وجه اينكه تخريب و ويرانى عالم- با پيدايش قيامت- را صنع متقن خود خواند (صُنْعَ اللَّهِ الَّذِي أَتْقَنَ كُلَّ شَيْءٍ)
كلمه" صنع"، در جمله" صُنْعَ اللَّهِ الَّذِي أَتْقَنَ كُلَّ شَيْءٍ"، مفعول مطلق براى فعل تقديرى است و تقدير كلام" صنعه صنعا" مىباشد، يعنى آن را آفريد آفريدنى و در اين جمله تلويح و اشارهاى است به اينكه اين صنع و اين عمل از خداى تعالى تخريب و ويرانى عالم است، ليكن چون تكميل آن را در پى دارد و مستلزم اتقان نظام آن است، نظامى كه در آن هر چيزى به منتها درجه كمال خود مىرسد، آن كمالى كه اگر كمال سعادت باشد، و اگر كمال شقاوت، زمينهاش را قبلا فراهم كرده بود، از اين رو اين ويرانى را صنع و آفرينش ناميد، چون اين خود صنع خداست، آن صنعى كه هر چيزى را متقن كرده، پس خداى سبحان اتقان را از هر چه كه متقن كرده سلب نمىكند و فساد را بر آنچه اصلاح فرموده مسلط نمىسازد، پس اگر دنيا را خراب مىكند براى اين است كه آخرت را تعمير نمايد." إِنَّهُ خَبِيرٌ بِما تَفْعَلُونَ" بعضى «1» از مفسرين گفتهاند: اين جمله تعليل مطالب قبل است، كه نفخ صور و ما بعد آن را صنع محكم خدا مىدانست و معنايش اينست كه: از اين جهت صنع محكم او است، كه او به ظواهر و بواطن افعال مكلفين آگاه است، و همين آگاهى اقتضاء مىكند كه آن بواطن و كيفيات اعمال را آن طور كه هست و حسن و قبحى كه دارد، ظاهر كند و آثار آن حسن و قبح را كه همان ثواب و عقاب است بعد از بعث و حشر و به راه انداختن كوهها بر آن اعمال مترتب كند.ليكن خواننده توجه دارد كه اين گونه تفسير كردن، بيهوده خود را به زحمت انداختن(1) روح المعانى، ج 20، ص 36.