بسم الله الرحمن الرحيم:الحمدالله رب العالمين صلى الله على محمد و آله الطاهرين و اللعن على اعدائهم اجمعينكتاب از هجرت تا رحلت چنانكه از نامش پيدا است شرح حال احوال رسول خدا صلّى الله عليه وآله وسلّم در ده سال حياتش در مدينه منوره است. اين شرح احوال به سالهاى بعد از هجرت تقسيم شده و معين گرديده كه هر جريان در چه سالى اتفاق افتاده است.فرق اين كتاب با كتابهاى ديگر در اين است كه اين كتاب به تشريع احكام و تاريخ تشريع آنها بيشتر عنايت كرده است مثلا نماز جمعه كى تشريع شد و چگونه رسميت يافت نماز سفر از كدام سفر آغاز گرديد؟ نماز خسوف و كسوف در رابطه با چه پيشامدى بود؟ تحريم خمر در چه جريانى واقع شد؟ سنگسار كردن زناكار چگونه و چه وقت تشريع گرديد؟ كتاب معاقل كه درباره ديات بود و حضرت آن را از غلاف شمشيرش مىآويخت در چه وقت نوشته شد؟ نمازهاى يوميه چه وقت هفده ركعت شدند؟ تحريم ازدواج با كفار چگونه تشريع گرديد؟ حد محارب و حكم لعان در چه جريان يا زمانى بود؟ و دهها حكم نظير آن از احكام فردى اجتماعى و حكومتى كه خواننده ضمن مطالعه شرح و احوال رسول خدا صلّى الله عليه وآله وسلّم بيشتر با اين جريان ها آگاه خواهد شد. بيشترين داعى مؤلف در نوشتن اين كتاب همين مزيت ها بوده است، سعى شده مطالب كتاب از منابع مطمئن و دست اول نقل شود تا بر اطمينان آن بيفزايد.خدايا به آبروى محمد و آل محمد - صلوات الله عليهم - مؤمنين و مؤمنات را از اين كتاب بهره مند فرما و از مؤلف قبول فرموده در يوم لاينفع مال و بنون سبب مغفرتش گردان انك قريب مجيبسيد على اكبر قريشى 19 / 11 / 1368 اروميه 13 رجب 1410
هجرت
مشركان مكه از پيشرفت و گسترش اسلام پيوسته در بيم و هراس بودند و شكست و زوال خود را نزديك و نزديكتر مىديدند از اين رو در دارالندوة (1) گرد آمده، به فكر چاره افتادند.ابوجهل كه از سخت ترين دشمنان اسلام بود، گفت: اى جماعت قريش احدى از عرب محترم تر از ما نبود و ما در حرم امن الهى بوديم، عرب هر سال دو بار به مكه مسافرت مىكرد و كسى در ما طمع نداشت تا آن كه محمد در ميان ما پيدا شد، ما او را بسبب صلاح و امانتش امين نام نهاده بوديم، ولى مدتى مىگذرد كه رسول خداست. از اين رو خدايان ما را بد گفت، ما را سفيه و بى خرد ناميد، جوانان ما را فاسد كرد و جمع ما را به افتراق كشانيد.سب الهتنا و سفه احلامنا و افسد شباننا و فرق جماعتنا راءى من آن است كه كسى را ماءمور كنيم او را پنهانى بكشد. اگر بنى هاشم نيز خوبنها خواستند ده برابر خونبها به آنها مىدهيم.اين پيشنهاد رد شد؛ چرا كه گفتند، بنى هاشم تحمل ندارد، قاتل او را زنده ببينند. نيز بالاخره انتقام مىكشند و جنگ و تباهى به وجود مىآيد و حرم به آشوب كشيده مىشود.ديگرى گفت: نظر من آن است كه محمد را در خانه اى زندانى كنيم و قوت لايموتى به او بدهيم تا سرانجام بميرد؛ چنان كه زهير و نابغه مردند. اين پيشنهاد نيز رد شد كه قوم محمد (:بنى هاشم) اين اهانت را تحمل نمى كنند و چون موسم آمدن عرب به مكه رسد جمع شده و آزادش مىكنند و آنگاه سحر و جادويش مردم را مىفريبد.نظر سوم آن بود كه او را از مكه خارج كنند و با فكر آسوده به عبارت خدايان بپردازند. اين نظر نيز مردود شناخته شد؛ زيرا گفته شد كه محمد خوش قيافه و داراى زبان فصيح و جادوگر ماهرى است و چون ازمكه خارج شود نزد قبائل عرب مىرود و آن ها را به خود مؤمن مىكند و روزى با سواره و پياده به شما حمله مىكند و آن روز علاجى نتوانيد كرد.پيشنهاد چهارم آن بود كه از هر تيره اى از تيره هاى قريش يك مرد مشهور انتخاب شود حتى يك نفر هم از بنى هاشم، و آن وقت همه يكباره به او حمله كرده به قتلش درآورند و به آنها سه برابر خونبها ميدهيم ؛ حتى اگر ده برابر هم خواستند مىپردازيم. اين نظر به اتفاق آراء تصويب گرديد. سرانجام پانزده نفر از جمله ابولهب عموى رسول الله صلّى الله عليه وآله وسلّم را انتخاب كردند كه آن حضرت را بكشند (2) آنگاه از مجلس مشورت پراكنده شده، قرار گذاشتند كه نقشه را شب هنگام اجرا كنند و كسى را از آن تصميم خبر ندهند.شب موعود، ابولهب گفت: شب مناسب نيست. منتظر بمانيم وقت صبح حمله كرده كارش را بسازيم، بنابراين در اطراف منزل آن حضرت به انتظار ايستادند.در اين هنگام آيه و اذ يمكر بك الذين كفروا ليثبتوك او يقتلوك او يخرجوك و يمكرون و يمكرالله والله خير الماكرين (3) و به اين ترتيب خداوند رسولش را از تصميم و توطئه آنان آگاه ساخت.رسول خدا صلّى الله عليه وآله وسلّم ماءمور به هجرت و خروج از مكه شد و از على عليه السلام خواست كه در بستر او بخوابد تا فكر كنند، كه او در بستر است. على عليه السلام با كمال اخلاص قبول كرد و در بستر آن حضرت آرميد، كفار فكر مىكردند كه رسول الله صلّى الله عليه وآله در فراش خوابيده است، ولى آن حضرت در حالى سوره يس را تا فاغشيناهم فهم لايبصرون (4) مىخواند، مشتى خاك بر آنها افكند و از ميان آنها گذشت و به هدايت جبرئيل به طرف كوه ثور رفت و در راه ابوبكر را ديد. او را نيز با خود برد داخل غار ثور گرديدند.چون صبح روشن شد، كفار به منزل حضرت حمله كرده و به طرف بسترش پيش رفتند، على عليه السلام از بستر بيرون جهيد و ايستاد، و فرمود: چه شده چرا اينجا ريخته ايد؟ گفتند: عموزاده ات محمد كو؟ فرمود: مگر مرا نگهبان او كرده بوديد؟ آيا نگفتيد از شهر ما بيرون شو؛ او هم رفت ديگر چه مىخواهيد.؟!! شروع كردند به زدن او؛ ولى ابولهب نگذاشت او را زياد اذيت كنند. كفار به ابولهب گفتند: اين كار حيله تو بود كه نگذاشتى شب كارمان را انجام دهيم.آن حضرت سه روز در غار ثور ماند و سپس از غار بيرون آمد مردى از چوپانان قريش را ديد كه ابن اريقط نام داشت. به او فرمود: آيا بر جانم، از تو ايمن باشم گفت: در آن صورت تو را حفظ كرده و كسى را از وضع تو مطلع نمى كنم يا محمد صلّى الله عليه وآله اراده كجا را دارىفرمود: مىخواهم به يثرب بروم گفت: به خدا تو را از راهى مىبرم كه هيچ كس نداند.فرمود: برو به مكه و به على عليه السلام بشارت ده كه خدا مرا اجازت هجرت فرموده است براى من آذوقه و مركبى آماده كند. ابوبكر نيز به او گفت: به دخترم اسماء بگو براى من آذوقه و دو تا مركب مهيا كند، ضمنا عامربن فهيره را از كار ما با خبر كن (5) و بگو آذوقه و مركب ها را او بياورد.ابن اريقط به محضر على عليه السلام آمد و جريان را گفت: على عليه السلام براى حضرت خوراك راه ويك مركب فرستاد و ابن بهيره نيز خوراك و دو تا مركب را آورد. آنگاه حضرت به طرف يثرب حركت فرمود.ابن اريقط او را بر راه نخله از ميان كوهها برد. پيوسته بيراهه مىرفتند، تا در قديد (6) به راه اصلى وارد شدند و تا در نزد ام معبد به استراحت پرداختند و اعجازى از آن حضرت در رابطه با شير گوسفند (ام معبد) ظاهر شد. سپس كاروان كه چهار نفر: رسول الله صلّى الله عليه وآله وسلّم، عبدالله بن اريقط، ابوبكر و عامر بن فهيره بود، راه را به طرف يثرب ادامه داد...اهل مدينه از آمدن رسول الله صلّى الله عليه وآله وسلّم مطلع بودند. چون روز مىشد مردان و زنان به استقبال آن حضرت مىرفتند و چون هواگرم مىشد برمى گشتند. در يكى از روزها كه مردم برگشته بودند، رسول خدا صلّى الله عليه وآله وسلّم به ذوالحليفه رسيد و راه قبيله بنى عمروبن عوف را سراغ گرفت و به طرف مسجد قبا تشريف برد و در آنجا پياده شد جماعت بنى عمروبن عوف اطراف وى را گرفته و از تشريف فرماييش مسرور گرديدند، آن حضرت به خانه ام كلثوم بن هدم كه مردى نابينا از آن قوم بود وارد شد مردم مدينه از نزول وى آگاه شده دسته دسته براى زيارت به قبا مىآمدند.رسول خدا پانزده روز در قباماند و منتظر آمدن على بن ابيطالب عليه السلام بود، ابوبكر عرض كرد: يا رسول الله مردم شائق آمدنتان به مدينه هستند، فرمود: تا آمدن على در قبا خواهم ماند. آنگاه على عليه السلام باچند نفر از جمله حضرت فاطمه عليها السلام به قبا رسيدند(7).روز جمعه آن حضرت ازقبا خارج شد و وقت ظهر به قبيله بنى سالم رسيد. آنها پيش از آن حضرت مسجدى ساخته بودند ناقه حضرت در كنار مسجد آنها خوابيد. حضرت داخل مسجد شد و با آنها نماز جمعه خواند و خطبه ايراد فرمود و به طرف بيت المقدس، قبله اول مسلمين، ايستاد و آن روز صد نفر مرد به آن حضرت اقتداء كردند و سپس به طرف مدينه به راه افتادند، تا ناقه حضرت در كنار در خانه ابوايوب انصارى خوابيد و حضرت در آنجا مسكن گزيد و تا ساختن مسجد و بيت خويش ميهمان آن ها بود. ناگفته نماند كه در ماه ذوالحجة مردم مدينه در عقبه من با آن حضرت بيعت كردند، سه ماه بعد از آن، رسولخدا صلّى الله عليه وآله وسلّم روز دوازدهم ربيع الاول وارد مدينه شدند كه بعدها مبداء تاريخ هجرى قمرى گرديد.(8)ناگفته نماند خروج از مكه روز اول ربيع الاول و ورود به مدينه در دوازدهم هم آن بود گويند: آن روز برابر با بيست و چهارم سپتامبر سال 623 ميلادى بوده است.سال ا