ظاهر" «1».
مؤلف
و معناى آن اين است كه:حيثيت و نحوه ظهور در غير خداى تعالى، غير نحوه بطون و پنهانى آن است، هر چيزى غير خداى تعالى اگر از جهتى ظاهر است از عين آن جهت باطن نيست، بلكه از جهت ديگرى باطن است، و به عكس اگر از حيثى و جهتى پنهان است، به عين آن جهت ظاهر نيست، بلكه به غير آن جهت ظاهر است، و اما خداى تعالى به خاطر اينكه احدى الذات است، مانند ما مخلوقاتش متقسم و متجزى به جهات مختلف نيست (توضيح اينكه اگر ما عالم هستيم بدين جهت است كه در وجود ما ابزارى براى علم هست، و اگر قادريم به خاطر داشتن آن ابزار نيست، بلكه به خاطر داشتن ابزارى ديگر است، پس ما بدان جهت كه عالميم قادر نيستيم، و بدان جهت كه قادريم عالم نيستيم، اما خداى تعالى به عين آن جهت كه عالم است قادر وحى است)، لذا خداى تعالى به همان جهت كه ظاهر است باطن نيز هست، و به عين آن جهت كه باطن است ظاهر است، پس خداى تعالى از شدت و كمال ظهورش باطن است، و از كمال بطونش ظاهر است (مثالى كه تا حدى ذهن را به مطلب نزديك كند قرص خورشيد و سرچشمه نور است، با اينكه ظاهر است، و نه تنها ظاهر است بلكه ظهور هر چيز ديگر هم بواسطه نور آن است، در عين حال از شدت ظهور، كسى نمىتواند به خود قرص، نگاه كند).و در آن كتاب اين جمله نيز آمده:" الحمد للَّه الأول فلا شىء قبله و الآخر فلا شىء بعده و الظاهر فلا شىء فوقه و الباطن فلا شىء دونه" «2».مؤلف
و مراد از" قبليت و بعديت"، قبليت و بعديت زمانى نيست، نمىخواهد يك امتداد زمانى در اين بين فرض كند، كه هم در گذشتهاش غير متناهى باشد، و هم در آينده، و عالم هستى در وسط اين دو طرف قرار گرفته باشد، در قطعهاى از زمان كه هر دو طرف آن غير متناهى است و خود عالم هر دو طرفش متناهى، در نتيجه وجود خداى تعالى منطبق بر سراسر زمان غير متناهى باشد، به طورى كه هيچ يك از دو طرفش خالى از خدا نباشد، هر چند كه هر دو طرف آن غير متناهى باشد، و باز در نتيجه هستى خدا از حيث زمان مقدم بر عالم و مؤخراز آن باشد، چون اگر خداى سبحان ازلى و ابدى زمانى بود، بايد ذات مقدس او هم مانند همه زمانيات، هم در ذاتش و هم در احوالش متغير باشد، چون زمان متغير است، و نسبت به او نيز متجدد مىشود، علاوه بر اين اشكال، قبليت و بعديت او به تبع قبليت و بعديت زمان خواهد بود، پس در حقيقت زمان، اول و آخر اصلى است، نه ذات مقدس او.
(1) غير از خدا هر چيزى كه ظاهر و پيداست نهان نيست، و هر چيزى كه پنهان است ظاهر نيست. نهج البلاغه فيض الاسلام، خطبه 64.(2) حمد آن خدايى را كه اول است، و در نتيجه چيزى قبل از او نيست، و آخرست و در نتيجه چيزى بعد از او نيست و ظاهر است، پس هيچ چيزى فوق او نيست، و باطن است پس هيچ چيزى دون او نيست.نهج البلاغه فيض الاسلام، ص 282، خطبه 95.