يعني اينگونه نيست كه خداوند گاهي حي، عالم و قادر باشد و گاهي اينگونه نباشد، زيرا صفات ذاتي خدا از ذات اقدس او جدا نيست.
دوم
يكي از مراتب توحيد خداي سبحان، توحيد افعالي است؛ بدينمعنا كه تنها مؤثر حقيقي در نظام آفرينشْ خداوند است و نه ديگران. توحيد افعالي خداي سبحان هرگز استثناپذير نيست و هر كس هر آنچه از صفات كمالي دارد، مظهر كمالي از كمالات خداي سبحان است. با اين تحليل، تأثير اولياي اِلهي تجلي مؤثريت خداوند خواهد بود و نبايد معتقدان به مقامات بزرگ معنوي اوليا و انبيا(عليهمالسلام) را به غلو و شرك متهم كرد، بلكه پذيرش آنچه در آيات، ادعيه و روايات در شأن و مقام ائمه(عليهمالسلام) وارد شده، بسي آسان است.سوم
مراد از مظهريت حلول و اتّحاد نيست، زيرا محال است كه خداوند متعال در چيزي حلول كند يا با چيزي اتّحاد يابد؛ بلكه مقصود آن است كه همه موجودات جهان به تمام هستي خود، آيت و نشانه خداوندند و هستي و همه كمالات خود را از او دريافت ميكنند و در حدوث و بقا محتاج خدا هستند.چهارم
صفات فعلي «ربوبيت»، «عبوديت» و «الوهيت»، از محدوده مظهريت خارج است. از اينرو، براي انبيا و اوليا(عليهمالسلام) چنين سمتهايي ذكر نشده است، بلكه كمال آنها در بندگي محض خداي سبحان است و در پرتو همين بندگي بود كه مظهر حق تعالي شدند.دوم. انسان كامل
راه شناخت انسان كامل
انسان كامل آيينه تمام نماي اوصاف فعلي خداوند است. براي شناخت كنه انسان كامل، چارهاي جز انسان كامل شدن نيست. در اين حالت است كه معناي اسماعظم مشهود، و واقعيت «كتاب مبين» مبيّن ميگردد و نيز حقيقت «اُمّ الكتاب» آشكار، و عِدل قرآن كريم بودنْ واضح ميشود و شرط حِصْن بودن توحيد احراز ميگردد و همه آنچه درباره «خليفة الله» شدن و متعلّم بيواسطه خدا قرار گرفتن و معلم فرشتگان شدن، به طور علم حضوري يافت ميشود، نه آنكه به علم حصولي فهميده شود.