بحث روايتى :(چند روايت در باره نوح (عليه السلام) و قوم او) - ترجمه تفسیر المیزان جلد 15

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

ترجمه تفسیر المیزان - جلد 15

سید محمدحسین طباطبایی؛ ترجمه: سید محمدباقر موسوی همدانی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

درخواستش خود ايشان را هم مى‏گيرد و لذا درخواست نجات مى‏كند.

بعضى «1» از مفسرين گفته‏اند: فتح، به معناى حكم و قضاء است كه از فتاحت به معناى حكومت گرفته شده.

" فَأَنْجَيْناهُ وَ مَنْ مَعَهُ فِي الْفُلْكِ الْمَشْحُونِ" يعنى او و همراهانش را در سفينه‏اى مشحون يعنى مملو از ايشان و از هر جنبده‏اى يك جفت نجات داديم، كه داستان آن در سوره هود آمده است.

" ثُمَّ أَغْرَقْنا بَعْدُ الْباقِينَ" يعنى بعد از نجات دادن ايشان بقيه قوم او را غرق كرديم.

" إِنَّ فِي ذلِكَ لَآيَةً ... الْعَزِيزُ الرَّحِيمُ" درباره اين دو آيه قبلا بحث شد.

بحث روايتى :(چند روايت در باره نوح (عليه السلام) و قوم او)

در كتاب كمال الدين «2» و نيز در روضه كافى «3» با ذكر سند از ابو حمزه، از امام باقر (ع) روايت آورده كه در ضمن حديثى فرمود: نوح هزار سال مگر پنجاه سال در بين مردم بود، در حالى كه احدى غير او در كار نبوت با وى شركت نداشت و ليكن آن جناب بر مردمى رو آورد كه به طور كلى مساله نبوت را منكر بودند و انبياى قبل از نوح تا زمان آدم را نيز قبول نداشتند، و به همين مطلب اشاره دارد اين قول خداى متعال:" وَ إِنَّ رَبَّكَ لَهُوَ الْعَزِيزُ الرَّحِيمُ".

يعنى بين نوح و آدم (ع) ده پدر فاصله بود، كه همه از پيامبران بودند.

و در تفسير قمى در ذيل جمله:" وَ اتَّبَعَكَ الْأَرْذَلُونَ" در معناى ارذل فرموده‏اند يعنى فقراء «4».

و نيز در همان كتاب و در روايت ابى الجارود، از امام باقر (ع) آمده كه در ذيل جمله" الْفُلْكِ الْمَشْحُونِ" فرمودند: يعنى مجهز، كه همه كارهايش تمام شده بود، و ديگر هيچ كارى نداشت، جز اينكه روى آب بيفتد «5».

(1) روح المعانى، ج 19، ص 109.

(2) كمال الدين، ج 1، ص 213، ح 2.

(3) كافى، ج 8، ص 113- 115، ح 92.

(4) تفسير قمى، ج 2، ص 123.

(5) تفسير قمى، ج 2، ص 125.

/ 583