فصل چهارم. وحدت جوامع در نهج البلاغه
يكم. كليات
انسان نه از نظر تجرّد روحي، همسان فرشتگان است تا از هماهنگي با همنوع خود بينياز باشد و با شعار (وما منّا إلاّ له مقام معلوم)[1] زندگي كند و نه از جهت مادي همتاي حيوانات است تا از تبادل و تعاون با همنوع خويش بينياز باشد و با شعار (...قد أفلح اليوم مَن استعلي)[2] كه برخاسته از حلقوم درندگان بشر نمايي چون آل فرعون است، به سربرد و نه ميتواند بدون تكيهگاه تكويني به تشتتّ و پراكندگي خاتمه دهد و راز و رمز اتحاد با همنوع خود را دريابد و با رفتار مناسب به وحدت روي آورد، و با شعار (قد أفلح من تزكّي)[3]، از هرگونه نقص و عيب برهد و به كمال برسد.بنابراين:
اوّلاً
انسانها نيازمند زندگي مسالمتآميز و اتّحاد با يكديگرند.ثانياً
پشتوانه اين اتحاد بايد اهتمام به اجراي حق و سركوب كردن باطل باشد.ثالثاً
برايتحقق اتحاد حقيقي بايد به دستورات وحي و عقل توجه كرد.
[1] ـ سوره صافات، آيه164. [2] ـ سوره طه، آيه64. [3] ـ سوره اعلي، آيه14.