آمِد، ديار بکر کنوني، شهري در ْ37 و َ54 عرض شمالي و ْ39 و َ56 طول شرقي، بر جلگ?
مرتفع کران? باختري دجل? عليا، واقع در جمهوري ترکيه. اين شهر 650 متر از سطح دريا
ارتفاع دارد و در تقاطع قديمي راههاي خريوت (در ارمني: خربرد ) به ماردين و شاهراه
کران? خزر به اُدسا واقع شده است (ايرانيکا، ج I).
پيشين? نام امد به روزگار اداد نيراريِ اوّل (1305-1277ق م) پادشاه آشور ميرسد،
زيرا اين نام بر غلاف شمشيري از روزگار وي باقي مانده است (TA، ذيل ديار بکر ). اين
نام در شعر عمروبن مالک تزيدي، شاعر بني تزيد عرب که با قبيلهاش در عهد جاهليت در
حدود آمد اقامت گزيده بود، نيز ذکر شده است:
و لَياتنا بآمد لم نَنَمها کليلتنا بميّا فارقينا
(ياقوت، 1/66) وي لفظ آمد را رومي شمرده و آن را با معاني «آمد» در عربي مقايسه
کرده است (همو، 1/67). نام اين شهر تا 1356ق/1937م که رسماً به ئيار بکر تغيير
يافت، در آثار و منابع مختلف به صورتهاي آمد، آمدا، اميدا، ايمد، حامد، قرهآمد و
قره حامد آمده است، که لفظ قره به سبب سياهي سنگهاي ابني? اين شهر به اين نام اضافه
شده است. ديار بکر که منسوب به بکربن وائل است با ديار ربيعه و ديار مُضَر نام 3
قبيل? عرب است که در روزگار پيشين در آنجا اقامت گزيده بودند (لسترنج، 114، 115).
قزويني مينويسد که دجله، آمد را هلالوار در بر گرفته است (ص 491). اصطخري آورده
است که مخرج آب دجله از بالاي شهر آمد است (ص 75). وي مسافت آمد تا موصل را 4 روز و
آمد تا شميشاط را 3 روز مينويسد (ص 76). باروي شهر آمد که از سنگهاي سياه آتشفشاني
(بازالت) ساخته شده، توجه جهانگردان را به خود جلب کرده است (TA، همانجا). درازاي
شرقي ـ غربي باروي شهر 700‘1 و شمالي ـ جنوبي آن 300‘1 متر و محيط باروها 000‘5 متر
است. بر روي بارو جادهاي به پهناي 3 تا 5 متر ساخته شده است. اين بارو 78 برج دارد
(همانجا). بيشتر مولّفان و جهانگردان که اين شهر را ديدهاند، از برج و باروها و
سنگهاي سياه آن ياد کردهاند. ابن حوقل مينويسد که باروي شهر آمد از سنگ سياهِ
آسياست و اين سنگ در سراسر دنيا بيمانند است (ص 201). ناصرخسرو که در 438ق/1046م
به آمد رسيده، از باروي دروني و بيروني و دروازههاي آهنين آن ياد ميکند و 4
درواز? باب الدّجله (خاوري)، باب الرّوم (باختري)، باب الأرمن (شمالي) و باب
التَّلّ (جنوبي) را نام ميبرد (ص 11). مقدسي نام يکي از دروازهها را باب السّر در
هنگام جنگ به کار ميآمده است (ص 140). اين دروازه مخفي را اکنون اوغرون قاپي
ميگويند (TA، همانجا). ياقوت نيز از قدمت و استواري شهر که از سنگ سياه بر بلندي و
قسمت بيشتر آن در محاصر? هلالوار دجله بنا شده و از چشمهها و چاههاي کمعمق آن
که ميتوان با دست از آنها آب برداشت، ياد ميکند (ص 66). مقدسي آمد را شهري استوار
و زيبا با بناهاي عجيب به شيو? انطاکيه مينويسد و از فضاي بين 2 بارو ياد ميکند
که بعداً در آن ربض ساختهاند (ص 140).
تاريخ بناي شهر آمد روشن نيست، اما گذشتهاي دراز دارد. ستون يادبود نارام سين
پادشاه بابل مربوط به 300‘2ق م در مجاورت اين شهر پيدا شده است و ساختمان بخشي از
دژ کهن شهر محتملاً به سد? 4ق م ميرسد، اما احتمال ميرود که بخشي از مصالح بناي
ديوار اين دژ که در قرون وسطي ساخته شده، از يک دژ باستاني متعلّق به تيگران دوم يا
تيگران کبير (95-96ق م) بوده باشد (ايرانيکا، ج I). در اوايل سد? 4م کنستانتين آمد
را استحکام بخشيد و سپاه پنجم پارتيکا را در آنجا قرار داد و به تهديد قلمرو ايران
در جنوب پرداخت. در 338م سپاه ساساني آمد را در محاصره گرفت، ولي در 349م کنستانتين
آن را متصرف شد تا اينکه در 359م بار ديگر شهر مورد هجوم شاپور دوم ساساني قرار
گرفت (TA، همانجا). شاپور ابتدا ميخواست با ايجاد ترس و ارعاب مردم شهر را به
اطاعت وادارد، ولي موفّق نشد، زيرا 000‘8 تن از اين شهر استوار و مستحکم دفاع
ميکردند. وي سپس براي تصرف شهر دست به حمله زد، ولي اين عمل او منجر به مرگ پسر
پادشاه هياطله شد. آنگاه شاپور شهر را محاصره کرد و با رخنه افتادن در يکي از
باروها، سپاه او وارد آمد شد و به کشتار اهالي پرداخت (سايکس، 1/569، 570). شاپور
اسيران آمدي را در شوش و شوشتر و ديگر بلاد اهواز جاي داد و آنان ابريشم بافي و
زراندوزي را در آن شهرها رواج دادند (کريستن سن، 147). در اواخر 363م آمد بار ديگر
به دست روميان افتاد. والنتينين اول (321-375م) چند دروازه از جمله دروازههاي
کنونيِ داغ قاپي، اُرفا و ماردين را بنياد نهاد. در 395م هونها از راه قفقاز به آمد
در آمدند و آن شهر را غارت کردند (TA، همانجا). در 503م قباد پادشاه ساساني طيّ
لشکرکشي به ارمنستان، آمد را تصرّف کرد (کريستن سن، 370). گويا اين لشکرکشي به دليل
امتناع قيصر از دادن وامي بوده است که قباد براي پرداختن خراج به هفتاليان (هياطله)
از وي خواسته بود (همو، 376). در کتاب منسوب به استيليتس شرح دهشتناکي از کشتار
مردم آمد به دست قباد نوشته شده است (همو، 90، 370). در 20ق/640م سپاه اسلام به
سرداري عياض بن غنم، پس از فتح جزيره، وارد آمد شد و پس از جنگ با اهل آن صلح کرد؛
به شرطي که هيکل (معبد) و اطراف آن متعلق به آنان باشد و ديگر کنيسهاي نسازند و
مسلمانان را ياري دهند و پلها را تعمير کنند (ياقوت، 1/67). واقدي از قول عياض، آمد
را قفل ديار بکر ميخواند و مينويسد که عياض پس از فتح آمد صعصع? عبدي را به ولايت
آنجا گماشت (2/156، 164). در اين سفر خالدبن وليد نيز حاضر بود. ابن اثير فتح آمد و
نيز عزل خالد را که در حمام آمد خمر به تن ماليده بود در 17ق/638م ميداند
(2/534-535). در روزگار عباسيان عبدالسّلام از آمد خروج کرد، اما به دست عامل ديار
بکر مغلوب و هلاک شد (ابن اثير، 6/57) و در سد? 3ق عيسي بن شيخ از تير? شيبانيِ
قبيل? بکر، بر ضدّ خلافت عصيان کرد و نخستين حکومت مستقل اسلامي را به نام شيخيان
در مقابل عباسيان در آن منطقه بنياد نهاد، اما معتضد خليفه پس از وفات احمدبن عيسي
به آمد وارد شد و در 286ق/899م آن شهر را فتح کرد (ابن اثير، 7/460). آمد مدّتي زير
فرمان عضدالدّول? ديلمي بود و در عهد سيفلدّول? حمداني (د 356ق/967م) روميان بارها
آمد را محاصره کردند، ولي توفيق تصرف آن را نيافتند. متنبّي (1/397) در بيشتر
سفرهاي سيفالدّوله حضور داشت، در اشعارش به آمد اشاره دارد، از جمله:
عَصَفْنَ بِهِمْ يَوْمَ اللُّقانِ وَ سُقْنَهُم بِهِنْريطَ حَتَّي ابْيَضَّ
بَالسَّبْيِ آمِدٌ
سپس مدتي مروانيان بر آمد حکومت کردند (380-489ق/990-1095م). در 443ق/1042م طغرل
سلجوقي و پس از وي در 464ق/1071م الب ارسلان بر اين شهر فرمان راندند و تُتُش فرزند
الب ارسلان در همانجا زاده شد. در اين زمان آمد بارها ميان سلجوقيان و روميان دست
به دست گشت. در 518ق/1124م اهالي آمد بر اسماعيليان آن حدود تاختند و نزديک به 700
تن از آنان را کشتند و اين هجوم اسماعيليان را ناتوان ساخت (ابن اثير، 10/625؛ TA،
همانجا). سلطان محمد سلجوقي عثمان بن اَرتُق را به حکومت حصن کيفا فرستاد و در
579ق/1183م آمد ضميم? شعب? حصن کيفاي آل ارتق (ه م) گرديد، اما صلاحالدين ايّوبي
در 629ق/1231م اين سلسله را از ميان برداشت (لين پول، 148، 149). اندکي پيش از اين
تاريخ، يعني در 627ق/1229م، سلطان جلالالدّين خوارزمشاه در مسير فرار از مغولان که
در پي او بودند، به آمد رسيد و در آنجا پناه نيافت و کشته شد. قزويني مينويسد که
شآمت اين عمل يعني کشتار پناه جوياني که از چنگ مغول گريخته بودند گريبان آمديان را
گرفت و الملک الکامل صلاحالدين با سپاهش بدانجا آمد و شهر را از صاحب آمد گرفت (ص
492)؛ اما نسوي قتل سلطان جلالالدّين را در يکي از روستاهاي آن حدود به دست يکي از
کردان ميداند (ص 279). در 657ق/1259م هولاکو به ديار بکر رسيد و ملک صالح را به
تسخير آمد فرستاد (خواندمير، 3/97). از آن پس مدتي آ»د در ادار? ارتقيانِ ماردين
بود (نک: آل ارتق). در جماديالآخر 796ق/1394م تيمور به آمد لشکر کشيد و آن شهر را
که به روايت صاحب شفرنامه در مدت سه چهار هزار سال هيچ آفريدهاي به قوّت و غلبه
فتح نکرده بود به دو سه روز فتح کرد. توصيف يزدي از کارهاي سرداران تيمور، دشواري
اين فتح را نشان ميدهد. سپاهيان تيمور شهر را غارت کردند، خانهها را آتش زدند و
پارهاي از سرهاي باروي آن را بينداختند (1/483، 485). تيمور در 802ق/1400م به قرا
عثمان اققويونلو مقام اميري داد و آن خاندان را متولّي ديار بکر گردانيد. از آن پس
مدت 70 سال آمد پايتخت اميران آققويونلو (ه م) بود.
ابوبکر طهراني از دارالنّجاهِ آمد (ص 213) و اتفاقات اين شهر، در طول زمامداري
اميران آققويونلو، به تکرار ياد ميکند. در همين شهر بود که خديجه بيگم خواهر
اوزون حسن آققويونلو به عقد شيخ جُنيد درآمد و از او سلطان حيدر، پدر شاه اسماعيل
صفوي، متولّد شد و درواقع بنياد دولت صفوي در اين شهر نهاده شد (TA، همانجا).
همچنين مارتا دختر اوزون حسن، که مادرش دسپينا خاتون دختر امپراتور مسيحي طرابزون
بود، به عقد سلطان حيدر درآمد و مادرِ شاه اسماعيل صفوي گرديد و از آن پس اين شهر
بين عثمانيان و صفويان دست به دست ميگشت تا در جنگ چالدران در 920ق/1514م به تصرف
عثمانيها درآمد و نام آمد به تدريج به ديار بکر تغيير يافت (نک: ديار بکر).
مآخذ: ابن اثير، علي بن محمد، الکامل، بيروت، 1982م، جج 2، 6، 7، 10؛ ابن حوقل،
ابوالقاسم محمد، صوره الارض، بيروت، 1979م؛ اصطخري، ابواسحاق ابراهيم، مسالک و
ممالک، به کوشش ايرج افشار، تهران، 1347ش؛ حميري، محمدبن عبدالمنعم، الروض المعطار
في خبر الاقطار، به کوشش احسان عباس، بيروت، 1980؛ خواندمير، غياثالدين، حبيب
السير، به کوشش محمد دبير سياقي، تهران، 1362ش، ج 3؛ سايکس، سرپرستي، تاريخ ايران،
ترجم? محمدتقي فخر داعي گيلاني، تهران، 1362ش؛ ج 1؛ طهراني، ابوبکر، کتاب ديار
بکريّه، به کوشش فاروق سومر و نجاتي لوغال، آنکارا، انجمن تاريخ ترک، جم؛ قزويني،
زکريّابن محمد، آثارالبلاد، بيروت، دارصادر؛ کريستنسن، آرتور، ايران در زمان
ساسانيان، ترجم? غلامرضا رشيد ياسمي، تهران، 1345ش؛ لسترنج، گ.، بلدان الخلافه
الشّرقيه، ترجم? بشير فرنسيس و کورکيس عواد، بيروت، 1405ق؛ لينپول، استانلي، طبقات
سلاطين اسلام، ترجم? عباس اقبال، تهران، 1363ش؛ متنبي، ابوالطّيب، ديوان، به کوشش
ياندخويه، ليدن، 1906م؛ ناصرخسرو، ابومعين، سفرنامه، برلين، 1341ق؛ نسوي،
شهابالدّين محمد، سيرت جلالالدين منکبرني، به کوشش مجتبي مينوي، تهران، 1344ش؛
واقدي، محمدبن عمر، فتوح الشام، بيروت، دارالجبل؛ ياقوت، معجم البلدان، به کوشش
فرديناند ووستنفلد، لايپزيک، 1866-1870م، ج 1؛ يزدي، شرفالدين علي، ظفرنامه، به
کوشش محمد عباسي، تهران، 1336ش؛ نيز:
Iranica.; TA.
محمد آصف فکرت