شماره مقاله:432
آلِ طَباطَبا، خاندان شيعيِ امامي وزيدي که در طول 13 سده (از سد? 2 تا 14ق/8 تا
20م) در حجاز، عراق، يمن، هند، مصر، شام و ايران ميزيستند و اکنون نيز شماري از
شاخههاي آن در جهان اسلام پراکندهاند.
خاندان: نياي بزرگ آل طباطبا امام حسن بن علي(ع) (3-50ق/624-670م) است و از اينرو
اينان به «سادات حسني» نيز شهرت دارند. نياي بزرگ آنان ابراهيم بن اسماعيل ديباج بن
ابراهيم بن حسن بن حسن(ع) است. نخستينبار همين ابراهيم بود که به «طباطبا» شهرت
يافت. برخي گفتهاند که وي به دليل ناتواني طبيعي در اداي برخي حروف و يا بر اثر
گرفتگي زبان، حرف «قاف» را «طاء» تلفظ ميکرده و از اينرو «قبا» را«طبا» تلفظ کرده
و اين کلمه را مکرر ساخته و درنتيجه به «ابراهيم طباطبا» معروف گشته و فرزندان او
نيز به همين جهت ««ابن طباطبا» خوانده شدهاند (فيروزآبادي، 1/97)، اما سخن برخي
ديگر که گفتهاند «طباطبا» در زبان نَبَطي به معناي «سيدالسادات» است و هنگامي که
ابراهيم از زندان ابوجعفر منصور دوانيقي (د 158ق/775م) آزاد و ناچار در عراق ساکن
شد، نبطيان بومي بينالنهرين او را به اين نام خواندند، اعتبار بيشتري دارد (ابن
عنبه، عمدهالطالب، 172). ابراهيم از اصحاب امام جعفر صادق(ع) و از راويان حديث است
(مامقاني، 1/14). علويان از همان اغاز، نظامِ خلافت را به انحراف از اصول اسلام و
غصب امامت علي(ع) و فرزندانش متهم ميساختند، بهويژه پس از استيلاي مطلق امويان بر
جهان اسلام و شهادت امام حسين(ع) (4/61ق/625-680م) گهگاه به قيام مسلحانه روي
ميآوردند. ابراهيم خود يک شخصيت علويِ معترض به خلافت عباسيان و از اينرو همواره
مورد تعقيب و آزار دستگاه خلافت بود و مدتها در زندان به سر برد. وي در کوفه درگذشت
و قبرش در اين شهر است (ابن عنبه، عمده الطالب، 161). پدرش اسماعيل ديباج نيز به
روزگار خلافت هادي عباسي (د 170ق/786م) همراه کساني چون حسين بن علي بن حسن بن
علي(ع)، يحيي، ادريس، علي و عمر اَفْطَس در مدينه شورش کرد. و حاکم عباسي را از اين
شهر بيرون راند (مقدسي، 6/99). وي سرانجام همراه پسر ديگرش حسن (التج) در حادث?
«فَخّ» کشته شد.
پس از ابراهيم فرزندش محمد و اغلب فرزندان و نوادگان او که همچنان بر ضد خلفاي
عباسي شورش ميکردند، به دليل شرايط سخت سياسي در عراق و حجاز، به نقاط ديگر کوچ
کردند و پنهان و آشکار نيروهاي مخالف دستگاه خلافت را سازمان دادند.
محمدبن طباطبا يکي از نوادگان ابراهيم به سرزمين يمن رفت و در صَعْده فرمانروايي
يافت (ابن خلدون، 4/245، 246). بعدها کسان ديگري از همين خاندان بر اين شهر تسلط
يافتند و حکومتي بنياد نهادند که قلمرو آن گسترش يافت (محيط، 41). کاملاً روشن نيست
که اينان از چه زماني به مذهب شيعي زيدي گراييدند، اما از اواخر سد? 3ق/9م که
فرمانروايي آنان در يمن آغاز شد، نسبت به آراي سياسي و فقهي زيديان پايبند بودند و
در طول قرنها تحولاتي نيز در اين مذهب پديد آوردند. برخي از نوادگان ديگر ابراهيم
طباطبا به ايران سفر کردند و در طبرستان و ديلم (مازندران و گيلان) اقامت گزيدند و
همراه ديگر شيعيان زيدي دست به کوششهايي بر ضد عباسيان زدند و در تحقق حکومت شيعي
کوشيدند. هنگامي که حکومت طباطبايي در صعده پاگرفت، اينان بهويژه به لحاظ سياسي و
عقيدتي جانب آنان را گرفتند و حتي از دادن کمکهاي نظامي نيز دريغ نکردند. شاخهاي
از اين سلسله نيز که لقب «کيا» داشت، در گيلان و مازندران ميزيست و از نقش مذهبي،
سياسي و اجتماعي مهمي برخوردار بود. يکي از اينان «خرم کيا» است که مزارش در
لاهيجان است و در 674ق/1276م به قتل رسيده و نامش بر کتيبهاي که در 1105ق/1694م
تهيه شده، نوشته شده است (ستوده، 2/98-100). اينان غير از سادات حسيني امير
کيايياند که از 769 تا 1000ق/1368 تا 1592م بر بخش عمدهاي از گيلان و منطق? شرقي
مازندران فرمان راندند (رابينو، فرمانروايان گيلان، 131). در اواخر سد? 3ث9م يکي
ديگر از نوادگان ابراهيم به اصفهان سفر کرد و در اين شهر ساکن شد. سادات طباطبايي
ايران بيشتر از نسل همين شخصند که از اصفهان به زواره و اردستان وپ س از آن به
ديگر جاها رفتند و در نقاط مختلف پراکنده شدند. کساني از اينان که به تبريز
کوچيدند. در سد? 9ق/15م در روزگار فرمانروايي آققويونلو، غالباً منصب شيخ الاسلامي
آذربايجان را عهدهدار بودند وپس از آن به خاندانهاي مختلف با نامهاي گوناگون مانند
وهابي، وکيلي، عدل، ديبا و قاضي تقسيم شدند (محيط، 41). در روزگار ديلميان يکي از
سادات طباطبايي به نام زيدالاسود با «شاهان دخت» دختر عضدالدوله ازدواج کرد و به
شيراز آمد و در آنجا ساکن شد. نسب سادات انجوي شيراز به او ميرسد (ابن عنبه،
الفصول الفخريه، 130). از اين خاندان عالمان و اميران و قاضيان بسياري پديد آمدند.
طباطباييان ايران، تا آنجا که شناخته شدهاند، شيعي امامي بودهاند. در سد? 3 و
4ق/9 و 10م شماري از سادات طباطبايي به مصر رفتند و در آنجا به فعاليتهاي سياسي،
فکري و علمي خود ادامه دادند، اما به تأسيس حکومتي توفقي نيافتند. کساني از اينان
نيز از سد? 3ق/9م در سرزمين شام ساکن شدند و يحيي فرزند قاسم بن ابراهيم طباطبا،
معروف به رَسّي در رمل? شام به فرمانروايي دست يافت. قاسم ابن محمدبن احمد، قاضي
شام از ايشان است (ابن عنبه، عمده الطالب، 175، 176). به نظر ميرسد از روزگاري که
قاسم رسّي به هندوستان تبعيد شد، گروهي از افراد اين خاندان و نيز جمعي از ديگر
سادات حسني به آن سرزمين رفتند و در آنجا ماندگار شدند. با اينکه در سدههاي ميانه
و اخير، سادات طباطبايي در شبه قار? هندوستان نقش سياسي، ديني و اجتماعي مهمي
داشتند، چندان چيزي از احوال ايشان دانسته نيست. سيدعلي بن عزيزاللـه طباطبايي حسني
در 1003ق/1595م کتابي با عنوان تاريخ برهان مآثر نوشته که در 1355ق/1936م در دهلي
چاپ شده است. وي در آن نام تني چند از بزرگان طباطبايي هندوستان را آورده است، از
آن جمله سيدشاه مير طباطبا از عالمان و اميران اين سلسله است که در سد? 10ق/16م در
هند ميزيست. نيز گفته شده است که شُرَفاي مراکش، يعني شرفاي حسني که از 951ق/1544م
تا 1069ق/1659م حکومت کردند و شرفاي فلالي که از 1075 تا 1311ق/1664 تا 1893م در
مراکش فرمان راندند، از خاندان طباطبايي و از نسل قاسم بن ابراهيم بودند (ايتي،
218).
به رغم شهرت بسياري که آل طباطبا در تاريخ يافته است، تدوين تنظيم يک تبارنام? روشن
و کامل از اين خاندان تقريباً محال مينمايد. با اينهمه، براساس منابع موجود،
سلسلههاي حکومتي و شخصيتهاي علمي و سياسي طباطبايي را در زير ميآوريم:
دولت بنيطباطبا در کوفه: حکومت اين دولت در 199ق/815م آغاز شد و حدود 2 سال ادامه
يافت. بنيادگذار آن ابوعبداللـه محمدبن ابراهيم بن اسماعيل (173-199ق/789-815م)
مشهور به ابن طباطباست. او فقيه، محدث، خطيب، اديب. شاعر، منجم و انقلابي بود. محمد
در مدينه زاده شد و تقريباً هم? زندگي کوتاهش را در همان شهر گذراند و مانند ديگر
سادات علوي در فعاليتهاي سياسي ـ انقلابي روزگار خود دست داشت. محمد در سالهاي پس
از درگذشت هارونالرشيد (148-193ق/765-809م) که ميان دو پسر او امين (د 198ق/814م)
و مأمون (170-218ق/786-833م) بر سر خلافت جنگ درگرفت، سر به شورش برداشت و مردم را
به بيعت با «الرِضا مِنْ آلِ مُحَمَّدٍ(ص)» فرا خواند. گفتهاند که نصربن شبيب
(شَبَث)، که خود از مخالفان حکومت عباسيان بود، با وي ديدار کرد و او را از ديگر
شخصيتهاي علوي مخالف عباسيان مانند عبداللـه بن موسي بن عبداللـه بن حسن و علي بن
عبيداللـه بن حسن بن حسن(ع) که ظاهراً چندان اعتقادي به جنگ نداشتند، برتر دانست و
او را به قيام بر ضد خلافت تشويق کرد. محمّد براي گسترش جنگ و ياري خواستن از
پيروان و طرفداران نصر به عراق آمد، اما ياران نصر در کوفه به دعوت او پاسخ ندادند
و خود نصر نيز به خاطر مخالفت قبيله و يارانش از همکاري با محمد پوزش خواست
(اصفهاني، 518-520). وي ناگزير آهنگ مدينه کرد، اما در ميان راه در «عانات» با
ابوالسرايا (سري بن منصور شيباني)، که از سرداران هرثمه بن اعين بود و از او جدا
شده و دستاندر کار سازماندهي شورش بر ضد عباسيان بود، ديدار کرد و اين دو که به
ياري هم سخت نياز داشتند، همپيمان شدند تا بر ضد مأمون که در اين ايام بر اثر
چيرگي بر برادر و کشتن او فرمانرواي بيرقيب جها اسلام بود، قيام کنند. ابوالسرايا
و محمد سپاهياني که جام? سبز بر تن کرده بودند، گرد آوردند و در 199ق/815م با يک
تهاجم سريع و غافلگيرانه وارد کوفه شدند و اين شهر را گشودند. مردم از آنان استقبال
و با محمد به عنوان اميرالمؤمنين و خليفه بيعت کردند (ابن کثير، 10/244). گشايندگان
شهر فضل بن عباس حاکم کوفه را به بيعت فرا خواندند، اما او تن در نداد و ناگزير به
بغداد گريخت. حسن بن سهل (د 203ق/818م)، فرمانرواي عراق از سوي مأمون، زهيربن مسيب
را با 000‘10 مرد جنگي براي سرکوب کردن شورش کوفه گسيل داشت، اما شکست خورد و واپس
نشست (العيون و الحدائق، 3/345). در همين اوان که قيام کوفه رو به گسترش بود و دولت
نوبنياد ابن طباطبا آغاز ميشد، ناگهان محمد درگذشت. اکثر تاريخنگاران اسلامي
آوردهاند که او به دست ابوالسرايا مسموم گشت. انگيز? اين اقدام را نيز چنين ياد
کردهاند: محمد از ابوالسرايا گله کرد که چرا قبل از آنکه طبق سنت اسلامي مردم کوفه
را به تسليم بخواند، با شبيخون و هجوم ناگهاني وارد کوفه شده است. اين گفته بر
ابوالسرايا گران آمد. نيز گفتهاند او از ابوالسرايا خواست تا تمام اموال غارت شد?
کوفيان را برگرداند، اما ابوالسرايا به مخالفت برخاست (گرديزي، 172). همچنين
گفتهاند که وي از نفوذ و محبوبيت ابن طباطبا هراسان بود و او را مانع سلطهجويي
خويش ميديد (ابن اثير، 6/305؛ اصفهاني، 531). به نظر ميرسد که تمام اين عوامل
ابوالسرايا را که از خوارج بود و مدتي نيز سردست? عدهاي از راهزنان بود (گرديزي،
171)، برآن داشت تا محمد را از سر راه خود بردارد. محمد در واپسين دم حيات وصيت کرد
که پس از او علي بن عبيداللـه امامت مردم را به عهده گيرد، اما او نپذيرفت و
ابوالسرايا محمدبن محمدبن زيدبن علي را که نوجواني کم سال بود، به جانشيني ابن
طباطبا برگزيد (اصفهاني، 532). با اين انتخاب، ابوالسرايا عملاً فرمانرواي قدرتمند
و بيرقيب شد و بر هم? امور مسلّط گرديد. مأمون فرمانده بنام خود هزيمه بن اعين را
براي خواباندن شورش کوفه فرستاد. در 200ق/816م جنگ سختي ميان وي و سپاهيان
ابوالسرايا روي داد. ابوالسرايا شکست خورد و همراه محمدبن محمد دستگير شد. هرثمه آن
دو را نزد حسن بن سهل به بغداد فرستاد. حسن ابوالسرايا را کشت و محمد را نزد مأمون
به خراسان فرستاد. پس از چندي محمد نيز درگذشت (اشعري، 81).
در انگيز? شورش ابن طباطبا برخي گفتهاند که نصربن شبيب، با انگيزههاي شخصي، او را
وادار به قيام و شورش کرد و برخي ديگر بر اين باورند که رفتار خشن حسن بن سهل
(154-202ق/771-817م) در عراق با مردم و بنيهاشم و علويان، محمد را به شورش
برانگيخت (ابن اثير، 6/302). هرچند ممکن است اين گمانها درست باشند، اما باتوجه به
ناسازگاري ديرين? علويان با دستگاه خلافت و بر حق دانستن خود براي فرمانروايي،
بديهي است که انگيز? نخستين و مهم اين شورش، برانداختن خلافت ظالم و احراز قدرت
سياسي بوده است. از اينرو، محمد پس از پيروزي بر کوفه، خود را اميرالمؤمنين و
خيلفه خواند و از مردم براي خود بيعت گرفت. شعار او اجراي احکام قرآن و عمل به سنت
نبوي بود و آي? قرآني «اِنَّ اللـهَ يُحِبُّ الَّذينَ يُقاتِلُونَ في سَبيلِه
صَفَّاً کَأَنَّهُمْ بُنْيانٌ مَرْصُوصٌ» (صف/61/4) را بر خاتم خود نقش کرده بود
(مقدسي، 6/109). اينکه او در جريان کار با وجود امام رضا(ع) در مدينه، براي خود
بيعت گرفت و خلافت اسلامي را به نام خود رقم زد، نشان? اين است که شورش او به صورت
مستقل صورت گرفته و دست کم ارتباط مستقيمي با امام رضا(ع) نداشته است. در همان سال
که ابن طباطبا در کوفه سر از اطاعت مأمون بر تافت، مردم ميدنه نيز به سرکردگي علوي
ديگر، محمدبن سليمان بن داوودبن حسن بن حسن بن علي(ع)، بر ضد خلافت قيام کردند.
شورش ديگري نيز در همين اوان در مدينه با رهبري حسين بن حسن بن علي ]اصغر[ بن حسين
بن علي(ع) معروف به ابن افطس پديد آمد. او در آغاز از محمدبن ابراهيم جانبداري
ميکرد، اما پس از آنکه محمد درگذشت، مردم را به بيعت با خود فرا خواند (مسعودي،
3/339-440). همزمان با اين شورشها مردم يمن به رهبري ابراهيم بن موسي بن جعفربن
محمدبن علي بن حسين(ع) به پا خاستند و شورش ديگري در بصره با فرماندهي علي بن
محمدبن جعفربن محمدبن علي بن حسين(ع) آغاز شد (همو، 3/439؛ اشعري، 81).
دولت بني طباطباي رَسّي در يمن: دولت طباطباييان در عراق فرو پاشيد و از فرزندان
محمدبن ابراهيم کسي به قدرت نرسيد، اما پس از چندي يکي از نوادگان او به نام محمدبن
حسين بن جعفربن محمد در حبشه قيام کرد و نيز عموي او محمدبن جعفر در کرمان به شورش
برخاست، ولي به پيروزي نرسيد و به دار آويخته شد. (ابن عنبه، عمدهالطالب، 173). پس
از مدتي کمتر از يک سده، شاخهاي از همين خاندان، دولتي در يمن بنياد نهاد که
روزگار درازي ادامه يافت. به گفت? سيدحسن امين از آغاز تا دگرگوني جديد در اوضاع
سياسي و اجتماعي يمن، 66 امام از اين خاندان فرمانروايي کردند: 59 تن از نسل الهادي
يحيي بن حسين بن قاسم بن ابراهيم طباطبا، 5 تن از نسل يکي از نوادگان امام حسن(ع) و
2 تن از نوادگان علي بن محمد(ع) (214-254ق/829-868م) امام دهم شيعيان بود
(11/70-71). اين دولت توسط الهادي يحيي بنياد نهاده شد، اما قبل از تشکيل رسمي اين
سلسله دو تن از عالمان و مبارزان طباطبايي زمينههاي فکري و سياسي نفوذ اينان را
فراهم آوردند که عبارتند از قاسم رسّي و فرزند او حسين.
ترجمانالدين قاسم بن ابراهيم رسّي 170-244ق/786-858م) که مردي فقيه، متکلم، محقق،
مؤلف و مبارز بود، در مدينه زاده شد و نزد پدر و ديگر عالمان خاندانش تربيت يافت و
دانش آموخت. مدتي در رسّ (= کوهي در نزديکي مدينه) زيست. از اينرو به رسّي شهرت
پيدا کرد (شرفالدين، 4/225، 226) و اين عنوان به فرزندان و اخلاف او در يمن و مصر
و هندوستان انتقال يافت. پس از آنکه قيام برادرش محمد در عراق فرونشانده شد، مأمون
او را فرا خواند، ولي او به هند گريخت و در 245ق در همانجا درگذشت و پسرش حسين به
يمن باز گشت (قلقشندي، 5/47). به گفت? ابن عنبه وي در جبل الرسّ اقامت گزيده بود و
مردم را به «الرضا من آل محمد» دعوت ميکرد (عمده الطالب، 175). نيز گفته شده است
که پيروانش در 220ق با او بيعت کردند و در 246ق در رس درگذشت (همانجا). بدين ترتيب
او پس از برادرش محمد امامت زيديان را عهدهدار شد و اين فرقه را از پراکندگي رهايي
بخشيد (مقريزي، 12). او در ميان زيديان از اعتبار ويژهاي برخوردار است، زيرا اولاً
نياي پادشاهان و امامان زيدي يمن است و ثانياً افکار و آراي فقهي او در گسترش مذهب
زيدي در سرزمين يمن بسيار مؤثر بوده است و بر همين اساس است که زيديان يمن را
«قاسميه» نيز ميگويند (ابن نديم، 274). قاسم در خارج از سرزمين يمن نيز پيرواني
پيدا کرد که براساس آموزشهاي او مذهب زيدي را در جاهاي ديگر پراکندند. برخي از
فرزندان و نوادگان او به مصر کوچيدند و در آنجا به تبليغ پرداختند. يکي از پيروان
او جعفربن محمد نيروسي، از مردم نيروس رويان (بخشي از ديلمان قديم) بود که مذهب
زيدي را در رويان و کلار تبليغ کرد و زمين? گسترش اسلام را در گيلان فراهم آورد
(مادلونگ، 4/179). برخي قاسم را معتزلي دانستهاند (لين پول، تاريخ دولتهاي اسلامي،
1/180)، اما اين ادعا درست به نظر نمي رسد. او داراي نوشتههايي در فقه و کلام و
تاريخ است که عبارتند از: الدليل علي اللـه الکبير؛ المکنون؛ صفه العرش و الکرسي و
تفسير هما؛ الهجره؛ العدل و التوحيد و نفي الجبر و التّشبيه؛ الدليل الصغير؛ مسأله
الطّبريّين، الامامه؛ المسترشد؛ سياسه النّفس؛ القتل و القتال؛ المديح الکبير
للقرآن المبين؛ المدح الصغير؛ الناسخ و المنسوخ؛ الرَّد علي الزّنديق اللعين ابن
المقفّع؛ الرّد علي الملحد؛ الرّد علي الرّوافض من اصحاب الغلوّ؛ الرّد علي
النّصاري. به گفت? بروکلمان غالب اين آثار خطي، و در کتابخانههاي انگلستان، آلمان
و ايتاليا موجود است (تاريخ الادب العربي، 3/325-327).
فرزند او حسين رسّي نيز از فقيهان، محققان و مبارزان خاندان طباطبايي است که در
حيات پدرش به تبليغ مذهب زيدي و آراي فقهي اين فرقه در يمن پرداخت. بر اثر اين
تبليغات، مذهب شيعي زيدي در سرزمين يمن در کنار مذاهب ديگر اسلامي رشد و گسترش يافت
و اندکي پس از آن با نفوذترين مذهب اسلامي در آن منطقه گرديد. رواج مذهب زيدي زمين?
پيدايش دولت بني طباطبا را پديد آورد. امامان اين سلسله بدين قرارند:
1. الهادي الي الحق يحيي بن حسين (245-298ق/859-911م)، فقيه، متکلم، محقق، محدث،
اديب، شاعر، مبارز و نخستين امام شيعي زيدي يمن. برخي تولد او را در 220ق/835م
نوشتهاند (زرکلي، 9/171). در مدينه زاده شد (شرفالدين، 4/227) و در همان شهر رشد
و تربيت يافت و نزد پدر و ديگر عالمان خاندانش علوم روزگارش را فرا گرفت. وي در
دانش و فقاهن شهره بود و او را به شجاعت، پارسايي و عدالت ستودهاند. گفتهاند که
همواره جام? پشمين بر تن ميکرد (ابن عنبه، عمده الطالب، 177). برخي از فرمانروايان
و عالمان ديني يمن براي تصدي امر امامت زيديان و خاموش کردن شعلههاي فتنه و
جلوگيري از پراکندگي اين فرقه، او را به يمن خواندند و او در 280ق/893م به آنجا سفر
کرد، اما در يمن ياوران راست گفتار و استواري نيافت و به مدينه بازگشت. بار ديگر
نمايندگاني از سوي بزرگان يمن نزد او آمدند و از او خواستند که به يمن بازگردد و
متعهد گشتند که فرمان وي را به جد گردن نهند و با دشمنان و مخالفان او بجنگند. بدين
جهت در 284ق/897م براي بار دوم به يمن رفت و در صَعْده اقامت گزيد. در 286ق/899م به
صنعا کوچ کرد و آنجا را مقر فرمانروايي خود ساخت (شرفالدين، 4/226). زيديان يمن به
ياري او برخاستند، شورش او در روزگار المعتضد عباسي ابوالعباس احمدبن الموفق (د
289ق/902م) آغاز شد و پس از اندک زماني کار بالا گرفت. وي از يک سو ديگر با
حکومتهاي محلي يمن به جنگ پرداخت. قدرتهاي بومي مانند آل يَعْفُر که گويا از
بازماندگان حميري در صنعا و کحلان بودند (قلقشندي، 5/47)، آل ضحاک، آل طريف، دعام،
قرمطيان و پيروان علي بن فضل قرمطي (د 203ق/818م) که رقيب سياسي نيرومندي يافته
بودند و نفوذ خود را در خطر ميديدند، با قدرت رو به رشد يحيي و زيديان به مقابله
برخاستند، اما يحيي بر آنان چيره شد و بر دامن? قدرت و نفوذ خود افزود. ابوالعتاهيه
همداني که خود از ملوک يمن بود، با قبيله و هم? پيروانش و برخي از قبايل خولان و
بني حارث بن کعب و بني عبدالمدان با او بيعت کردند (زرکلي، 9/171؛ امين، حسن،
11/71). پس از استقرار امامت يحيي، عملاً بخش عمدهاي از سرزمين يمن از قلمرو خلافت
عباسيان خارج گشت. در 288ق/901م که پدرش هنوز ديده بود، مردم با او به عنوان امام و
اميرالمؤمنين بيعت کردند و فرمانروايي او در صنعا تثبيت شد و او سکه به نام خود زد
و اين امر نشان? اعلام استقلال او از دستگاه خلافت بود. نفوذ او تا آنجا گسترش يافت
که حاکم مکه از او فرمان برد و 7 سال در اينش هر به نام او خطبه خواندند. يحيي صنعا
را از وي باز پس گرفتند و بدين ترتيب دولت يحيي به شهر صعده انتقال يافت. يکي از
عوامل گسترش حکومت يحيي اين بود که او ميان مسلمانان و مسيحيان نجران و نيز
قبيلههايي که با هم در ستيز بودند، آشتي برقرار کرد. وي در صعده درگذشت (بروکلمان،
تاريخ الشعوب الاسلاميه، 228؛ زرکلي، 9/171).
يحيي از فقيهان بنام زيديان است که آراي فقهي و کلامي او در شکلگيري و نفوذ مذهب
شيعي زيدي نقش بسياري داشت. پس از او با برخي از آراي وي مخالفتهايي پديد آمد
(شرفالدين، 4/225). فقه او به فقه حنفي نزديک است (ابن عنبه، عمده الطالب، 177).
از فتاواي مشهور او اين بود که اهل ذمه (ترساسان و يهوديان) در حوز? اقتدار سياسي و
حکومتي اسلام فقط ميتوانند مالک زمينهاي به ارث رسيده از نياکان خود باشند و حق
ندارند از مسلمانان زمين بخرند و اگر پس از فتح اسلام زميني خريده باشند، بايد به
صاحبان مسلمانشان بازگردانند. با اين فتوا او ميخواست راههايي را که منجر به
وابستگي مسلمانان به کافران ميشود، مسدود سازد. بر همين اساس بود که او واجب
دانسته بود هم? بردگان مسلماني که در نزد غير مسلمانان هستند، از پول بيتالمال و
يا زکات خريداري و آزاد گردند. از برخي آراي او چنين بر ميآيد که وي اعتقادي به
امام غايب که باور هم? مؤمنان شيعي است، نداشته است (شرفالدين، 4/228، 229). او با
قرمطيان و ديگر باطنيان جهادي مستمر داشت و گفتهاند که در 73 جنگ شرکت کرد و
غالباً رهبري آنها با وي بود. خود او شرح برخي از جنگهايش را در بخشي از اشعارش
آورده است (همانجا). انديشههاي سياسي و فقهي او به وسيل? نوهاش يحيي بن محمدبن
هادي در شمال ايران و ديلمان رسوخ يافت و با مذهب زيدي ناصري منسوب به ناصر
الاطُروش داعي کبير حسن بن زيد (د 270ق/883م) درهم آميخت (همو، 4/227).
يحيي داراي تأليفات بسياري در فقه، حديث، تفسير و کلام است که برخي از آنها بدين
قرار است: تفسير قرآن از سور? 63 تا 78؛ الرّد علي من زعم ان القرآن قد ذهب بعضه؛
اصولالدين؛ في تثبيت الامامه؛ تثبيت امامه اميرالمؤمنين علي بن ابيطالب؛ جامع
الاحکام في الحلال و الحرام؛ الرضاع؛ المنتخب من الفقه؛ الفنون؛ اجوبه علي اسئله
مختلفه...؛ الاستدلال علب رساله محمد(ص9؛ روايه عن الهادي الي الحق؛ موعظه للهادي
الي الحق؛ عمده؛ المسترشد في التوحيد؛ مسأله في العلم و القدره والاراده و المشيه؛
المنزله بين المنزلتين؛ الرد علي محمدبن الحسن بن الحنفيّه؛ الرد علي المجبّره و
القدريّه؛ الرد علي اهل الزيغ من المشبّهين؛ تفسير الکرسي؛ العرش و الکرسي؛
الديانه؛ جواب مسأله النبوه و الامامه؛ باب اثبات النبوه؛ مانهي اللـه عنه رسول
اللـه؛ في ذکر خطايا الانبياء؛ الجمله؛ الخشيه؛ البالغ و المدرک؛ تفسير معاني السنه
و الرد علي من زعم انها من رسول اللـه، القباس و وصيت نام? منطوم او که در 54 بيت
است (بروکلمان، تاريخ الادب العربي، 3/328-330). تمام اين آثار در کتابخانههاي
بريتانيا، ايتاليا و آلمان موجود است. اثر ديگر او الأمالي است که به گفت? فؤاد
سيّد اين کتابها در کتابخان? جامع الکبير صنعا نگهداري ميشود (ابن سمره، 79
حاشيه).
2. المرتضي لدين اللـه محمدبن يحيي الهادي (278-323ق/891-935م)، فقيه، خطيب، متکلم،
شاعر، اديب و دومين فرمانرواي طباطبايي يمن. او پس از پدر در اول محرم 299ق/29 اوت
911م به عنوان امام زيديان به قدرت رسيد. گفته شده که چون در آغاز کار مردم در امر
امامت او اختلاف کردند، با مخالفان جنگيد (صفدي، 5/185)، اما مدت کوتاهي در اين
مقام باقي ماند و پس از آن به سود برادرش احمد ناصر کناره گرفت و خود نيز با وي
بيعت کرد. او پس از آن زندگي را به انزوا، تحقيق، مطالعه، تأليف و عبادت گذراند. از
اواخر زندگي او چندان چيزي دانسته نيست. گويا مدتي در زندان آل طريف که از مخالفان
فرمانروايي او بودند، به سر برده و پس از هجوم آل يعفر بر آل طريف و پيروزي بر
آنان، از زندان گريخته يا رهايي يافته است (شرفالدين، 4/230، 231). آثار فقهي و
کلامي او بسيار است و گفتهاند به 16 جلد ميرسد. از آن ميان اينها را ميتوان نام
برد: مختصر کتاب النهي؛ السبع رسائل المنتقاه، نامهاي که پس از درگذشت پدر به مردم
طبرستان نوشته؛ مسائل المعقلي در فقه، اين آثار در موز? بريتانيا موجود است
(بروکلمان، تاريخ الادب العربي، 3/331)؛ النوازل؛ جواب مسائل مهدي؛ تفسير القرآن در
7 جلد؛ الاصول در عدل و توحيد؛ الايضاح؛ الرد علي الروافض و الرد علي القرامطه
(شرفالدين، 4/230). او داراي فرزنداني چند بود، از آن ميان حسن معروف به اتج از
ديگران معروفتر است که در آمل (مازندران) زاده شده است. گروهي از نوادگان او به
اصفهان کوچ کردند و به آل «ابوالعسّاف» شهرت يافتند و تا سد? 6ق/12م در آنجا ماندند
و نيز از ميان آنان، جمعي در ساري، ري و خوزستان ساکن شدن (ابن عنبه، عمده الطالب،
177-178). سال مرگ او را 320ق/932م نيز نوشتهاند.
3. ترجمانالدين احمدبن يحيي الهادي معروف به احمد ناصر (275-325ق/888-937م)، فقيه،
اصولي، متکلم، محقق، شاعر و سومين فرمانروا از آل طباطبا. او پس از کنارهگيري
برادرش محمد المرتضي لدين اللـه در 301ق/914م به امامت رسيد. در روزگار او قرمطيان
و باطنيان بار ديگر سر به شورش برداشتند و در 307ق/919م ميان آنان و احمد در نزديکي
صنعا جنگ درگرفت (شرفالدين، 4/231-232) و او با 000‘30 سپاهي با قرمطيان جنگيد و
بر آنان پيروز شد (زرکلي، 1/235). احمد ناصر را از اديبان و شاعران برجست? عرب
دانستهاند (صفدي، 8/242). از آثار اوست: النجاه در اصول 13 جلد؛ الدامغ؛ التوحيد؛
الفقه؛ التنبيه؛ الرد علي القدريه (شرفالدين، 4/231).
4. منتجب حسين بن احمد (د 344ق/955م)، فقيه و امام زيدي، وي پس از برادرش حسين قدرت
را در دست گرفت. در صعده ميزيست و يکي از امامان بزرگ زيدي يمن شمرده ميشد (ابن
عنبه، عمده الطالب، 178، 179).
سه فرزند ديگر احمد ناصر، به نامهاي جعفرالرشيد بن احمد، مختاربن احمد و المنتجب
لدين اللـه حسن يکي پس از ديگري به فرمانروايي رسيدند. افزون بر اينان احمد ناصر
فرزندان ديگري هم داشته که خود و فرزندان و نوادگان آنان در جاهاي مختلف پراکنده
شدند و هر کدام شاخهاي از آل طباطبا را پديد آوردند. ابوالغطمش اسماعيل يکي از
پسران احمد بود که فرزندان او به خوزستان کوچ کردند و در آنجا ساکن شدند؛ ابوالحمد
داوود نيز که از عالمان ديني بود، در عراق اقامت گزيد و از فرزندان او قاضي مجلي
ابومحمدبن ابي الحمد به خوزستان مهاجرت کرد و نوادگان او در اهواز و واسط مقيم
شدند؛ يحيي بن احمد بر سر فرمانروايي با برادرش جنگيد و ملقب به منصور شد. ابوالفضل
رشيدالدين به حلب رفت. برخي ديگر از فرزندان احمد به مصر سفر کردند و در آنجا ساکن
شدند (همانجا).
6. امام منصور قاسم بن علي عيّاني (310-393ق/922-1003م)، فقيه، محقق، نويسنده و
امام زيدي. او از نوادگان قاسم رسي است و از طريق عبداللـه به قاسم ميرسد. وي از
اينرو به عياني شهرت يافت که در عيان (جنوب صعده) مدفون گرديد. او در 388ق/998م به
امامت رسيد. نفوذ وي در سراسر صنعا و ذمار گسترده شد. او در 389ق/999م شريف قاسم بن
حسين زيدي را حاکم و نمايند? خود در اين دو شهر ساخت. امير اسعد بن بن عبداللـه با
او بيعت کرد و تاجالدين در کحلان به نام او خطبه خواند و هدايايي براي او فرستاد.
اما مردم نجران و برخي از زيديان سر از فرمان او برتافتند و او چند بار با آنان
جنگيد. سرانجام در 392ق به نفع داعي يوسف، از مدعيان حکومت رسي، از امامت
کنارهگيري کرد (شرفالدين، 4/269-270).
7. الداعي الي اللـه يوسف بن يحيي بن احمد ناصر (مق 403ق/1012م)، فقيه، نويسنده و
فرمانرواي زيدي. چيزي از احوال او نميدانيم و حتي معلوم نيست که او پس از قاسم
عياني به فرمانروايي کامل دست يافته باشد. آنچه قطعي است اينکه وي سالياني براي
تصدي امامت کوشيد و سرانجام کشته شد (بغدادي، هديه، 2/550). او در ريده قيام کرد و
خود را «الداعي الي اللـه» خواند. پس از چندي وارد صعده شد و مدتي در آنجا ماند. پس
از آن به سوي صنعا، نجران، ذمار و انس پيشروي کرد. ميان وي و ديگر فرمانروايان
روزگارش جنگهايي روي داد. در روزگار او اشفتگي بر يمن چيره شد و در هر گوشهاي کسي
به فرمانراني نشست (زرکلي، 8/257). شايد او پس از کنارهگيري قاسم عياني به نفع وي،
به قدرت رسيده باشد. گفته شده که تأليفات او در حدود 100 مجلد بوده است، امّا هيچ
يک از آنها شناخته نيست (بغدادي، همانجا).
8. حسين بن قاسم عياني (376-404ق/986-1013م)، عالم، فقيه، متکلم، نويسنده و
فرمانرواي زيدي. او پس از درگذشت پدر، يا احتمالاً پس از يوسف الداعي، عهدهدار
امامت زيديان شد. در 403ق/1012م در صنعا با امام محمدبن قاسم بن حسين زيدي جنگيد و
بر او چيره شد. در 404ق/1013م احمدبن قيس بن ضحاک از اطاعت او سر برتافت و ميان آن
دو جنگي روي داد. گفتهاند که وي و پدرش برخي از آراي مذهب عبيديان (ه م) را بر
آراي زيدي ترجيح ميدادهاند. همچنين دربار? اينکه وي دعوي دريافت وحي داشته،
سخناني گفته شده است، اما اين سخنان ظاهراً بياساس است (شرفالدين، 4/255-256). او
بنيادگذار فرقهاي به نام «حسنيّه» است. زيديان حسينيّه بر اين باورند که حسين امام
زند? غايب است و روزي آشکار خواهد شد و دنيا را سراسر پر از عدل و داد خواهد کرد.
به پيروان او نسبت داده شده است که عقيده دارند، او برتر از پيامبر است، زيرا سخن
او در مبارزه با بيدينان از کلام رسول خدا نافذتر است. آنان تبليغ ميکردند که
هرکس جز اين دربار? امامشان بگويد، به دوزخ خواهد رفت. حسينيان دو دسته شدند: گروهي
معتقد بودند که امام در همان حالي که غايب است، همواره به ديدار پيروانش ميآيد.
دست? ديگر بر اين انديشه بودند که او تا هنگام ظهور و قيام بر کسي آشکار نخواهد شد
و پيروانش فقط براساس فرمانها و نوشتههاي وي عمل خواهند شد و پيروانش فقط براساس
فرمانها و نوشتههاي وي عمل خواهند شد و پيروانش فقط براساس فرمانها و نوشتههاي وي
عمل خواهند کرد (حميري، 156، 157). نوشتههاي بسياري به او نسبت دادهاند که گفته
شده تعداد آنها به 73 جلد ميرسد. از برخي از آنها با عناوين ياد شده است: منهج
الحکمه؛ المعجز در اصول دين؛ الاراده؛ الصفات؛ معرفه الصانع؛ تفسير غريب القرآن
(شرفالدين، 4/255). روشن نيست که پس از او تا اوايل سد? 6ق/12م چه کساني از امامان
اين سلسله حکومت کردهاند.
9. امام عبداللـه بن حمزه (551-614ق/1156-1217م)، فقيه، متکلم، محدث، محقق، مؤلف،
اديب، شاعر و فرمانرواي زيدي. نسب او به عبداللـه بن حسين بن قاسم رسّي ميرسد و در
594ق/1198م به قدرت رسيد (ابن عنبه، عمده الطالب، 179؛ شرفالدين، 4/261). او درگير
جنگهاي طولاني با سلطان طغطکين بن ايوب و فرزند او المعز اسماعيل و لشکريان آن دو
از کردان بود. دوبار شهر سنعا را از دست مخالفان خود رهانيد: بار اول در 594ق که
امير جکر بن محمد کردي از اميران المعز آنجا را اشغال کرد و ديگر بار در
611ق/1214م، پس از آنکه ايوبيان (ه م) به سستي گراييدند. عبداللـه داراي تأليفات
بسياري است از آن ميان: الشافي 4 جلد در کلام؛ المذهب؛ زياده الادله العقليّه؛ صفوه
الاختيارات؛ حديقه الحکمه النبوه في شرح الاربعين الحديث السليقيه؛ الجوهره الشافقه
در اصول دين؛ الرساله الناصحه بالادله الواضحه در دو جلد، يکي در علم کلام و ديگري
در فضائل اهل بيت؛ الدره الثمينه؛ الاجوبه الکافيه؛ الفتاوي المنصوريه و ديوان بزرگ
اشعار. نوشتن تفسيري بر قرآن را آغاز کرد اما مرگش در رسيد و او تنها تفسير سور?
بقره را نوشت. از آثار او نشاني در دست نيست. در ادبيات و اشعار عرب توانا بود و
شاگردان بسياري از حوز? درسِ او بيرون آمدند. وي در دژ کوکبان درگذشت و در قلع?
«ظفار داوود» به خاک سپرده شد (همو، 4/261-264).
10. احمد موطئ بن حسين بن احمد، فقيه، اديب و فرمانرواي زيدي. اين را ميدانيم که
فرمانروايي طباطباييان زيدي يمن تا سدههاي 5 و 6ق/11 و 12م و پس از آن ادامه يافته
است، اما تاريخ اين سلسله و تحولات عمومي و احوال شخصي و حتي نام امامان آن چنان
دچار آشفتگي است که تشخيص و تدوين شرح زندگي و بيان احوال آنان تقريباً ناممکن است.
اين آشفتگي تاريخي يکي به اين دليل است که پس از فرمانروايي احمدناصر، اين خاندان
به ناتواني سياسي گراييد و از اين رو اختلافهاي داخلي در آن بروز کرد و افراد چندي
از آنان مدعي حکومت شدند و ميان آنان جنگهايي پديد آمد. امام متوکل احمد ابن سليمان
(532-566ق/1138-1171م)، نويسند? اصول الاحکام، المدخل در فقه و الحکمه الدريه در
اصول دين، در اين درگيريها کشته شد (امين، حسن، 11/72). از سوي ديگر حمزه بن سليمان
که از نوادگان داوود بن حسن بن حسن(ع) و سرشاخ? ديگري از اين خاندان بود، در مکه سر
بر آورد و آهنگ تسخير صنعا و مطيع ساختن دولت بني طباطبا کرد و سرانجام بر اين شهر
که از مراکز عمد? طباطبايي بود، چيره شد. سقوط صنعا موقتاً به حکومت خاندان احمد
ناصر پايان داد و اينان به کوههاي شرقي صنعا پناه بردند و پنهان شدند، اما مردم بر
اين باور بودند که امامت به زودي به اين خاندان باز خواهد گشت. پس از آن در
645ق/1247م زيديان با احمد فرزند حسين منتجب (معروف به احمد موطئ) بيعت کردند و
بدين ترتيب فرمانروايان خاندان رسّي ادامه يافت. از تاريخ آغاز و انجام و چگونگي
فرمانروايان احمد چيزي دانسته نيست، اما ابن خلدون گويد که امامت در خاندان احمد
باقي ماند (4/243). در سدههاي 7 و 8ق/13 و 14م نيز کساني از اينان حکومت داشتند.
در اين روزگار افراد گوناگوني از طباطباييان مدعي حکومت بودند. گاه نيز کساني
همزمان بخشي از قدرت و رهبري زياديان را در منطقههاي مختلف در دست داشتند. بدين
جهت در يک زمان از امامان متعددي در يمن ياد شده است.
11. امام مهدي ابوطير احمدبن حسين (612-656ق/1215-1258م)، عالم و فرمانرواي زيدي.
در 646ق/1248م امامت يافت و با سپاهيان منصور رسولي جنگيد و بر شبام محل فرمانروايي
وي چيره شد. در 656ق/1258م شيخ احمدبن محمد رصاص به تحريک مظفر رسولي سر به شورش
برداشت و به جنگ با ابوطير برخاست و ابوطير در اين جنگ کشته شد و پيکر او را در
ذيبين به خاک سپردند (ظرفالدين، 4/235-236).
12. امام مهدي محمدبن مطهربن يحيي (665-729ق/1267-1329م)، فقيه، محدث و فرمانرواي
زيدي. نسب او به يحيي الهادي ميرسد. در هجره (نزديکي شهاره) زاده شد. دانش را از
پدر و ديگر عالمان آموخت. پس از درگذشت پدر در 701ق/1302م مردم در شهر حوث با وي
بيعت کردند. در اين روزگار دولت بني رسول (ه م) به فرمانروايي المؤيد، تقريباً در
سراسر يمن گسترده بود. در 707ق/1307م آواز? امام مهدي در بسياري از مناطق يمن
پراکنده شده بود و او به کمک کردان مقيم صنعا بر روستاهاي نزديک اين شهر چيره شد.
مؤيد با لشکري بزرگ به جنگ وي آمد و پس از درگيريهاي طولاني که تا 726ق/1326م طول
کشيد، سرانجام مهدي بر کلي? مناطق يمن دست يافت. او آثار متعددي پديد آورده است که
از آن ميان اينها را ميتوان نام برد: المنهاج الجلي؛ عقود العقيان في الناسخ و
المنسوخ من القرآن؛ الکواکب الدريّه، شرح ابيات البدريه؛ البغيه؛ السراج الوهاج في
حصر مسائل المنهاج؛ الجواب المنير علي مسائل اهل الظفير. او در قلع? ذي مرمر در
شمال شرقي صنعا درگذشت (همو، 4/276، 277).
13. امام مهدي احمدبن يحيي المرتضي (775-840ق/1373-1436م)، فقيه، متکلم، اصولي،
اديب، شاعر، محقق، مورخ و فرمانرواي زيدي. او از نوادگان يحيي الهادي بود. در
793ق/1391م بزرگان صنعا و عالمان آن ديار با او بيعت کردند، اما امام منصور علي ابن
صلاحالدين و پيروان وي و اغلب قبيلههاي يمن سر از فرمان او برتافتند و از اينرو
ميان وي و مخالفانش جنگهايي روي داد تا اينکه احمد شکست خورد و اسير شد و مدت 8 سال
در صنعا زنداني گرديد. سرانجام او ا زندان گريخت و در ظفير اقامت گزيد و در همانجا
درگذشت. او برخي از آثار خود را در زندان نوشت. از آثار او ميتوان اينها را نام
برد: در فقه: البحر الزخّار 5 جلد، الازهار...، الغيت المدرار في شرح الازهار،
الانتقاد في الآيات المعتبره في الاجتهاد، المستجاد في شرح الانتقاد؛ در علم کلام و
اصول دين: نکت الفرائد في معرفه الملک الواحد و شرح آن به نام غررالقلائد، القلائد
في تصحيح العقائد و شرح آن به نام دررالفرائد، الملل و النحل و شرح آن به نام
المنيه والامل، رياضه الافهام وش رح آن به نام دامغ الاوهام در علوم عربي: الکواکب
الزاهر، المکلل...؛ تاج علوم الادب، قانون کلام العرب، اکليل التاج...؛ در اصول
فقه: معيار العقول في علم الاصول و شرح آن، منهاج الوصول، فائقه الاصول...،
المنظومه المرسومه؛ در کتب سنّت پيامبر: الانوار...؛ در پرهيزگاري: کتاب تکلمه
الاحکام، التصفيه عن بوابطن الآثام، حيات القلب...، القمر النوار...؛ در علم
واجبات: الفائض، القاموس الفائض في الفرائض؛ در منطق؛ القسطاس؛ در تاريخ: الجواهر و
الدرر...، تحفه الاکياس... (اين دو کتاب در موز? بريتانيا موجود است) و تزيين
المجالس... (شرفالدين، 4/244-246).
14. امام هادي عزالدين بن حسن (845-900ق/1441-1495م)، فقيه، محدث، نويسنده و
فرمانرواي زيدي. در هجره (فلله) زاده شد. پس از آن براي فرا گرفتن دانش و حديث به
صعده و آنگاه به تهامه رفت. در 879ق/1474م به امامت رسيد. از تأليفات او شرحي بر
البحر الزخّار تأليف احمدبن يحيي و المنهاج در دو جلد است. وي در زادگاهش درگذشت
(شرفالدين، 4/268).
15. المتوکّل علي اللـه يحيي شرفالدين (877-965ق/1473-1553م)، فقيه، شاعر و
فرمانرواي زيدي، نواد? محمدبن مطهر. در ظفير و صنعا نزد دانشمندان يمن و از جمله
پدرش شمسالدين درس خواند و در 912ق به امامت رسيد. ميان او و سلطان عامر عبدالوهاب
طاهري جنگهايي رخ داد که به پيروزي متوکل انجاميد. وي تا 952ق در صنعا حکومت کرد و
آنگاه به علت هجوم ترکان عثماني به يمن، حکومت را به فرزندش مطهر طي جنگهاي پيشين
شايستگي خود را نشان داده بود، سپرد و خود به ظفير رفت و تا پايان عمر همان جا ماند
(صنعاني، 369-452).
16. مطهّربن يحيي (908-980ق/1503-1572م). در زمان حيات پدر به منظور مقابله با هجوم
ترکان عثماني به حکومت رسيد. در حدود 80 بار با ترکان جنگيد و سرانجام در 975 آنان
را از يمن بيرون راند. در ثلاء درگذشت (عرشي، 59-61).
17. امام منصور قاسم بن محمد (967-1029ق/1560-1620م)، فقيه، متکلم، محدث، اديب،
شاعر و فرمانرواي زيدي. نسب او به احمدناصر ميرسد. در شاهل زاده شد و در
1006ق/1597م به امامت رسيد (شرفالدين، 4/270). در روزگار او نيز ترکان عثماني بر
يمن حمله بردند، اما وي و فرزندش المؤيد دست به مقاومت زدند و عثمانيان را بيرون
راندند و پس از آن قلمرو حکومت خود را گسترش دادند. در آغاز، محل فرمانروايي آنان
در جبل (قمر) از شهر ابوزيد در حاشد بود، اما هنگامي که ترکان دست به حملهاي
بزرگتر زدند به «برط» نقل مکان کردند. او در 1015ق/1606م در شهاره ساکن شد و مسجد
جامع را در آنجا بنياد نهاد. مسجد ديگري نيز در هجر تأسيس کرد. در روزگاري که او در
شهاره ميزيست، عثمانيان بار ديگر بر او حمله کردند و ميان وي و سپاهيان ترک
جنگهايي درگرفت که به شکست عثمانيان انجاميد. ترکان که از تسخير يمن نوميد شده
بودند، ناگزير در 1025ق/1616م با امام منصور پيمان صلح بستند. پس از آن او با فراغت
خاطر به کار کشورداري و گسترش علم و تحقيق و تأليف پرداخت. پس از وي امامان زيدي
يمن «قاسمي» نيز خوانده شدند و شهر شهاره مقر فرمانروايي امامان زيدي يمن «قاسمي»
نيز خوانده شدند و شهر شهاره مقر فرمانروايي امامان پس از او گرديد. از تأليفات او
کتاب الاعتصام در فقه است. قاسم در شهاره درگذشت (شرفالدين، 4/270-271).
18. المؤيدبن قاسم بن محمد، پس از پدرش به امامت رسيد. او چه در زمان پدر و چه پس
از آن بارها با ترکان عثماني جنگيد و در بيرون راندن آنان از يمن نقش برجستهاي
ايفا کرد (همانجا). چيزي بيش از اين از احوال او دانسته نيست.
19. ابراهيم بن محمد مؤيدي (د 1083ق/1672م)، اصولي، متکلم، مورخ و فرمانرواي زيدي.
نسب او به امام عزالدين بن حسن ميرسد. وي پس از مدتي فرمانروايي، به سود امام
متوکل علي اللـه اسماعيل بن قاسم کنارهگيري کرد. از آثار اوست: الروض الحافل ]في[
شرح الکافل در اصول فقه، شرح هدايه الافکار، 3 جلد در فروع دين و الروض الباسم في
انساب آل الامام القاسم (شرفالدين، 4/233، 234).
20. المتوکل علي اللـه اسماعيل بن قاسم (1019-1087ق/1610-1676م)، فقيه، متکلم،
محقق، نويسنده و فرمانرواي زيدي. زندگي و احوال سياسي و اجتماعي و حتي علمي اسماعيل
چندان روشن نيست. گفته شده است که او 23 سال حکومت کرد. در روزگار وي و فرزندش
قلمرو حکومت طباطباييان زيدي در يمن گسترش يافت و از جنوب به تهامه و حضرموت کشيده
شد. در آن سالها بار ديگر ترکان عثماني از يمن بيرون رانده شدند (امين، حسن، 11/71)
و شريف مکه از او فرمان ميبرد. گفتهاند که در دوران حکومت او مردم در آسايش و
امنيت ميزيستند و از عدالت و رفاه برخوردار بودند. اسماعيل وقت خود را در تدبير
امور مملکت و تدريس و عبادت ميگذراند. از تأليفات اوست: العقيده الصحيفه و شرح آن،
زير عنوان المسائل المرتضاه الي جميع القضاه، حاشيه بر المنهاج امام مهدي در اصول و
رسالهاي در طلاق ثلاث. وي در ضوران نزديک شهر صنعا درگذشت (شوکاني، 1/146-149).
از سد? 11ق/16م فرمانروايي امامان زيدي دچار آشفتگي بيشتر و تبديل به نوعي
ملوکالطوايفي گرديد. در اين سده و پس از آن، حکومت اينان همواره با انقلابها و
شورشهاي بسياري مواجه بود. اين نافرمانيها از سوي قبايل و رقيبان سياسي و محلي سر
ميزد، مانند قيام همدانيان و بني حشيش و بني حارث در 1102ق/1691م و 1256ق/1840م و
شورش صنعا در 1260ق/1844م و درگيري پيوسته ميان اينان و بني رسول و آل طاهر. گاه
نيز افراد چندي از اين خاندان با داعي? امامت و کسب قدرت سياسي قيام ميکردند و به
رقابت سياسي بر ميخاستند، مانند ستيز ميان مهدي صاحب مواهب و پسر عمويش منصور حسين
بن قاسم از يک سو و ميان مهدي و متوکل قاسم بن حسين از سوي ديگر در سد? 13ق/19م. از
اينرو، گاه چند امام همزمان در ميان زيديان فرمان ميراندند. در 1269ق/1853م
فرمانروايي از آل قاسم بيرون رفت و منصور محمدبن عبداللـه به قدرت رسيد. در همين
سده 5 امام همزمان در صنعا و پيرامون آن حکمراني داشتند. اين درگيري مستمر داخلي
سبب آشفتگي امور و تجزي? قدرت سياسي و اجتماعي حکومت زيديان گرديد و درنتيجه ترکان
عثماني که در 1045ق/1635م به دست المؤيد بيرون رانده شده بودند، در 1252ق/1836م بار
ديگر بر يمن چيره شدند و به فرمانروايي آل منصور پايان دادند. پس از چندي در
1307ق/1890م امام منصور محمدبن يحيي حميدالدين از اين خاندان به امامت رسيد. سلط?
ترکان عثماني تا پايان جنگ جهاني اول (1332-1337ق/1914-1918م) ادامه يافت و پس از
فروپاشي آن در 1337ق/1918م امام متوکل يحيي بن محمد حميدالدين بر شمال و جنوب يمن
نيز دست يافت. روزگار وي و فرزندش احمد به عنوان حکومت متوکليان شناخته شده است که
از 1332-1382ق/1914-1962م ادامه يافت (امين، حسن، 11/72). طومار حکومت اينان با
انقلاب يمن به رهبري عبداللـه السلال و اعلام جمهوري در اين کشور در 1962م براي
هميشه در نورديده شد.
لين پول از کسان ديگري نيز ياد کرده است که از اين سلسله در صعده و صنعا حکمراني
داشتهاند، (طبقات سلاطين اسلام، 92-95)، اما از تاريخ حکومت آنان و نيز احوال و
زندگيشان اطلاعي در دست نيست.
عالمان و فقيهان رسّي يمن: از اواخر سد? 2ق/8م که فقيهان و عالمان طباطبايي رسي در
يمن فرصت يافتند و حکومتي پايهگذاري کردند، دانشمندان، محققان، متکلمان، اديبان و
فقيهان بنامي در اين سرزمين پديد آمدند که در درازاي 12 سده عقايد، فقه، حديث، کلام
و فرهنگ شيعيان زيدي را رشد و توسعه دادند. افزون بر فقهاي حکومتگرِ اين طايفه،
عالمان ديگري از پيروان اين مذهب در يمن به بار آمدند که برخي از ايشان اينانند:
1. حسين بن بدرالدين بن محمد (582-662ق/1186-1264م)، فقيه، اصولي، محدث، محقق و
نويسنده و از سلال? امام يحيي الهادي است. در هجر? رغافه زاده شد و در همانجا درس
خواند. از تأليفات اوست: شفاءالاوام في احاديث الاحکام در علم حديث؛ المدخل؛
الذريعه؛ التقرير، 6 جلد در فقه؛ غره الافکار في حرب البغاه الکفار؛ ينابيع النصيحه
در اصول فقه و النظام (شرفالدين، 4/256). او در رغافه درگذشت.
2. حسين بن محمدبن بدرالدين (د 663ق/1265م)، فقيه و محدث. از امام يحيي الهادي نسب
ميبرد. در هجر? رغافه زاده شد و در همان شهر رشد و کمال يافت و علوم اسلامي را فرا
گرفت. شاگردان او از عالمان بنام يمن بودند. (همانجا).
3. دهماء بنت يحيي بن مرتضي (د 837ق/1434م)، فقيه، اديب، شاعر و محقق. او خواهر
امام مهدي احمدبن يحيي است. نزد برادر درس خواند و به مراتب عالي علمي رسيد. با سيد
محمدبن ابي الفضايل ازدواج کرد. دهماء در شهر «ثلاء» زيست و به تحقيق و تأليف
روزگار گذراند و در همانجا درگذشت. شرحي بر کتاب الأزهار برادرش احمد در 4 جلد
نوشته است (همو، 4/258).
4. احمدبن صلاح شرفي (975-1055ق/1567-1645م)، فقيه، مورخ، محقق و نويسنده. نسب او
به قاسم رسي ميرسد. او را به علم، زهد و پترسايي ستودهاند. از تأليفات وي است:
شرحي بر کتاب الأساس امام قاسم، شرحي بر کتاب الأزهار امام احمدبن يحيي در 4 جلد،
شرحي بر کتاب البسامه سيدصارم الدين بن وزير با عنوان اللآليء المضيئه در 3 جلد
(همو، 4/242).
5. احمدبن محمدبن لقمان (د 1029ق/1620م)، عالم، اديب، فقيه، محقق و نويسنده. نسب او
به امام مهدي احمدبن يحيي ميرسد. وي از شاگردان سيداحمد شرفي (احمدبن صلاح) بود.
در مسجد جامع شهاره حوز? درسي داشت. او را تأليفات متعددي است از آن ميان: شرح
الاساس، شرح الکافل در اصول فقه که در 1360ق/1941م در صنعا چاپ شده است؛ شرح
التهذيب تفتازاني در منطق؛ حاشيه بر الفصول اللؤلؤيه و شرحي بر المنهاج، تأليف امام
مهدي احمدبن يحيي. وي در قلع? غمار در خولان شام درگذشت (همو، 4/243).
6. حسن بن احمد جلال (1014-1048ق/1605-1638م) فقيه، عالم، محقق، نويسنده و شاعر. از
احمد ناصر نسب ميبرد. در هجر? رغافه زاده شد و در صعصده، شهاره و صنعا نزد عالمان
بزرگ روزگارش دانش آموخت و خود از بنامترين فقيهان عصر خود گشت و در دانشهاي
گوناگون مهارت يافت. او در روزگار المتوکل علي اللـه اسماعيل ميزيست و نزد او
اعتباري تام داشت. در پايان زندگي در «جراف»، يکي از روستاهاي خوش آب و هواي
پيرامون صنعايِ شمالي اقامت گزيد و در همانجا مرد. داراي نوشتههاي بسياري است از
جمله: ضوء النّهار که شرح بر کتاب الازها احمدبن يحيي است؛ شرح بر کتاب الفصول
اللؤلؤيه سيد صارمالدين بن الوزير در اصول فقه؛ شرح بر مختصر المنتهي؛ شرح بر
التهذيب در منطق؛ عصام المتورعين در اصول دين؛ شرح بر کتاب القلائد احمدبن يحيي؛
حاشيه بر حاشي? سعد بر کشاف. اشعاري نيز دارد (همو، 4/249-250).
7. عبداللـه بن احمد شرفي، عالم و مفسر قرآن. در سد? 11ق/16م ميزيست و از عالمان
برجست? اين قرن شمرده ميشد. اوراست: المصابيح در تفسير قرآن در 6 جلد (همو،
4/266).
8. عبداللـه بن عامربن علي حسني (د 1061ق/1651م)، عالم، اديب و شاعر. پسرعموي امام
منصور قاسم بن محمد است. نمايند? حکومت وقت در ذيبين و وادعه بود. از تأليفات اوست:
التصريح بالمذهب الصحيح، که گزيدهاي از آراي وي و امام يحيي الهادي است. وي در
هجره (حموس) وطن گزيد و در حوث درگذشت (همانجا).
9. ابراهيم بن محمدبن قاسم (د 1145ق/1732م)، عالم، فقيه، مورخ و قاضي. نو? امام
محمد (المؤيد) بن قاسم بن محمد و از تاريخنگاران يمن در سد? 12ق/18م است. از اوست:
طبقات الزيديه که در 1134ق/1722م نوشته است. وي مقام قضا را از سوي امام منصور علي
به عهده داشت (همو، 4/233).
فقيهان و عالمان طباطبايي در مصر: چند تن از فرزندان و نوادگان قاسم رسّي و برخي از
برادران وي يعني حسن بن ابراهيم و احمدبن ابراهيم و فرزندان عبداللـه بن ابراهيم به
مصر رفتند و در آنجا ماندگار شدند (ابن عنبه، عمده الطالب، 172، 176). اينان خاندان
بزرگي در مصر پديد آوردند که چندين سده عالمان و فقيهان و گاه انقلابيون نامآوري
از آن برخاستند. همواره نامآوري از آن برخاستند. همواره يکي از افاد منتفذ
طباطبايي، عنوان نقيب السادات داشت. از احوال هم? اين عالمان اطلاع کافي در دست
نيست و از اينرو شرح زندگي و نقش علمي و اجتماعي آنان دشوار مينمايد. برخي از
عالمان طباطبايي مصر به شرح زيرند:
1. احمدبن عبداللـه بن ابراهيم طباطبا، عالم و انقلابي. به گفت? ابن اثير (که او را
احمدبن محمدبن عبداللـه بن ابراهيم دانسته) وي در 255ق/869م ــ و به گفت? ابن عنبه
در 270ق/883م ــ در ديار بين برقه و اسکندري? مصر با داعي? خلافت قيام کرد و پس از
آن به صعيد رفت و در آنجا پيروانش افزون شدند و کار او بالا گرفت. احمدبن طولون
(220-270ق/835-883م) سپاهياني براي سرکوب او گسيل داشت. جنگ ميان دو سپاه درگرفت که
احمد در آن کشته شد و پيروانش پراکنده شدند (الکامل، 7/217؛ عمده الطالب، 172).
2. محمدبن اسماعيل بن قاسم رسّي معروف به شعراني، عالم، محدث و نقيب سادات طباطبايي
مصر در سد? 3ق/9م. پس از او فرزندش اسماعيل و پس از آن فرزند ديگرش احمد مقام نقابت
را عهدهدار بودند (ابن عنبه، همان، 175).
3. احمدبن محمدبن اسماعيل (281-345ق/894-956م)، عالم، اديب، شاعر و نقيب سادات
طباطبايي مصر. از زندگي او چيزي دانسته نيست، اما معلوم است که در مصر درگذشته و در
همانجا به خاک سپرده شده است. اشعاري از او در يتيمه الدهر ثعالبي و جاهاي ديگر
آمده است (ابن خلکان، 1/129-130). ابن نظيف سال وفات او ا 346ق/957م آورده است (ص
137).
4. ابوالبرکات هادي بن حسين بن محمد علوي رسّي، عالم و محدث (ابن ماکولا، 4/205
حاشيه).
5. ابوعبداللـه حسن بن ابراهيم رسي (همانجا).
6. ابوابراهيم اسماعيل بن ابراهيم، از نوادگان حسن بن ابراهيم طباطباست که در
337ق/948م در مصر درگذشت (ابن عنبه، عمده الطالب، 173).
7. ابوالحسن بن ابي محمد حسن بن علي ملقب به جمل، از نسل حسن بن ابراهيم طباطباست
که در مصر زيست و در همانجا درگذشت (همانجا).
8. محمدبن احمدبن علي بن حسن بن ابراهيم طباطبا مشهور به محمد صوفي مصري، عالم و
اهل تصوف (همانجا).
9. محمد شجاع بن احمدبن حسن بن طباطبا معروف به المستجد، بنيادگذار مستجدي? مصر است
(همانجا).
10. محمدبن احمدبن حسن بن طباطبا معروف به محمدالرئيس (همانجا).
11. ابوالحسن علي بن محمد صوفي، از نسل احمدبن حسن و بنيادگذار سلسل? کرکي در مصر
(همانجا).
12. علي بن محمدبن موسي معروف به ابن بنت فرعه، از نوادگان قاسم رسي است (ابن عنبه،
همان، 181).
13. ابومحمد عبداللـه بن احمدبن علي بن حسن بن ابراهيم طباطبا (286-348ق/899-959م)،
از عالمان و ثروتمندان بنام طباطباييان مصر است. در حجاز زاده شد و سپس به مصر رفت
و در همانجا زيست و درگذشت. به سخاوت و گشادهدستي شهره بود (ابن خلکان، 3/81؛ ابن
دواداري، 1 (6)/145-146).
14. ابوالحسن علي بن حسن بن ابراهيم طباطبا.
15. محمدبن احمدبن علي (همانجا).
16. محمدبن طاهربن علي بن احمد، از بزرگان خاندان طباطبا و از محدثان بنام است
(همانجا).
17. حسن بن عبداللـه بن محمد بن قاسم (همانجا).
عالمان طباطبايي در عراق: عراق از حدود 36ق/656م که امام علي بن ابيطالب(ع) مقر
فرمانروايي خود را از مدينه به کوفه انتقال داد، پيوسته مرکز شيعيان و علويان بود،
اما پس از آنکه محمدبن ابراهيم در کوفه شورش کرد و دولتي بنياد نهاد، سادات و
شيعيان در آن رو به فزوني نهادند و به رغم نامساعد بودن اوضاع سياسي و اجتماعي
علويان، در سدههاي بعد نيز اينان در کوفه و بصره و بغداد ساکن شدند و از ميان آنان
عالمان، فقيهان، نويسندگان و اديبان بسياري ظهور کردند. محمدبن ابراهيم بن سليمان
بن قاسم رسي ملقب به توزون در بصره ساکن شد و فرزندان او به «بني توزون» شهرت
يافتند (ابن عنبه، عمده الطالب، 176). گروهي از اين سادات نسبشان به محمدبن ابراهيم
ميرسد و از اينرو به طباطبايي شهرت دارند. برخي از سادات مشهور طباطبايي عراق
اينانند:
1. ابوالمعمّر يحيي بن محمد بن قاسم بن محمد بن طباطبا (د 478ق/1085م)، نحوي، اديب،
متکلم، شاعر و نسبشناس. وي شيعي امامي بود و در بغداد ميزيست. دانش را از
استاداني چون علي بن عيسي ربعي و ابوالقاسم ثمانيني فرا گرفت. کساني چون
ابوالسعادات هبه اللـه الشّجري از او علم آموختند. انباري گويد او را کتابي در فن
شعر بوده است. نيز کتابي در شرح اللمع تأليف ابن جني در نحو از او ياد شده است.
برخي از اشعار او را ياقوت آورده است (معجم الادباء، 20/32، 33؛ ابن تغري بردي،
5/123؛ بغدادي، ايضاح، 2/410؛ ابن جوزي، 9/25، 26؛ زرکلي، 9/207).
2. ابومحمد جعفربن محمدبن اسماعيل بن احمد ناصر بن حسين بن قاسم رسي تهامي مکي،
عارف، اديب، شاعر و لغتدان. از زندگي او چيزي دانسته نيست. همين اندازه روشن است
که وي در سد? 6ق/12م ساکن بغداد بوده و از عالمان و اديبان روزگار خود بهشمار آمده
است. وي سفري به خراسان کرد و پس از آن به بغداد بازگشت و بعد روان? واسط گرديد. در
سالهاي پس از 530ق/1136م آهنگ خوزستان کرد و از بصره و سرزمين فارس گذشت. گفته شده
که عبدالکريم سمعاني (506-562ق/1112-1167م) از او روايت کرده است (کاتب اصفهاني،
3/20-21).
3. جلالالدين صفيالدين ابوجعفر محمدبن تاجالدين علي بن محمدبن رمضان معروف به
طِقْطَقي (660-709ق/1262-1309م)، عالم، اديب، مورخ، نويسنده و نقيب سادات علوي
عراقي. نسب او به قاسم رسّي ميرسد. پدرش تاجالدين علي از عالمان بنام و از
ثروتمندان بزرگ بود و نقابت علويان را به عهده داشت. وي داراي زمينهاي بسيار در
سواحل فرات و دجله بود. يک سال که قحطي بزرگ پديد آمد، تاجالدين با بهره گرفتن از
قدرت اقتصاديش دارايي منقول و غيرمنقول مردم تهيدست را به بهايي اندک خريد و بر فقر
عمومي افزود. اين سوء استفاده تا آنجا شهرت يافت که آن قحطي معروف به قحطي ابن
طقطقي شد. اين توانمندي اقتصادي، قدرت سياسي و اجتماعي مهمي براي تاجالدين پديد
آورده بود. از اينرو او يک بار نامهاي به اباقاخان بن هولاکو نوشت و برکناري وزير
ايراني او عطا ملک جويني (623-681ق/1226-1282م) را خواستار شد. اين نامه به دست
برادر عطاملک، شمسالدين جويني (مق 683ق/1284م) افتاد و او آن را به برادرش داد.
او نيز در خشم شد و به هراس افتاد، از اينرو کساني را وادار به کشتن تاجالدين
ساخت و سپس کشندگان را قصاص و هم? دارايي او را مصادره کرد (ابن عنبه، عمده الطالب،
180-181). اينکه چرا او را ابن طقطقي ناميدهاند دقيقاً معلوم نيست (زبيدي، ذيل
طق).
صفيالدين محمد، که او نيز به ابن طقطقي شهرت يافت، ابتدا در حله ميزيست و پس از
قتل پدر در 680ق/1281م (يا 672ق/1273م) مقام نقابت علويان کوفه، بغداد، کربلا و نجف
را به دست آورد. او نسبت به پدر از نفوذ اجتماعي و سياسي و اقتصادي کمتري برخوردار
بود و غالباً به سفر ميپرداخت. از اربل، بصره، کوفه و اصفهان ديدار کرد و در
696ق/1297م به ايران آمد و به مراغه رفت و در 700ق/1301م وارد تبريز شد. در
701ق/1302م به موصل رفت و در اين شهر کتاب مشهورش الفخري يا الآداب السلطانيه (ه م)
را نوشت و آن را به فخرالدين بن عيسي حاکم مغولي موصل تقديم کرد. او همسري خراساني
برگزيد. ابن طقطقي با ايران و فرهنگ و ادب پارسي آشنايي و بدانها دلبستگي داشت. وي
را کتاب ديگري به نام الغايات است. از او فرزندي به نام علي ماند. براي اينکه نام
او با جدّش اشتباه نشود او را «علي صغير» ميگفتند.
4. سيدعلي بن محمدب علي طباطبايي معروف به صاحب رياض (1161-1231ق/1748-1816م)،
فقيه، اصولي، محدث، محقق و نويسنده. او در کاظمين زاده شد و در کربلا زيست. وي از
نبيرگان ملاصالح مازندراني است. از عالمان و فقيهان عراق از جمله شيخ يوسف بحراني
(1107-1186ق/1695-1772م) صاحب حدائق بهره برد و خود از عالمان بنام گرديد. عالمان
چندي از حوز? درس او بهره بردند و از او به اخذ اجاز? حديث نايل آمدند که از آن
ميان ميتوان به شيخ احمد احسايي (1166-1241ق/1753-1826م) اشاره کرد. در
1215ق/1800م که وهابيان به عتبات عاليات هجوم آوردند، سيد خانوادهاش را به يمن
فرستاد و خود در خانه باقي ماند، اما آسيبي به او نرسيد. او را تأليفاتي است، از آن
ميان: شرح مختصر نافع علام? حلّي زير عنوان رياض المسائل في بيان احکام الشرع
بالدّلايل، الاستصحاب و الاجماع، حجيّه مفهوم الموافقه، منجزات المريض، حجيه
الشهره، و حجيه ظواهر الکتاب (آقابزرگ، 6/274).
5. سيدمهدي بن سيد علي طباطبايي (د 1260ق/1844م)، عالم و فقيه. در کربلا زيست و در
همانجا درگذشت. وي از استادان شيخ مرتضي انصاري بود.
6. سيدابراهيم طباطبايي (1248-1319ق/1832-1901م)، اديب و شاعر. او در نجف زاده شد و
در همين شهر زيست و درگذشت. در ادب عربي و انواع شعر توانا بود. از او ديوان شعري
بر جاي مانده که در 1332ق/1914م در شهر صيدا چاپ شده است (سرکيس، 2/1226).
عالمان و اميران طباطبايي در ايران: از اواخر سد? 2ق/8م گروهي از علويان حجاز و
عراق بر اثر شرايط نامساعد سياسي در قلمرو خلافت عباسيان و آزار اميران ترکنژاد
آنان، به ايران که در آن روزگار گردن فرازيهاي عباسيان را بر نميتافت، پناه آوردند
و در اين سرزمين يا به جنگ سياسي و قهرآميز خود بر ضد عباسيان ادامه دادند و يا به
زندگي آرام و بيدغدغ? خويش پرداختند. يکي از اين کسان که در نيم? دوم سد? 3ق/9م از
کوفه به ايران آمد و در اصفهان ساکن شد، احمدبن محمدبن احمد بن ابراهيم طباطبا بود.
وي که دقيقاً روشن نيست در چه سالي وارد اصفهان شد، در اين شهر زيست و در همانجا
درگذشت. فرزندان او در اصفهان ماندگار شدند و در سدههاي بعد به سراسر ايران راه
يافتند. شاخههايي از آن بار ديگر به عراق رفتند و در عتبات ساکن شدند، مانند آل
بحرالعلوم (ه م) و حکيم (ه م). از نسل احمد عالمان، شاعران، اديبان، فقيهان و
اميران ناموري در ايران و عراق پديد آمدند که برخي از آنان اينانند:
1. ابوالحسن محمدبن احمد معروف به ابن طباطبا (د 322ق/934م)، عالم، اديب، شاعر،
محقق و نويسنده. گفته شده است که وي در اصفهان پا به جهان نهاد و در همانجا رشد
يافت و تا پايان عمر در اين شهر زيست و در همانجا درگذشت. از اينرو به ابن
طباطباي اصفهاني شهرت يافت (محيط، 40). ابوالحسن به گرفتگي زبان دچار بود. گرچه وي
در دوران ناتواني سياسي عباسيان ميزيست و در آن روزگار بازار سياست و مبارزه گرم
بود، اما او يکسره به کارهاي علمي و ادبي و شعر و شاعري پرداخت و عمري را به آسودگي
به سر آورد. از رفاه و دارايي بسيار نيز بهرهمند بود. بيشترين شهرت او توجه به
شعر و شاعري به زبان عرب است. شعرهاي او را متوسط دانستهاند، اما وي را در نقد
ادبي تونا خواندهاند (امين، محسن، 9/7374). برخي از آثار او که باقي مانده در اين
فن است. او از شاعراني است که در بيان واقع? غديرخم اشعاري دارد (اميني، 3/340؛ ابن
معصوم، 1/256). گفتهاند که ابوالحسن همواره آرزوي ديدار عبداللـه بن معتز (د
296ق/909م) شاعر معروف و ساکن بغداد را داشت، اما هرگز او را نديد. در اواخر زندگي
معتز اشعاري از او به دستش رسيد. گفته شده که ابوالحسن 64 سال زندگي کرد. برخي از
آثار او بدين قرار است: المدخل في معرفه المعمّي من الشعر، الشعر و الشّعراء، تهذيب
الطبع، فرائد الدّرّ (اميني، 3/340، 341)، ديوان شعر که در 1332ق/1914م در صيدا چاپ
شده است (بروکلمان، تاريخ الادب العربي، 2/100)، عيارالشعر که در 1375ق/1956م به
کوشش طه حاجري و محمد زغلول سلام در قاهره چاپ شده است، العروض، سنام المعالي، في
تقريظ الدفاتر (بستاني ف، ذيل ابن طباطبا).
2. ابوالحسن علي بن محمدبن احمد ملقب به شهاب، اديب و شاعر. از تولد، زندگي و مرگ
او اطلاع دقيقي در دست نيست. او در اصفهان زاده شد و مانند پدر در ادبيات عرب مهارت
يافت و در شعر و شاعري بلندآوازه گشت و در اصفهان درگذشت. سادات طباطبايي آل
بحرالعلوم که در سد? 11ق/17م از ايران به نجف هجرت کردند، با 18 نسل به علي شاعر
(شهاب) اصفهاني ميرسند.
3. حسين بن محمدبن ابيطالب بن قاسم بن محمد، نسبشناس و از عالمان طباطبايي ايران
(ابن عنبه، عمده الطالب، 173، 174).
4. محمدبن محمدبن حسن بن ابي البرکات، چيزي از احوال او روشن نيست. به گفت? ابن
عنبه از عالمان اين خاندان و از نبيرگان محمد شاعر (ابن طباطبا) اصفهاني بود
(همانجا).
5. ابواسماعيل ناصر الخراساني، از نسل محمد شاعر اصفهاني بود و در سد? 5ق/11م به
روزگار طغرل سلجوقي (د 455ق/1063م) ميزيست. کتاب منتقله الطّالبيين نوشت? اوست.
اين کتاب به کوشش محمد مهدي سيّد حسن خرسان در 1388ق/1968م در نجف چاپ شده است
(شامي، 367).
6. امير عبدالغفار بن عمادالدين، فقيه، عارف، سياستمدار و شيخالاسلام، از سادات
طباطبايي است و نسبش با 8 واسطه به علي شاعر اصفهاني ميرسد. روشن نيست که خود و يا
نياکانش در چه زماني و چرا به آذربايجان کوچيدهاند. او در سد? 9ق/15م در روزگار
فرمانروايي آق قويونلو در آذربايجان ميزيسته و از سوي حسن بيک که از 872 تا
882ق/1467 تا 1477م در تبريز حکمراني داشته، به سمت شيخالاسلام آذربايجان گمارده
شده است. او عنوان «امير» نيز داشته است. وي را به علم و عرفان و پارسايي
ستودهاند. گفته شده که او در حکومت حسن بيک درگذشته است. از اينرو مرگ او را بايد
قبل از 882ق/1477م دانست. گفتهاند که فرزندان ميرانشاه گورکاني که در آن روزگار در
آذربايجان بودند و خود را از مريدان و پيروان عبدالغفار ميدانستند، جناز? سيد را
با احترام در مزار خانوادگيشان در سرخاب تبريز به خاک سپردند. (کربلايي تبريزي،
1/214).
7. امير سراجالدين عبدالوهاب بن امير عبدالغفار (د 927ق/1521م)، عالم، عارف، فقيه
و شيخالاسلام. او در اواخر سد? 9ق/15م و اوايل سد? 10ق/16م ميزيسته است. گفتهاند
که در سمرقند زاده شده و سالها در آن شهر به سر برده است. پدرش در واپسين روزهاي
زندگي او را به تبريز فرا خواند، اما هنگامي که به اين شهر رسيد پدر درگذشته بود.
وي از سوي فرمانروايان تبريز به سمت شيخالاسلام آذربايجان گماشته شد. در همين مقام
بود تا شاه اسماعيل صفوي (891-930ق/1486-1524م) به قدرت رسيد و با سرعت قدرتهاي
محلي را برانداخت و سلطنت صفوي را بنياد نهاد. گرچه او نسبت به خاندان عبدالوهاب
خوشبين نبود، در 920ق/1514م که از عثمانيان شکست خورد، سيد را به عنوان فرستاد?
ويژه خود نزد سلطان سليم عثماني. (د 926ق/1520م) فرستاد. سليم او را به زندان
انداخت. او همچنان در زندان ماند تا سليم درگذشت و فرزندش سلطان سليمان (د
974ق/1566م) به جاي پدر نشست و عبدالوهاب را ازاد کرد و گرامي داشت. او يک سال پس
از آن در استانبول درگذشت و در همانجا به خاک سپرده شد (همو، 1/216).
8. امير فيض اللـه بن غياثالدين محمد طباطبايي قهپايي، از عالمان امامي سد?
11ق/17م است. در نجف دانش آموخت و از عالماني چون مقدس اردبيلي (د 993ق/1585م) فقه
و حديث را فرا گرفت و از مقدس و سيدحسن بن قمر کرکي اجاز? روايت يافت. ملامحمد تقي
مجلسي (د 1070ق/1660م) نزد او دانش آموخت و از او اجاز? نقل حديث گرفت، وي حاشيهاي
بر مبحث الهيات شرح تجريد ملاعبدالرزاق لاهيجي (د 1051ق/1641م) نوشت (آقابزرگ،
6/115).
9. سيدقاسم بن محمد حسن حسيني طباطبايي قهپايي، عالم، محدث و رجالي. او در سد?
11ق/17م ميزيست. نزد شيخ بهايي (953-1031ق/1546-1622م) درس خواند و از وي اجاز?
روايت يافت. ملامحمد باقر مجلسي (1037-1111ق/1628-1699م) از او روايت کرده است.
ملامحمدعلي استرابادي نويسند? مشترکات الرجال از او علم رجال آموخته است (مدرس،
3/326).
10. ميرفتاح طباطبايي (1209-1269ق/1794-1853م). پدر او ميرزا يوسف آقا مجتهد تبريزي
(د 1242ق/1826م) فرزند حاج ميرزا عبدالفتاح طباطبايي بود. از زندگي ميرفتاح چندان
چيزي دانسته نيست. شهرت او بيشتر به اين سبب است که در طي جنگهاي ايران و روس (جنگ
اول: 1218-1228ق/1803-1813م، جنگ دوم: 1241-1243ق/1826-1827م) همراه برخي خوانين
ناراضي از حکومت قاجاريه، به سپاه روسيه در اشغال تبريز ياري رساند و در زمان چيرگي
آنان بر تبريز، در اين شهر زيست و پس از انعقاد عهدنام? ترکمانچاي (در 1243ق/1828م)
به تفليس گريخت و بعد در 1258ق/1842م به تبريز بازگشت و در همين شهر درگذشت
(بامداد، 3/51).
11. سيدصادق بن سيدمهدي طباطبايي (1227-1300ق/1812-1883م)، فقيه و مرجع تقليد مردم
تهران. او در اصفهان زاده شد. پدرش که از عالمان صاحب نفوذ بود، از اصفهان به همدان
کوچيد و در آنجا ساکن شد. از اينرو گاه او را همداني خواندهاند. وي پس از فراغت
از تحصيل به تهران سفر کرد و در اين شهر ماندگار شد و بدين جهت به تهراني نيز شهرت
يافت. او سرانجام در تهران درگذشت و در شهر ري به خاک سپرده شد. ميرزا يوسف آشتياني
(د 1303ق/1886م) بر قبر او بارگاه باشکوهي ساخت (بامداد، 6/121-122).
افزون بر عالمان و اميران ياد شده، کسان بسياري از طباطباييان ايران در درازاي 12
سده به مراتب علمي، سياسي و اجتماعي برآمدهاند. به گفت? محيط طباطبايي، از دور?
صفويان تاکنون در ايران، عراق و هند بيش از 000‘1 تن شاعر، اديب، فقيه، محدث، عالم
دين، سياستمدار، حاکم و عالم به علوم مختلف از همين دودمان برخاستهاند (ص 42).
فقيهان و عالمان برجستهاي چون سيدمحمد کاظم طباطبايي يزدي (د 1337ق/1918م)، سيد
محمد مجاهد (د 1242ق/1826م)، ميرزا ابوالحسن زوارهاي نائيني معروف به ميرزاي جلوه
(د 1314ق/1896م)، سيد محمد طباطبايي مجتهد (1257-1339ق/ 1841-1921م)، سيدحسن مدرس
(1287-1357ق/1870-1938م)، آيت اللـه سيدحسين طباطبايي بروجردي
(1292-1380ق/1875-1960م)، آيت اللـه سيدمحسن طباطبايي حکيم
(1306-1390ق/1889م-1970م)، علامه سيد محمد حسين طباطبايي تبريزي (د 1362ش)، آيت
اللـه حاج آقاحسين طباطبايي قمي (1282-1366ق/1865-1947م)، از بزرگترين و
برجستهترين سادات آل طباطبا در ايران بودند.
مآخذ: آقابزرگ، الذريعه؛ آيتي، محمدابراهيم، اندلس، تهران، 1363ش؛ ابن اثير،
عزالدين، الکامل، بيروت، 1385ق/1965م؛ ابن تغري بردي، يوسف، النجوم الزاهره، مصر،
1391ق/1971م؛ ابن جوزي، عبدالرحمن، المنتظم، حيدرآباد، 1359ق؛ ابن خلدون، العبر،
بيروت، 1957م؛ ابن خلکان، وفيات الاعيان، به کوشش احسان عباس، بيروت، 1398ق/1978م؛
ابن دواداري، عبداللـه بن ايبک، کنزالدرر، به کوشش صلاحالدين المنجّد، قاهره،
1380ق/1967م؛ ابن سمره، عمربن علي، طبقات فقهاءِ اليمن، به کوشش فؤاد سيد، قاهره،
1957م؛ ابن عنبه، احمدبن علي، عمده الطالب، نجف، 1380ق/1961م؛ همو، الفصول الفخريه،
به کوشش جلالالدين حسيني ارموي (محدث)، تهران، 1346ش؛ ابن کثير، اسماعيل بن عمر،
البدايه و النهايه، قاهره، 1351ق/1932م، 270؛ ابن ماکولا، علي بن هبه اللـه،
الاکمال، به کوشش عبدالرحمن بن يحيي، حيدرآباد، 1384ق/1965م؛ ابن معصوم، علي،
انوارالربيع، به کوشش شاکر هادي شکر، نجف، 1388ق/1968م؛ ابن نديم، محمدبن اسحاق،
الفهرست، بيروت، 1398ق/1978م؛ ابن نظيف، محمدبن علي، تاريخ المنصوري، به کوشش پطرس
گريازنيويچ، مسکو، 1963م؛ اشعري، ابوالحسن، مقالات الاسلاميين، به کوشش هلموت ريتر،
ويسبادن، 1400ق؛ اصفهاني، ابوالفرج، مقاتل الطالبيين، به کوشش احمد صقر، قاهره،
1368ق؛ امين، حسن، دائرهالمعارف الاسلاميه الشيعيه، بيروت، 1395ق/1970م؛ امين،
محسن، اعيان الشيعه، بيروت، 1403ق/1983م؛ اميني، عبدالحسين، الغدير، بيروت،
1387ق/1967م؛ بامداد، مهدي، تاريخ رجال ايران، تهران، 1347-1353ش؛ بروکلمان، کارل،
تاريخ الشعوب الاسلاميه، ترجم? نبيه امين فارس و منير البعلبکي، بيروت، 1984م؛ همو،
تاريخ الادب العربي، ترجم? عبدالحليم النّجار، قاهره، 1974م؛ بستاني، ف ذيل ابن
طباطبا؛ بغدادي، اسماعيل پاشا، ايضاح المکنون، استانبول، 1947م؛ همو، هديه
العارفين، استانبول، 1951م؛ تشيّد، علياکبر، قيام سادات علوي، تهران، 1331ش؛
حميري، نشوان بن سعيد، الحورالعين، به کوشش کمال مصطفي، قاهره، 1367ق/1948م؛
خوانساري، محمدباقر، روضات الجنات، بيروت، 1390ق؛ رابينو، ه ل.، سفرنام? مازندران و
استراباد، ترجم? غلامعلي وحيد مازندراني، تهران، 1343ش؛ همو، فرمانروايان گيلان،
ترجم? م. پ. جکتاجي و رضا مدني، رشت، 1364ش؛ زبيدي، تاج العروس، ذيل طق؛ زرکلي،
خيرالدين، الاعلام، بيروت، 1969 و 1984م؛ ستوده، منوچهر، از آستارا تا استارباد،
تهران، 1351ش؛ سيوطي، عبدالرّحمن، تاريخ الخلفاء، به کوشش محمد محييالدين
عيدالحميد، قاهره، 1371ق/1952م؛ شامي، عبدالامير، تاريخ الفرقه الزيديه، نجف،
1394ق/1974م؛ شرفالدين، احمد حسين، تاريخ اليمن الثقافي، قاهره، 1387ق/1967م؛
شوکاني، محمدبن علي، البدر الطالع، بيروت، 1348ق؛ صفدي، خليل بن ايبک، الوافي
بالوفيات، به کوشش ديدرينگ و محمد يوسف نجم، بيروت، 1390-1391ق/1970-1971م؛ صنعاني،
محمدبن احمد، ائمه اليمن، تعز، 1372ق؛ عرشي، حسين بن احمد، بلوغ الحرام، بيروت؛
العيون و الحدائق، به کوشش دخويه، ليدن، بريل، 1869م؛ فيروزآبادي، محمدبن يعقوب،
قاموس المحيط، ذيل طب؛ قلقشندي، احمدبن علي، صبح الاعشي، قاهره، 1383ق/1961م؛ کاتب
اصفهاني، عمادالدين، خريده القصر، به کوشش شکري فيصل، دمشق، 1964م؛ کربلايي تبريزي،
حافظ حسين، روضات الجنان، به کوشش جعفر سلطان القرايي، تهران، 1344ش؛ گرديزي،
عبدالحي بن ضحاک، تاريخ، به کوشش عبدالحي حبيبي، تهران، 1363ش؛ لين پول، استانلي،
طبقات سلاطين اسلام، ترجم? عباس اقبال، تهران، 1363ش؛ همو و بارتولد، ولاديمير،
تاريخ دولتهاي اسلامي، ترجم? صادق سجادي، تهران، 1363ش؛ مادلونگ، و.، «سلسلههاي
کوچک شمال ايران»، تاريخ ايران از اسلام تا سلاجقه، به کوشش ر. ن. فراي، ترجم? حسن
انوشه، تهران، 1363ش؛ مامقاني، عبداللـه بن حسن، تنقيح المقال، نجف، 1350ق؛ محيط
طباطبايي، محمد، «شوخي جدي»، يغما، س 18، شم 1، (فروردين 1344ش؛ مدرس، محمدعلي،
ريحانه الادب، تبريز، شفق، 1346ش؛ مسعودي، علي بن حسين، مروج الذهب، بيروت، 1966؛
مقدسي، مطهربن طاهر، البدء و التاريخ، به کوشش کلمان هوار، پاريس، 1916م؛ مقريزي،
احمدبن علي، اتّعاظ الحنفاء، به کوشش جمالالدين الشّيّال، قاهره، 1367ق/1948م؛
ياقوت حموي، ابو عبداللـه، معجم الادباء، بيروت، 1400ق/1980م.
حسن يوسفي اشکوري