یکصد موضوع، پانصد داستان نسخه متنی
لطفا منتظر باشید ...
تازه در سوره يوسف عليه السلام از اول تا آخرش داستان جناب يوسف و يعقوب و زليخا و برادران را نقل
فرموده است ، و در اول سوره مى فرمايد اى پيامبر صلى الله عليه و آله ( ما بهترين حكايات را وحى اين
قرآن بر تو مى گوييم ) . (4)و در آخر همين سوره مى فرمايد:( همانا در حكايات آنان براى صاحبان عقل عبرت كامل خواهد بود ) . (5)و واقعا يكى از شاهكارهاى قرآن همين حكايت يوسف عليه السلام است كه آن را ( احسن القصص ) نام نهاده و
در آخرش هم فرموده :اين حكايات درس عبرت است براى كسانى كه مى خواهند متنبه شوند و پند بگيرند و شيوه
انسانهاى كامل را در پيش گيرند.اميرالمؤ منين عليه السلام در نهج البلاغه در اين باره به فرزندش امام حسن عليه السلام مى فرمايد:( اگر چه من عمر (بسيار) نكردم ولى در كارهاى گذشتگان نگريستم و اخبارشان را انديشه نمودم و در آثار
(باز مانده هاى آنان ) سير كردم ؛ انگار مانند يكى از آنان گرديده ام .گويا به سبب آنچه از تاريخ آنان به من رسيده است با همه آنان از اول تا به آخر بوده ام پس زندگى خوش و
خوبيهاى آنها را از زندگى تيره و بد برگزيدم ، و سود و زيان را دانستم و از ميان آنها آنچه پسنديده
بود برايت خلاصه كردم و آنچه را مجهول بود از تو بدور داشتم . ) حقير سالهاى قبل كتابى براى مداواى صفات رذيله در علم اخلاق به نام ( احياء القلوب ) نوشتم ؛ و در
انديشه ام بد كه كتابى در حكايات اخلاقى را گرد آورى كنم ، تا اينكه قضاى الهى را مسافرت و هرجت نصيب
شد، و داعيه نوشتن بوجود آمد. اما با وجود عدم بضاعت كتب مورد نياز، به آنچه در دسترس بوده اكتفا كردم
و بعون الله شروع به تحرير حكايات و قصص اخلاقى نمودم ، و براى هر موضوعى و در هر باب پنج حكايت را
درج كردم .