دو بر ما اهلبيت حرام است.
گفت: نه اين و نه آن؛ بلكه «هديه» است. به او گفتم: زنان بچه مرده بر تو گريه كنند! آيا از طريق آيين خدا وارد شدهاي كه مرا بفريبي؟! يا خردت آشفته شده است، يا ديوانه شدهاي، يا هذيان ميگويي؟به خدا سوگند، اگر اقليمهاي هفتگانه را با آنچه در زير آسمانها است، به من بدهند كه با گرفتن پوست جوي از دهان مورچهاي خدا را نافرماني كنم، هرگز نخواهم كرد و اين دنياي شما از برگ جويدهاي كه در دهان ملخي باشد، نزد من خوارتر و بيارزشتر است. علي را با نعمتهاي فناپذير و لذتهاي نابودشدني چه كار؛وأعجب من ذلك طارقٌ طرقنا بملوفةٍ في وعائها ومعجونةٍ شنئتها كانّما عُجِنَتْ بريقِ حَيّةٍ أو قَيْئِها فقلت: أَصِلَةٌ، أم زكاة، أم صدقة؟ فذلك محرّم علينا أهلالبيت! فقال: لاذا ولاذاك ولكنّها هديةٌ. فقلت: هَبِلَتْكَ الهبول! أعن دين الله أتيتني لِتَخْدَعَني؟ أمختبط أنت أم ذوجنّةٍ أم تهجُرُ؟ والله لو أُعطيتُ الأقاليم السبعة بما تحت افلاكها علي أن أعصي اللّهَ في نملةٍ أسلُبها جُلْبَ (خلمة) شعيرةٍ ما فعلتُه، وإنّ دنياكم عندي لأهون من ورقةٍ في فم جرادةٍ تقضمُها ما لِعليٍّ ولنعيم يفني ولذّةٍ لاتبقي[1].
علي(عليهالسلام) پيروز دو جبهه
اميرالمؤمنين(عليهالسلام) كه در نبرد دروني و بيروني پيروز شده است، درباره مبارزه خود با نفس أمّاره ميفرمايد: «وإنّما هي نفسي أروضها بالتّقوي»[2]؛ من نفس خود را با تقوا رياضت ميدهم. پس ما نيز موظفيم كه نفس را تمرين بدهيم. نفس اگر از ما كار حرامي را بخواهد، مانند اين است كه اسب زير پاي انسان بخواهد، به بيراهه برودكه بايد لجامش را گرفت و آن را به راه آورد. اگر ما به خواستههاي نفس پاسخ ندهيم، كمكم عادت ميكند تا در سختيها صبر كند. اين كار مبارزه با نفس است.
[1] ـ نهج البلاغه، خطبه 224. [2] ـ همان، نامه 45.