گرفته است. وي دستور داده است كه اكثر
كتابهاي نفيس كتابخانة «سركار عالى» (ظاهراً منظور كتابخانه بقعة شيخ صفى
است) با كاغذهاي ساخت محمد طاهر تحشيه گردد. از آنجا كه دو مكتوب نام برده
فاقد تاريخ كتابت است، نام ذوالفقارخان مىتواند راهگشاي آگاهى بر تاريخ
اين مكتوبات باشد. وي حاكم اردبيل و متولى بقعة شيخ صفى الدين اردبيلى
بوده است (دلاواله، 368؛ صفري، 1/125، 2/228) و بنابر گزارش پيترو دلاواله
كه در 1027ق/ 1618م همراه با شاه عباس به اردبيل رفته، در آن زمان به
قتل رسيده بوده است. بنابراين، تاريخ كتابت مكتوبات بايد پيش از اين
تاريخ باشد.
از دو مكتوب ياد شده چنين برمىآيد كه چون ابريهاي ساخت ميرمحمد طاهر براي
تحشية همة كتابها بسنده نبوده است، محمد يحيى قزوينى و ملاخليل وقاري از
سوي ذوالفقارخان مأمور ساختن ابريهاي مشابه شدهاند، و چون در اين كار
توفيق نيافتهاند نمونههايى از ابريهاي ساختة خود را همراه گروهى به هند نزد
محمد طاهر فرستاده و از او خواستهاند كه آنان را در ساختن كاغذهاي ابري به
شيوة ويژة خود راهنمايى كند. ظاهراً مير محمد يحيى به دريافت پاسخ نامة خود
موفق گرديد، و توانسته است با راهنمايى محمد طاهر ابريهايى به شيوة او بسازد،
و در اين كار شهرتى به دست آرد. در پايان نسخة سالار جنگ گلستان هنر آمده
است كه مولانا يحيى قزوينى «در وصالى و رنگ آميزي كاغذ و ابريها نادره كار
است و تصرفات نيكو در آنها دارد» (دانش پژوه، «گنجور و برنامة او»، 58).
پيداست كه هنر ابري سازي از خواجه عبدالله مرواريد به وسيلة هنرمندان
ايرانى به هند برده شده و در آنجا متداول گشته و پيشرفت بسيار كرده است،
به نحوي كه نمونههاي كار ايرانيان مقيم هند زيباتر از نمونه كارهاي
هنرمندان داخل ايران از آب درآمده است. وجود ابري ساز مشهوري به نام محمد
امين مُذّهب كه تا 991ق/1583م زنده بوده (بيانى، 3/650) و قاضى احمد منشى
قمى او را استاد خود مىخوانده و به نوشتة او «در كاغذ رنگ كردن و ابريهاي
مختلف نادرة عصر» بوده است (ص 148)، رونق اين هنر را در سدة 10ق/16م در
ايران آشكار مىسازد.
پس مىتوان نتيجه گرفت كه آنچه محمد طاهر در هند ساخته و به ايران
فرستاده، از چنان زيبايى ويژهاي از نظر طرح و نقش برخوردار بوده كه خود در
حد اختراع و ابتكار به حساب مىآمده است. از اين رو دادن لقب مخترع و
واضع به او به سبب نوآوريهاي او بوده است نه اختراع ابري سازي. اينكه
وقاري دربارة ابريهاي او مىنويسد: «چندين هزار هياكل متنوعه و نقوش مختلفه
بر سطح آب بر نظر منتظران جلوة نمايش دهد» و بر كاغذ منعكس سازد (همانجا) و
يحيى قزوين ساختههاي او را داراي «طرح و طرز غريب» خوانده است (همانجا)
برانگيزندة اين گمان است كه محمد طاهر نخستين كسى است كه توانسته ابريهاي
نقش داري كه هنرمند در پديد آوردن طرحهاي آن دخالت داشته است، پديد آورد.
اصطلاح «نقش بر آب» كه بيان كننده طرح و نقش پديد آمده با دخالت دست
ابري ساز و مهارت و چيرهدستى او در ساختن كاغذ ابري است، از همين زمان
پديد آمده است (همانجاها). همين تازگىِ كار بوده كه سبب ستايشهاي
گزافهآميز در اين دو مكتوب و ايجاد اشتياق زياد براي به دست آوردن رموز كار
وي گرديده است.
رسالات مربوط به خط و خوشنويسى يا كاغذ و رنگ سازي كه از نيمة دوم سدة
10ق/16م به بعد نوشته شده است، نيز آگاهيهاي پراكندهاي دربارة كاغذ ابري
به دست مىدهد. كهن ترين نمونة شناخته شده در اين مورد فصلى از يك نسخة
زير نام رسالة خوشنويسى است كه در فاصلة سالهاي 963 تا 1014ق/1555 تا 1065م
به فارسى نوشته شده و در كتابخانة پتنة هند موجود است ( بانكيپور، .(XI/86
ويژگى در خور توجه اين رساله آن است كه هيچ كلمهاي از زبان اردو در آن
به كار نرفته است (پورته، 35 )، در حالى كه در رسالات دورانهاي بعد نام
بسياري از عناصرِ به كار گرفته شده در ساختن كاغذ ابري به تدريج جاي خود
را از فارسى به اردو داده است كه نمونة بارز آن را بايد نسخة موجود در
كتابخانة نوربخش («رنگ كردن كاغذ») به شمار آورد. ابري سازي از ايران به
سرزمين عثمانى رفته، و هنرمندان آن سرزمين به تقليد از ايرانيان به ساختن
كاغذ ابري پرداختهاند. نخستين متنى كه به زبان تركى در اينباره نوشته
شده، نسخهاي است با نام ترتيب رسالة ابري كه تاريخ 1017ق (1608م) دارد.
وجود نام عناصري چون اسفيداج فرنگى، زرنيخ، فندق هندي، زعفران و جز آن در
رساله (درمن، 29 28, و چگونگى نحوة تنظيم آن و شرح روش رنگآميزي كاغذ،
نشانگر اين است كه رساله از يك متن فارسى عثمانى ترجمه شده است.
ظهور نام و كاربُرد پارهاي از عناصر جديد در ابري سازي عثمانى چون كاربرد
آب برگ توتون و صفراي گوساله به عنوان بَستِمان و كتيرا براي مايع ابري،
به سبب نشناختن مواد و عناصر مورد نياز يا نبودن آنها در آن سرزمين بوده
است (همو، .(27 جهانگردان و بازرگانان اروپايى كه در ايران اينگونه كاغذ را
ديدند، به سبب شباهت نقش آن با سنگ مرمر بهويژه مرمرهاي رگهدار، آن را
كاغذ مرمرين يا رگهدار خواندند (هربرت، 234 ؛ شاردن، .(IV/272 ابري سازي از
سرزمين عثمانى به اروپا برده شد و اروپائيان به ساختن كاغذ ابري چاپى
پرداختند، و از مواد تازهاي چون ثعلب و خزهدريايى و جز آن بهره گرفتند
(درمن، 11 )، اينگونه كاغذ سپس به ايران صادر گرديد و به ابري فرنگى مشهور
شد و بيشتر براي روي جلد و آستر بدرقة كتابها و دفترها به كار رفت. ساختن كاغذ
ابري تا سدة 13ق/19م در ايران و هند و به ويژه در كشمير رونق داشت. صحافى
هنرمند از مردم همدان و استادي ابري ساز به نام خانچى در هند بهترين
ابريهاي زمان خود را مىساختند (نفيسى؛ يوسف حسين، 143).
بعدها كاغذ ابري به ژاپن برده شد و هنرمندان ژاپنى از آن تقليد كردند و
مدتها در ژاپن مورد استفاده بود. امروزه معدودي از هنرمندان ژاپنى به ابري
سازي به شيوة كهن مىپردازند (رجب زاده، 93).
مآخذ: امير عليشير نوائى، تذكرة مجالس النفايس، به كوشش علىاصغر حكمت،
تهران، 1363ش؛ بيانى، مهدي، احوال و آثار خوشنويسان، تهران، 1364ش؛
تاكستانى، اردشير، «يادداشتهاي منتشر نشده»؛ حسينى، على، كشف الصنايع، نسخة
خطى، كتابخانة مركزي دانشگاه تهران، شم 2261؛ خواندمير، غياث الدين، حبيب
السر، به كوشش محمد دبير سياقى، تهران، 1362ش؛ دانش پژوه، محمد تقى،
«رنگسازي در كاغذ و رنگ زدايى از آن»، هنر و مردم، س 16، شم 181، تهران،
آبان 1356ش؛ همو، «گنجور و برنامة او»، هنر و مردم، س 12، شم 133، تهران،
آبان 1352ش؛ دلاواله، پيترو، سفرنامه، ترجمة شجاع الدين شفا، تهران، 1348ش؛
رجبزاده، هاشم، «كنفرانس سالانة ايرانشناسى ژاپونيان»؛ آينده، س 13، شم
1-3، تهران، فروردين - خراد 1366ش؛ «رنگ كردن كاغذ»، نسخة خطى، شم 8، مجموعة
304 كتابخانة نوربخش؛ سام ميرزا، تحفة سامى، به كوشش ركنالدين همايونفرخ،
تهران، 1347ش؛ سهيلى خوانساري، احمد، مقدمة گلستان هنر قاضى احمد قمى؛
صادقى افشار، صادق، «قانون الصور»، حاشية ص 153-164 گلستان هنر قاضى احمد
قمى؛ صفري، بابا، اردبيل در گذرگاه تاريخ، تهران، 1350-1353ش؛ فلسفى،
نصرالله، زندگانى شاه عباس اول، تهران، 1345-1347ش؛ قاضى احمد قمى،
گلستان هنر، به كوشش احمد سهيلى خوانساري، تهران، 1352ش؛ قزوينى، محمد
يحيى، مجموعة مكاتيب، نسخة خطى كتابخانة ملى ملك، شم 3846؛ محمود بن محمد،
قوانين خطوط، نسخة عكسى كتابخانة ملى تهران، شم 115؛ مصور الملكى، «صنايع
كاغذي يا مقوائى»، مجلة نقش و نگار، شم 6، تهران، بهار 1338ش؛ ملك الكُتّاب،
محمد، كشف الصناعه و مخزن البضاعه، بمبئى، 1322ق/1904م؛ نجومى، سيد مرتضى،
«يادداشتهاي منتشر نشده»؛ نفيسى، فرهنگ؛ وقاري، ملاخليل، مجموعة مكاتيب،
نسخة خطى، كتابخانة ملى ملك، شم 3846؛ يوسف حسين، «رساله جلد سازي
(صحافى)»، صحافى سنتى، به كوشش ايرج افشار، تهران، 1357ش؛ نيز:
Bankipore; Chardin, Jean, Voyages, Paris, 1811; Derman, M. Ugur, Turk Sanatinda
ebru, 1977; Herbert, Thomas, Travels in Persia, New York, 1972; Porter, Yces, X
K ? qa z -e Abri Notesurla technique de la Marbrure n , Studia Iranica, Vol. 17,
1988; Taherzade Behzade H., X The Preparation of the Miniaturist's Materials, n
A Suruey ot Persian Art, Tokyo, 1967. محمدحسن سمسار تايپ مجدد و ن * 1 * زا
ن * 2 * زا