نبوت و علم انبيا (ع) اكتسابى نيست و از ديگران به ارث هم نميبرند - ترجمه تفسیر المیزان جلد 15

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

ترجمه تفسیر المیزان - جلد 15

سید محمدحسین طباطبایی؛ ترجمه: سید محمدباقر موسوی همدانی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

باره علم داوود فرموده:" وَ آتَيْناهُ الْحِكْمَةَ وَ فَصْلَ الْخِطابِ" «1» و از آياتى كه به علم سليمان اشاره كرده آيه" فَفَهَّمْناها سُلَيْمانَ وَ كُلًّا آتَيْنا حُكْماً وَ عِلْماً" «2» كه ذيل آيه، شامل علم و حكمت هر دو مى‏شود.

" وَ قالا الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي فَضَّلَنا عَلى‏ كَثِيرٍ مِنْ عِبادِهِ الْمُؤْمِنِينَ"- مراد از اين" برترى دادن"، يا برترى به علم است، كه چه بسا سياق آيه نيز آن را تاييد مى‏كند و يا برترى به همه مواهبى است كه خداى تعالى به آن جناب اختصاص داده، مانند: تسخير كوه‏ها و مرغان و نرم شدن آهن براى داوود و ملكى كه خدا به او ارزانى داشت و تسخير جن و حيوانات وحشى و مرغان و همچنين تسخير باد براى سليمان و دانستن زبان حيوانات و سلطنت كذايى سليمان و اين احتمال دوم، يعنى، برترى آن دو بزرگوار بر ساير مردم از جهت همه مواهبى كه خدا به آن دو ارزانى داشته از اطلاق كلمه" فضلنا" استفاده مى‏شود.

و اين آيه شريفه يعنى آيه" وَ قالا الْحَمْدُ لِلَّهِ ..." به هر تقدير،- چه به احتمال اول و چه به احتمال دوم- به منزله نقل اعتراف آن دو بزرگوار بر تفضيل الهى است. پس در نتيجه، اين اعتراف و اعترافهايى كه بعدا از سليمان نقل مى‏شود مثل شاهدى است كه مدعاى صدر سوره را كه به مؤمنين بشارت مى‏داد به زودى پاداشى به آنان مى‏دهد كه مايه روشنى دل و ديده‏شان باشد اثبات مى‏كند.

نبوت و علم انبيا (ع) اكتسابى نيست و از ديگران به ارث هم نميبرند

" وَ وَرِثَ سُلَيْمانُ داوُدَ ..."

يعنى سليمان مال و ملك را از داوود ارث برد. و اينكه بعضى «3» از مفسرين گفته‏اند:

مراد از اين ارث، ارث بردن نبوت و علم است، صحيح نيست، براى اينكه نبوت ارثى نيست، چون قابل انتقال نيست، و اما علم، هر چند با نوعى عنايت و مجاز مى‏توان گفت كه قابل انتقال است- نه حقيقتا- براى اينكه استاد، علم را از خود به شاگرد انتقال نمى‏دهد، و گرنه بايد ديگر خودش علم نداشته باشد ليكن اين انتقال مجازى هم، در علم فكرى است، كه با درس خواندن به دست مى‏آيد و علمى كه انبياء اختصاص به آن داده شده‏اند، از مقوله درس خواندن نيست، بلكه كرامتى است از خدا به ايشان، كه دست فكر و ممارست بدان نمى‏رسد، ممكن است با همان عنايت و مجازگويى بگوييم فلان مرد عادى علم را از پيغمبرى ارث‏

(1) به وى حكمت و علم داورى داديم. سوره ص، آيه 20.

(2) ما حكمت را به سليمان فهمانديم، و هر يك از انبياء را حكمى و علمى داديم. سوره انبياء، آيه 79.

(3) روح المعانى، ج 19، ص 170.

/ 583