مقصود از" مَنْطِقَ الطَّيْرِ" در سخن سليمان (عليه السلام) در مقام تحديث به نعمت:" قالَ يا أَيُّهَا النَّاسُ عُلِّمْنا مَنْطِقَ الطَّيْرِ ..." - ترجمه تفسیر المیزان جلد 15

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

ترجمه تفسیر المیزان - جلد 15

سید محمدحسین طباطبایی؛ ترجمه: سید محمدباقر موسوی همدانی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

برده، يعنى آن پيغمبر وى را تعليم داده، ولى نمى‏شود گفت: فلان پيغمبر علم خود را از پيغمبر ديگر يا از غير پيغمبر ارث برده است.

" وَ قالَ يا أَيُّهَا النَّاسُ عُلِّمْنا مَنْطِقَ الطَّيْرِ"- از ظاهر سياق بر مى‏آيد كه سليمان (ع) مى‏خواهد در اين جمله از خودش و پدرش، كه خود او نيز از آن جناب است به داشتن برتريهايى كه گذشت مباهات كند و اين در حقيقت از باب تحديث به نعمت است، كه خداى تعالى در سوره ضحى رسول گرامى اسلام را بدان مامور مى‏فرمايد: وَ أَمَّا بِنِعْمَةِ رَبِّكَ فَحَدِّثْ" «1».

و اما اينكه بعضى «2» از مفسرين اصرار كرده‏اند بر اينكه ضمير در كلمه" علمنا" و" اوتينا" تنها به سليمان بر مى‏گردد، نه به او و پدرش و اينكه اگر گفته: ما را چنين و چنان كرده‏اند و نگفته مرا، از اين باب است كه عادت پادشاهان و بزرگان بر اين بوده كه در گفتگوها از خود به" ما" يعنى من و لشكر و خدمتكاران و وزرايم تعبير مى‏كنند، تا سياست ملكدارى رعايت شده باشد، سخنى است كه آن طور كه شايد و بايد سياق با آن نمى‏سازد.

و مراد از كلمه" ناس" همان معناى ظاهرى آن، يعنى عموم افراد جامعه است، بدون تميز يكى از ديگرى و اينكه بعضى «3» گفته‏اند: مراد از آن عظماى اهل مملكت، يا علماى ايشان است، صحيح نيست.

مقصود از" مَنْطِقَ الطَّيْرِ" در سخن سليمان (عليه السلام) در مقام تحديث به نعمت:" قالَ يا أَيُّهَا النَّاسُ عُلِّمْنا مَنْطِقَ الطَّيْرِ ..."

و كلمه" منطق" و نيز كلمه" نطق" هر دو به معناى صوت يا صوت‏هاى متعارفى است كه از حروفى تشكيل يافته و طبق قرارداد واضع لغت، بر معنى‏هايى كه منظور نظر ناطق است دلالت مى‏كند و در اصطلاح، اين صوتها را كلام مى‏گويند و بنا بر آنچه راغب گفته:

اين دو كلمه جز بر سخنان انسان اطلاق نمى‏شود «4»،- مثلا به صداى گوسفند و يا گنجشك نطق يا منطق گفته نمى‏شود- ولى در قرآن كريم در معنايى وسيعتر استعمال شده و آن عبارت است از دلالت هر چيزى بر مقصودش، مثلا در قرآن كريم دلالت پوست بدن را نطق خوانده فرموده است:" وَ قالُوا لِجُلُودِهِمْ لِمَ شَهِدْتُمْ عَلَيْنا قالُوا أَنْطَقَنَا اللَّهُ الَّذِي أَنْطَقَ كُلَّ شَيْ‏ءٍ"«5».

(1) به همه بگوييد كه خدا چه نعمتهايى را به من ارزانى داشته. سوره ضحى، آيه 11.

(2) تفسير كشاف، ج 3، ص 354.

(3) روح المعانى، ج 19، ص 171.

(4) مفردات راغب، ماده" نطق".

(5) مجرمين به پوست بدنهاى خود مى‏گويند: چرا عليه ما گواهى داديد؟ در پاسخ مى‏گويند آن خدايى كه هر چيز را به نطق در مى‏آورد ما را به نطق در آورد. سوره حم سجده، آيه 21.

/ 583