ابراهيم (عليه السلام) رب العالمين را با وصف خلق و هدايت (تدبير) معرفى و توصيف مىكند (الَّذِي خَلَقَنِي فَهُوَ يَهْدِينِ ...)
" الَّذِي خَلَقَنِي فَهُوَ يَهْدِينِ ... يَوْمَ الدِّينِ" بعد از آنكه رب العالمين را استثناء كرد، او را به اوصافى ستود كه با آن اوصاف حجت و دليلش بر مدعايش (او دشمن من نيست بلكه ربى است رحيم و داراى لطف و عنايت به حال من و منعم من است به تمامى نعمتها و دافع تمامى شرور) تمام مىشود و آن اوصاف اين است:" الَّذِي خَلَقَنِي ...- آن كس كه مرا خلق كرد ..." و اما اينكه بعضى گفتهاند كه: جمله" الَّذِي خَلَقَنِي ... جملهاى است استينافى، كه كلام را از سر شروع كرده، سخنى است كه نبايد بدان اعتناء كرد.پس اينكه گفت:" الَّذِي خَلَقَنِي فَهُوَ يَهْدِينِ" سر آغاز هر نعمت، مساله خلقت را ذكر كرد، چون مطلوب، بيان استناد تدبير امر او است به خود او، اين از باب حكم كردن به تعبيرى است كه دليلش نيز همراهش باشد، چون برهان اينكه تدبير عالم قائم به خود خداى تعالى است، همين است كه خلقت عالم و ايجاد آن قائم به او تنهايى است، زيرا پر واضح است كه خلقت از تدبير منفك نمىشود و معقول نيست كه در اين موجودات جسمانى و تدريجى الوجود كه هستيش به تدريج تكميل مىشود، خلقت قائم به كسى، و تدبير قائم به كسى ديگر باشد، و از آنجا كه مىدانيم خلقت عالم قائم به خداى سبحان است، پس ناگزير بايد بدانيم كه تدبيرش نيز قائم به اوست.و به همين عنايت بود كه هدايت را با فاء تفريع، بر خلقت عطف كرد و فهمانيد كه خداى تعالى بدين جهت هادى است كه خالق است.و ظاهر جمله" فَهُوَ يَهْدِينِ"- كه به هدايت قيدى نزده- اين است كه مراد از آن مطلق هدايت است، چه هدايت به سوى منافع دنيوى و چه اخروى و تعبير به لفظ مضارع (هدايت مىكند) به منظور افاده استمرار است، پس معنا چنين است كه: خداى تعالى كسى است كه مرا آفريد و مدام مرا هدايت مىكند و همواره و از روزى كه مرا خلق كرده و به سوى سعادت زندگىام راهنمايى كرده و مىكند.در نتيجه آيه شريفه از نظر معنا نظير كلامى است كه خداى سبحان از موسى (ع) حكايت فرموده، كه به فرعون گفت:" رَبُّنَا الَّذِي أَعْطى كُلَّ شَيْءٍ خَلْقَهُ ثُمَّ هَدى" «1» يعنى به سوى منافعش هدايت كرد، كه منظور از هدايت، هدايت عامه است.و اين همان معنايى است كه در اول سوره بدان اشاره نموده و فرمود:(1) پروردگار ما كسى است كه هر چيزى راى آفريد هدايت هم كرد. سوره طه، آيه 50.