ترجمه تفسیر المیزان جلد 15

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

ترجمه تفسیر المیزان - جلد 15

سید محمدحسین طباطبایی؛ ترجمه: سید محمدباقر موسوی همدانی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

و نيز جمله" فَسْئَلْ بِهِ" را بعضى گفته‏اند: خبر براى رحمان است- كه نقل آن گذشت- و حرف" فاء" در اول آن تفريع نيست بلكه فاء فصيحيه است (و فاى فصيحه به اصطلاح اهل ادب فايى است كه به منظور توضيح دادن مطلب آورده مى‏شود مانند فاء در جمله" وَ لِرَبِّكَ فَاصْبِرْ"). بعضى ديگر گفته‏اند: جمله مذكور جمله‏اى است مستقل و متفرع بر ما قبل خود و فاى آن براى رساندن همين فرعيت است و اگر حرف باء را آورده به منظور اتصال بوده يا به معناى" عن- از" مى‏باشد و ضمير" هاء" به خداى تعالى بر مى‏گردد.

و ممكن هم هست به مساله خلق و استواء كه قبلا گفتگويش بوده برگردد. و همچنين درباره كلمه" خبيرا" بعضى «1» گفته‏اند: حال از ضمير است و آن ضمير به خداى تعالى برمى‏گردد، و معناى جمله اين است كه از خداى تعالى بپرس، در حالى كه او خبير است. بعضى «2» ديگر گفته‏اند: مفعول براى جمله" فسئل" است و باء به معناى" عن- از" مى‏باشد و معناى جمله اين است كه: بپرس از رحمان و يا بپرس از مساله خلق و استواء، از كسى كه او به اين مسائل خبير باشد، البته مراد از" آن كس" باز همان خداى سبحان است. بعضى «3» ديگر گفته‏اند: مراد از خبير، جبرئيل و يا محمد (ص) است. و بعضى «4» ديگر گفته‏اند: همه كسانى است كه كتب آسمانى قديم را خوانده باشند و به اوصاف خدا و افعالش و كيفيت خلق و ايجاد آگاهى داشته باشند. بعضى «5» ديگر گفته‏اند: مقصود از خبير، مطلق همه كسانى است كه به اين حقايق وقوف و اطلاع داشته باشند.

و همه اين وجوه مختلف يا بيشترشان، در ناسازگارى با سياق آيات مورد بحث و آنچه از آن بر مى‏آيد مشتركند، به همين جهت ديگر جاى ايستادن و بر سر صحت و سقم آنها گفتگو كردن نيست.

" وَ إِذا قِيلَ لَهُمُ اسْجُدُوا لِلرَّحْمنِ قالُوا وَ مَا الرَّحْمنُ أَ نَسْجُدُ لِما تَأْمُرُنا وَ زادَهُمْ نُفُوراً" اين جمله فصل ديگرى از رفتار سوء آنان با فرستاده خدا و دعوت حقه وى است. در

(1) روح المعانى، ج 19، ص 29 و تفسير كشاف، ج 3، ص 289.

(2) تفسير لاهيجى، ج 3، ص 347.

(3) روح المعانى، ج 19، ص 29 و مجموعه من التفاسير، ج 4، ص 453.

(4) تفسير كشاف، ج 3، ص 289.

(5) تفسير لاهيجى، ج 3، ص 347.

/ 583