ترجمه تفسیر المیزان جلد 19

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

ترجمه تفسیر المیزان - جلد 19

سید محمدحسین طباطبایی؛ ترجمه: سید محمدباقر موسوی همدانی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

انس بن سيار، همپيمان انصار و جهجاه بن سعيد غفارى اجير عمر بن خطاب در كنار چاه به هم برخوردند، و هر دو دلو در چاه انداخته تا آب بكشند، دلوها در چاه به هم پيچيد.

سيار گفت:

دلو من، جهجاه هم گفت دلو من. و همين باعث درگيرى بين آن دو شد، جهجاه به صورت سيار سيلى زد، و خون از روى او جارى شد. سيار قبيله خزرج را و جهجاه قريش را به كمك طلبيد، هر دو گروه سلاح برگرفتند، و چيزى نمانده بود كه فتنه‏اى به پا شود.

عبد اللَّه بن أبى سر و صدا را شنيد، پرسيد:

چه خبر شده؟

جريان را برايش گفتند، و او سخت در خشم شد، و گفت:

من از اول نمى‏خواستم اين مسير را بروم، و من امروز خوارترين مردم عرب هستم، و من هيچ پيش‏بينى نمى‏كردم كه زنده بمانم و چنين سخنانى بشنوم، و نتوانم كارى بكنم، و وضع را به دلخواه خود تغيير دهم.

آن گاه رو كرد به اطرافيان خود و گفت:

اين كارى است كه شما كرديد، اينها را در منازل خود جاى داديد، و مال خود را با آنان تقسيم نموديد، و با جان خود جانشان را از خطر حفظ كرديد، و گردنهاى خود را آماده شمشير ساخته، زنان خود را بيوه و فرزندان را يتيم كرديد (اينهم مزدى است كه دريافت مى‏داريد)، آن هم از مردمى كه اگر شما بيرونشان كرده بوديد وبال گردن مردمى ديگر مى‏شدند. آن گاه گفت:

" اگر به مدينه برگرديم، آن كس كه عزيزتر است ذليل‏تر را بيرون خواهد كرد".

يكى از حضار در آن مجلس زيد بن ارقم بود كه تازه داشت به حد بلوغ مى‏رسيد، و آن روز رسول خدا (ص) در هنگام گرماى ظهر در سايه درختى با جمعى از اصحاب مهاجر و انصارش نشسته بود، زيد از راه رسيد، و سخنان عبد اللَّه بن ابى را به رسول خدا (ص) گزارش داد.

حضرت فرمود:

اى پسر! شايد اشتباه شنيده باشى.

عرضه داشت:
به خدا سوگند اشتباه نكرده‏ام.

فرمود:
شايد از او خشمگين باشى.

عرضه داشت:
به خدا قسم هيچ دشمنى با او ندارم.

فرمود:
ممكن است خواسته سر بسرت بگذارد؟

عرضه داشت:
نه به خدا سوگند.

/ 676