مقصود از" حكم" و الحاق به صالحين كه ابراهيم (عليه السلام) از پروردگار خود تقاضا كرد (رَبِّ هَبْ لِي حُكْماً وَ أَلْحِقْنِي بِالصَّالِحِينَ)
" رَبِّ هَبْ لِي حُكْماً وَ أَلْحِقْنِي بِالصَّالِحِينَ" بعد از آنكه ابراهيم (ع) نعمتهاى مستمره و متوالى و متراكم خداى تعالى را نسبت به خود ياد آور شد كه از روزى كه خلق شده تا بى نهايت به وى ارزانى داشت و با ذكر اين نعمتها و تصور لطف و مرحمت الهى حالتى به او دست داد، آميخته از جاذبه رحمت و فقر عبوديت و اين حالت، او را واداشت تا به درگاه خدا اظهار حاجت نموده، باب سؤال را مفتوح دارد، ناگزير سياق سخن خود را كه تا اينجا سياق غيبت بود (و مىفرمود: رب العالمين كسى است كه مرا خلق كرده و هدايت مىكند ...) به سياق خطاب برگرداند و روى سخن به خداى تعالى نموده، عرض حاجت كند.پس در جمله" رب- پروردگار من" كلمه" رب" را به ضمير" ياء" يعنى به خودش نسبت داد، بعد از آنكه در چند جمله رب را به عنوان رب العالمين ستود و اين بدان جهت بود كه خواست رحمت الهى را بر انگيخته و عنايت ربانى را براى اجابت دعا و در خواستش به هيجان در آورد.و در جمله" هَبْ لِي حُكْماً" منظورش از" حكم"، همان است كه در كلام گذشته موسى (ع) كه فرمود:" فَوَهَبَ لِي رَبِّي حُكْماً" «2»، گفتيم كه حكم به معناى اصابه نظر و داشتن رأى مصاب در مسائل كلى اعتقادى و عملى است و نيز در تطبيق عمل بر آن معارف كلى است، هم چنان كه آيه" وَ ما أَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِكَ مِنْ رَسُولٍ إِلَّا نُوحِي إِلَيْهِ أَنَّهُ لا إِلهَ إِلَّا أَنَا فَاعْبُدُونِ" «3» درباره معارف اعتقادى و عملى است كه جامع همه آنها توحيد و تقوى است، و(1) ما ايشان را با ياد آخرت خالص كرديم. سوره ص، آيه 46.(2) همانا خداى من، به من علم و حكمت عطا فرمود. سوره شعراء، آيه 21.(3) هيچ رسولى قبل از تو نفرستاديم مگر آنكه به وى وحى كرديم كه هيچ معبودى جز من نيست، پس تنها مرا عبادت كنيد. سوره انبياء، آيه 25.