مقصود از" مَنْطِقَ الطَّيْرِ" در سخن سليمان (عليه السلام) در مقام تحديث به نعمت:" قالَ يا أَيُّهَا النَّاسُ عُلِّمْنا مَنْطِقَ الطَّيْرِ ..."
و كلمه" منطق" و نيز كلمه" نطق" هر دو به معناى صوت يا صوتهاى متعارفى است كه از حروفى تشكيل يافته و طبق قرارداد واضع لغت، بر معنىهايى كه منظور نظر ناطق است دلالت مىكند و در اصطلاح، اين صوتها را كلام مىگويند و بنا بر آنچه راغب گفته:اين دو كلمه جز بر سخنان انسان اطلاق نمىشود «4»،- مثلا به صداى گوسفند و يا گنجشك نطق يا منطق گفته نمىشود- ولى در قرآن كريم در معنايى وسيعتر استعمال شده و آن عبارت است از دلالت هر چيزى بر مقصودش، مثلا در قرآن كريم دلالت پوست بدن را نطق خوانده فرموده است:" وَ قالُوا لِجُلُودِهِمْ لِمَ شَهِدْتُمْ عَلَيْنا قالُوا أَنْطَقَنَا اللَّهُ الَّذِي أَنْطَقَ كُلَّ شَيْءٍ"«5».(1) به همه بگوييد كه خدا چه نعمتهايى را به من ارزانى داشته. سوره ضحى، آيه 11.(2) تفسير كشاف، ج 3، ص 354.(3) روح المعانى، ج 19، ص 171.(4) مفردات راغب، ماده" نطق".(5) مجرمين به پوست بدنهاى خود مىگويند: چرا عليه ما گواهى داديد؟ در پاسخ مىگويند آن خدايى كه هر چيز را به نطق در مىآورد ما را به نطق در آورد. سوره حم سجده، آيه 21.