ترجمه تفسیر المیزان جلد 19

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

ترجمه تفسیر المیزان - جلد 19

سید محمدحسین طباطبایی؛ ترجمه: سید محمدباقر موسوی همدانی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

كه عده آنان تقريبا ثلث لشكريان بود، و پيمان بستن با يهود، و تشويق آنان به‏
لشكركشى عليه مسلمين «1» و ساختن مسجد ضرار «2» و منتشر كردن داستان افك (تهمت به عايشه)، و فتنه به پا كردنشان در داستان سقايت «3» و داستان عقبه «4»

(1) داستان اين پيمان در تفسير سوره حشر گذشت.

(2) داستان اين توطئه در تفسير سوره توبه آيه 107 گذشت.

(3) منظور داستان نزاع اجير عمر بن خطاب و سنان جهنى در كنار چاه بنى المصطلق است كه در صفحات قبل بيان گرديد.

(4) پس از پايان يافتن مساله نصب امير المؤمنين به خلافت (در گودال خم) منافقين كه همه آرزويشان اين بود كه رسول خدا (ص) از دنيا برود و كار امت مختل ماند تا بين اصحاب كشمكش پيدا شود (از مساله خلافت على (ع)) ناراحت شده در صدد كشتن پيغمبر برآمدند ليكن خداوند كه او را وعده فرموده بود تا از شر دشمنان محفوظ بدارد، حبيب خود را كفايت فرمود و از سوء قصدى كه در باره وى داشتند نجاتش بخشيد.
(داستان بدين قرار اتفاق افتاد كه) وقتى رسول خدا (ص) عازم شد (از غدير خم) به طرف مدينه حركت كند گروهى از منافقان زودتر حركت كردند و به عقبه هرشا (هرشى) رسيده خود را پنهان نمودند و هميانها را پر از ريگ ساخته منتظر عبور رسول خدا (ص) از آن محل شدند تا وقتى خواست از آنجا عبور كند هميانها را از بالا به طرف جاده رها كنند شايد به اين وسيله ناقه آن حضرت را رم دهند و حضرت به زمين افتاده او را به قتل برسانند. حذيفه گويد:
رسول خدا (ص) من و عمار ياسر را نزد خود طلبيد و به عمار فرمود تو ناقه را از عقب بران و بمن فرمود تو هم مهار ناقه را محكم نگاهدار. من مهار ناقه را در دست داشتم و مى‏كشيدم و مى‏رفتيم تا نيمه شب به بالاى عقبه (تنگه كوه) رسيديم ناگاه هميانهايى پر از ريگ از بالاى كوه به طرف تنگه پرتاب شد و شتر رسول خدا (ص) رم كرد حضرت فرمود:
اى ناقه آرام باش كه باكى بر تو نيست.
حذيفه گويد:
من گفتم يا رسول اللَّه اين جماعت كيانند؟ فرمود:
اينها منافقين دنيا و آخرتند. در آن موقع برقى ساطع گشت كه من همه آنها را ديدم نه تن از آنها قريشى و پنج تن از طوائف ديگر بودند. پيغمبر اكرم وقتى از تنگه سرازير مى‏شد كه سفيده صبح دميد حضرت پياده شد و وضوء ساخت و منتظر آمدن اصحاب گرديد و آن چهارده تن نيز به نماز حاضر شدند حضرت فرمود:
هيچ كس حق نجوى ندارد. نقل از قصص قرآن نوشته مترجم، صفحه 658.

/ 676