ترجمه تفسیر المیزان جلد 19

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

ترجمه تفسیر المیزان - جلد 19

سید محمدحسین طباطبایی؛ ترجمه: سید محمدباقر موسوی همدانی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

رسول خدا (ص) به غلامش شقران فرمود:

مركب را زين، و آماده حركت كن، و فورا سوار شد. مردم به يكديگر خبر دادند ولى كسى باور نمى‏كرد كه در آن گرماى ظهر حركت كرده باشد، ولى بالأخره سوار شدند، و سعد بن عباده خود را به آن جناب رسانيده، عرضه داشت:

السلام عليك يا رسول اللَّه و رحمة اللَّه و بركاته.

حضرت فرمود:
و عليك السلام.

عرضه داشت:
شما هيچ وقت در گرماى ظهر حركت نمى‏كرديد.

فرمود:
مگر سخنان رفيقتان را نشنيده‏اى؟

پرسيد:
كدام رفيق يا رسول اللَّه؟

ما به غير تو رفيقى نداريم؟

فرمود:
عبد اللَّه بن ابى، او پيش بينى كرده كه اگر به مدينه برگردد آن كس كه عزيزتر است ذليل‏تر را از شهر بيرون كند.

سعد عرضه داشت:

يا رسول اللَّه (ص) تو و اصحابت عزيزتر و او و اصحابش ذليل‏ترند.

رسول خدا (ص) آن روز را تا به آخر به حركت ادامه داد، و با احدى سخن نگفت، قبيله خزرج نزد عبد اللَّه بن ابى آمدند، و او را ملامت كردند. عبد اللَّه قسم خورد كه من هيچ يك از اين حرفها را نزده‏ام.

گفتند:
اگر چنين حرفى نزده‏اى برخيز تا نزد رسول خدا (ص) شويم تا از آن جناب عذرخواهى كنى، عبد اللَّه سر و كله را تكان داد كه نه.

شب شد رسول خدا (ص) آن شب را هم تا به صبح حركت كرد، و اجازه استراحت نداد، مگر به مقدار نماز صبح. فرداى آن روز رسول خدا (ص) پياده شد، اصحاب هم پياده شدند، در حالى كه آن قدر خسته بودند كه خاك زمين برايشان بهترين رختخواب شد، (و همه به خواب رفتند).

عبد اللَّه بن ابى نزد رسول خدا (ص) آمد، و سوگند ياد كرد كه من اين حرفها را نزده‏ام، و به وحدانيت خدا و رسالت آن حضرت شهادت داد، و گفت:

زيد بن ارقم به من دروغ بسته.

رسول خدا (ص) عذرش را پذيرفت، آن وقت قبيله خزرج نزد زيد بن ارقم رفته شماتتش كردند كه تو چرا به بزرگ قبيله ما تهمت زدى.

هنگامى كه رسول خدا (ص) از آن منزل حركت كرد زيد با آن جناب بود، و مى‏گفت:

بار الها! تو مى‏دانى كه من دروغ نگفته‏ام، و به عبد اللَّه بن ابى تهمت نزده‏ام. چيزى از راه را نرفته بودند كه حالت وحى و برحاء «1» به رسول خدا (ص)
دست داد و آن قدر سنگين شد كه نزديك بود شترش زانو بزند و بخوابد، و خود او عرق از پيشانى مباركش مى‏چكيد، و بعد از آن كه به حالت عادى برگشت، گوش زيد بن ارقم را گرفته، او را از روى بار و بنه‏اش (و يا از روى شتر) بلند كرد و فرمود:

اى پسر سخنت راست و دلت فراگير است، و خداى تعالى قرآنى در باره‏ات نازل كرده.

(1)" برحاء" حالتى است شبيه بيهوشى كه در هنگام نزول وحى اين حالت به رسول خدا دست مى‏داده است.

/ 676