ترجمه تفسیر المیزان جلد 19

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

ترجمه تفسیر المیزان - جلد 19

سید محمدحسین طباطبایی؛ ترجمه: سید محمدباقر موسوی همدانی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

آگاه باشيد به خدا اگر به مدينه برگشتيم تكليفمان را يكسره خواهيم كرد، آن كس كه عزيزتر است ذليل‏تر را بيرون خواهد نمود، و منظورش از كلمه" عزيزتر" خودش، و از كلمه" ذليل‏تر" رسول خدا (ص) بود.

سپس رو به حاضران كرد، و گفت:

اين كارى است كه شما خود بر سر خود آورديد، مهاجرين را در شهر خود جاى داديد، و اموالتان را با ايشان تقسيم كرديد، امروز مزدش را به شما مى‏دهند، به خدا اگر پس مانده غذايتان را به جعال‏ها نمى‏داديد، امروز سوار گردنتان نمى‏شدند، و گرسنگى مجبورشان مى‏كرد از شهر شما خارج گشته به عشاير و دوستان خود ملحق شوند.

در ميان حاضران از قبيله عبد اللَّه، جوان نورسى بود به نام" زيد بن ارقم" وقتى او اين سخنان را شنيد گفت:

به خدا سوگند ذليل و بى‏كس و كار تويى كه حتى قومت هم دل خوشى از تو ندارند، و محمد هم از ناحيه خداى رحمان عزيز است، و هم همه مسلمانان دوستش دارند، به خدا بعد از اين سخنان كه از تو شنيدم تو را دوست نخواهم داشت.

عبد اللَّه گفت:

ساكت شو كودكى كه از همه كودكان بازيگوش‏تر بودى.

زيد بن ارقم بعد از خاتمه جنگ نزد رسول خدا (ص) رفت، و جريان را براى آن جناب نقل كرد. رسول خدا (ص) در حال كوچ كردن بود، شخصى را فرستاد تا عبد اللَّه را حاضر كرد، فرمود:

اى عبد اللَّه اين خبرها چيست كه از ناحيه تو به من مى‏رسد؟

گفت به خدايى كه كتاب بر تو نازل كرده هيچ يك از اين حرفها را من نزده‏ام، و زيد به شما دروغ گفته.

حاضرين از انصار عرضه داشتند:

يا رسول اللَّه (ص) او ريش سفيد ما و بزرگ ما است، شما سخنان يك جوان از جوانان انصار را در باره او نپذير، ممكن است اين جوان اشتباه ملتفت شده باشد، و سخنان عبد اللَّه را نفهميده باشد.

رسول خدا (ص) عبد اللَّه را معذور داشت، و زيد از هر طرف از ناحيه انصار مورد ملامت قرار گرفت.

رسول خدا (ص) قبل از ظهر مختصرى قيلوله و استراحت كرد و سپس دستور حركت داد.

اسيد بن حضير به خدمتش آمد، و آن جناب را به نبوت تحيت داد، (يعنى گفت السلام عليك يا نبى اللَّه)، سپس گفت:

يا رسول اللَّه! شما در ساعتى حركت كردى كه هيچ وقت در آن ساعت حركت نمى‏كردى؟

فرمود:
مگر نشنيدى رفيقتان چه گفته؟

/ 676