ترجمه تفسیر المیزان جلد 15

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

ترجمه تفسیر المیزان - جلد 15

سید محمدحسین طباطبایی؛ ترجمه: سید محمدباقر موسوی همدانی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

است فرمودند: اصحاب رس مردمى بودند كه درخت صنوبرى را مى‏پرستيدند و نام آن را" شاه درخت" نهاده بودند و آن درختى بود كه" يافث" فرزند نوح آن را بعد از داستان طوفان بر كنار چشمه‏اى به نام" روشن آب" كاشته بود و اين قوم، دوازده شهر آباد پيرامون نهرى به نام رس داشتند و نام آنها: آبان، آذر، دى، بهمن، اسفند، فروردين، ارديبهشت، خرداد، مرداد، تير، مهر و شهريور بود كه مردم فرس اين اسامى را بر ماههاى دوازده‏گانه خود قرار دادند، قوم نامبرده از آن صنوبر دوازده جوانه گرفته در هر يك از شهرهاى خود، يكى را كاشتند و نيز از آن چشمه كه گفتيم صنوبر بزرگ بر كنار آن بود- نهرى به طرف آن جوانه‏ها و قريه‏ها بردند، و نوشيدن از آب آن نهرها را بر خود حرام كردند، به طورى كه اگر كسى از آن نهرها مى‏نوشيد و يا به چهارپاى خود مى‏داد به قتلش مى‏رساندند، چون مى‏گفتند: زنده ماندن اين دوازده خدا بستگى به آب اين نهرها دارد پس سزاوار نيست كسى از آنها بخورد و مايه حيات خدايان را كم كند.

و نيز در هر ماه يك روز را در يكى از آن شهرها عيد مى‏گرفتند و همگى در زير درخت صنوبر آن شهر جمع شده قربانى‏هايى پيشكش و تقديم آن مى‏كردند، و آن قربانيها را در آتشى كه افروخته بودند مى‏سوزاندند، وقتى دود آن بلند مى‏شد براى درخت صنوبر به سجده مى‏افتادند و به گريه و زارى در مى‏آمدند و شيطان هم از باطن درخت، با آنان حرف مى‏زد.

اين عادت آنان در آن دوازده شهر بود تا آنكه روز عيد شهر بزرگ فرا مى‏رسيد، نام اين شهر" اسفندار" بود و پادشاهشان نيز در آنجا سكونت داشت و همه اهل شهرهاى دوازده‏گانه در آنجا جمع شده به جاى يك روز دوازده روز عيد مى‏گرفتند، و تا آنجا كه مى‏توانستند بيشتر از شهرهاى ديگر قربانى مى‏آوردند و عبادت مى‏كردند، ابليس هم وعده‏ها به ايشان مى‏داد، و اميدوارشان مى‏كرد (البته) بيشتر از آن وعده‏هايى كه شيطانهاى ديگر در اعياد ديگر، از ساير درختان به گوششان مى‏رسانيدند سالهاى دراز بر اين منوال گذشت و هم چنان بر كفر و پرستش درختان، ادامه دادند تا آنكه خداوند رسولى از بنى اسرائيل از فرزندان يهودا، به سوى ايشان فرستاد آن رسول مدتى آنها را به پرستش خدا و ترك شرك مى‏خواند، ولى ايشان ايمان نياوردند پيغمبر نامبرده، آن درختان را نفرين كرد تا خشك شدند چون چنين ديدند به يكديگر گفتند: اين مرد خدايان ما را جادو كرد، عده‏اى گفتند: نه، خدايان بر ما غضب كردند، چون ديدند كه اين مرد ما را مى‏خواند تا بر آنها كفر بورزيم و ما هيچ كارى به آن مرد نكرديم و درباره آلهه خود غيرتى به خرج نداديم، آنها هم قهر كردند و خشكيدند.

لذا همگى راى را بر اين نهادند كه نسبت به آلهه خود غيرتى نشان دهند، يعنى آن‏

/ 583