ترجمه تفسیر المیزان جلد 19

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

ترجمه تفسیر المیزان - جلد 19

سید محمدحسین طباطبایی؛ ترجمه: سید محمدباقر موسوی همدانی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

آيه شريفه مورد بحث به حسب لب معنا، به منزله تاكيدى براى مضمون آيه قبلى است، گويا فرموده:

براى روز حساب و جزاء عمل صالح از پيش بفرستيد، عملى كه جانهايتان با آن زنده شود، و زنهار زندگى خود را در آن روز فراموش مكنيد. و چون سبب فراموش كردن نفس فراموش كردن خدا است، زيرا وقتى انسان خدا را فراموش كرد اسماى حسنى و صفات علياى او را كه صفات ذاتى انسان ارتباط مستقيم با آن دارد نيز فراموش مى‏كند، يعنى فقر و حاجت ذاتى خود را از ياد مى‏برد، قهرا انسان نفس خود را مستقل در هستى مى‏پندارد، و به خيالش چنين مى‏رسد كه حيات و قدرت و علم، و ساير كمالاتى كه در خود سراغ دارد از خودش است، و نيز ساير اسباب طبيعى عالم را صاحب استقلال در تاثير مى‏پندارد، و خيال مى‏كند كه اين خود آنهايند كه يا تاثير مى‏كنند و يا متاثر مى‏شوند.

اينجا است كه بر نفس خود اعتماد مى‏كند، با اينكه بايد بر پروردگارش اعتماد نموده، اميدوار او و ترسان از او باشد، نه اميدوار به اسباب ظاهرى، و نه ترسان از آنها، و به غير پروردگارش تكيه و اطمينان نكند، بلكه به پروردگارش اطمينان كند.

و كوتاه سخن اينكه:

چنين كسى پروردگار خود و بازگشتش به سوى او را فراموش مى‏كند، و از توجه به خدا اعراض نموده، به غير او توجه مى‏كند، نتيجه همه اينها اين مى‏شود كه خودش را هم فراموش كند، براى اينكه او از خودش تصورى دارد كه آن نيست. او خود را موجودى مستقل الوجود، و مالك كمالات ظاهر خود، و مستقل در تدبير امور خود مى‏داند.

موجودى مى‏پندارد كه از اسباب طبيعى عالم كمك گرفته، خود را اداره مى‏كند، در حالى كه انسان اين نيست، بلكه موجودى است وابسته، و سراپا جهل و عجز و ذلت و فقر، و امثال اينها. و آنچه از كمال از قبيل وجود، علم، قدرت، عزت، غنى و امثال آن دارد كمال خودش نيست، بلكه كمال پروردگارش است، و پايان زندگى او و نظائر او، يعنى همه اسباب طبيعى عالم، به پروردگارش است.

حاصل اينكه «1»:

علت فراموش كردن خويش فراموش كردن خدا است. و چون چنين بود آيه شريفه نهى از فراموشى خويشتن را به نهى از فراموش كردن خداى تعالى مبدل كرد، چون انقطاع مسبب به انقطاع سببش بليغ‏تر و مؤكدتر است، و به اين هم اكتفاء نكرد كه از فراموش كردن خدا نهيى كلى كند، و مثلا بفرمايد:

" و لا تنسوا اللَّه فينسيكم انفسكم- زنهار خدا را
فراموش نكنيد، كه اگر بكنيد خدا خود شما را از يادتان مى‏برد" بلكه مطلب را به بيانى اداء كرد كه نظير اعطاى حكم به وسيله مثال باشد، و در نتيجه مؤثرتر واقع شود، و به قبول طرف نزديك‏تر باشد، لذا ايشان را نهى كرد از اينكه از كسانى باشند كه خدا را فراموش كردند.

(1) چون فراموشى واقعى از جانب خدا محال است، و منظور از اين فراموشى همين است كه شما كه مخلوق ما و مورد توجه ما بوديد، امروز ديگر مورد اعراض ما قرار داريد. مترجم.

/ 676