زندگي انسانهاي نخستين
انسانهاي اوّلي براساس انديشه و فطرت ساده خود، از بينش و منش مشتركيبرخوردار بودند؛ يعني هم در جهانبيني بينش واحدي داشتند و هم در تشخيص حق و باطل و مصالح و مفاسد روش مشتركي داشتند. ازاينرو، خداوند آنان را به «اُمّت واحده» ستوده است؛ (كان الناس أُمةً واحدة... )[1].«امّت» به جمعيّتي ميگويند كه مقصد خاص و مقصود و امام معيّني را دنبال ميكنند و وصف تأكيدي «واحدةً» در (أُمّةً واحدةً) نشانگر آن است كه مردم در فطرت اوّلي خويش سَمت و سوي واحدي را دنبال ميكردند و هيچگونه اختلاف و مشاجرهاي در ميان آنان نبوده است، چون يا اختلاف فكري و علمي نداشتند يا بسيار كم بود و اختلافات عملي نيز اگر در بين آنان راه پيدا ميكرد، به وسيله فطرت توحيدي و نصايح انبياي پيشين (از حضرت آدم(عليهالسلام) تا نوح(عليهالسلام)) حلّ ميشد، چون وحي آسماني در حدّ موعظه در رفع اختلاف راهگشاست.
سرّ وحدت انسانهاي اوّلي
نفي اختلاف و مشاجره در انسانهاي اوّلي يا براي آن است كه همه آنان مانند فرشتگان به فعليّت و كمال خويش رسيده بودند. از اينرو، اختلاف و مزاحمتي با يكديگر نداشتند، يا اين كه مردم اوّلي در بساطت زندگي ميكردند و هنوز به سوي كمال حركت نكرده بودند تا با يكديگر برخوردي داشته باشند، نظير درختي كه هنوز به فعليّت نرسيده است و در هسته و حبّه به سر ميبرد، تا زماني كه به صورت هسته است و به تنه و شاخه و خوشه تبديل نشده، هيچ مشاجره و مزاحمتي در بين آنها نيست، چون همه اين كمالات را «بالقوّه» دارد، نه «بالفعل».[1] ـ سوره بقره، آيه 213.