معناى جمله" الرَّحْمنُ فَسْئَلْ بِهِ خَبِيراً" و اقوال مختلف مفسرين در اين باره
و ما درباره صدر آيه، در چند جا از سورههاى گذشته بحث كرديم و ديگر در اين جا درباره آن بحث نمىكنيم. و اما جمله" الرَّحْمنُ فَسْئَلْ بِهِ خَبِيراً"، آنچه از سياق و نظم كلام بر مىآيد اين است كه كلمه" الرحمن" خبر باشد براى مبتدايى كه حذف شده، و تقدير كلام" هو الرحمن" مىباشد و جمله" فسئل" متفرع بر آن است، چون" فاء"، تفريع و نتيجهگيرى را مىرساند. و حرف" باء" در كلمه" به" براى متعدى كردن فعل لازم است. و اگر نفرمود:" فسئله" و حرف باء را آورد، براى اين است كه معناى اعتناء را در سؤال بگنجاند و بفهماند كه با كمال عنايت از او بپرس، و كلمه" خبيرا" حال از ضمير است.و معناى جمله اين است كه: او رحمان است، همان رحمانى كه مسلط بر اريكه ملك است و همان كسى كه خلق و امر عالم قائم به رحمت و افاضه او است، تمامى موجودات از ناحيه او آغاز نموده به سوى او بر مىگردند، پس حقيقت حال را از چنين كسى بپرس كه او خبير است.پس اينكه فرمود:" فَسْئَلْ بِهِ خَبِيراً" كنايه است از اينكه اگر از او بپرسى او حقيقت امر را آن چنان برايت شرح مىدهد كه به هيچ وجه بطلان و ابطال در آن راه نداشته باشد، هم چنان كه در عرف نيز گفته مىشود: از من بپرس كه مو به مو جوابت دهم. يا مىگويند:" على الخبير سقطت" يعنى تو در اين سؤال كه از من كردى به اهلش برخوردى.مفسرين در معناى جمله" الرَّحْمنُ فَسْئَلْ بِهِ خَبِيراً" اقوالى ديگر دارند، از آن جمله، بعضى «1» گفتهاند: كلمه رحمان در اينجا مرفوع است و به منظور مدح، از وصفيت قطع شده به همين جهت ديگر اعراب موصوف را ندارد. بعضى «2» ديگر گفتهاند: مبتداء و جمله" فسئل به" خبر آن است. بعضى «3» ديگر گفتهاند: خبر است و كلمه" الذى" كه در صدر آيه است مبتداى آن است. بعضى «4» ديگر گفتهاند: بدل است از ضميرى كه در جمله" استوى" مستتر است.(1) تفسير روح المعانى، ج 19، ص 38.(2) روح المعانى، ج 19، ص 38 بنا به مذهب اخفش.(3) تفسير لاهيجى، ج 3، ص 247.(4) تفسير كشاف، ج 3، ص 289.