ابوعامر راهب كه رسول خدا صلّى الله عليه وآله به وى ابوعامر فاسق نام نهاد، از مدينه گريخته و با پنجاه هزار از ياران خود در لشكر ابوسفيان به جنگ اسلام آمده بود، پسرش حنظله كه از مؤمنين خالص بود با جميله دختر عبدالله بن ابى ازدواج كرد، در شبى كه رسول الله صلّى الله عليه وآله به احد تشريف برد بنا بود زن حنظله را به خانه بياورند.حنظله از آن حضرت اجازه ماندن خواست، خداوند فرمود: انما المؤمنون الذين آمنوابالله و رسوله و اذا كانوا معه على امر جامع لم يذهبوا حتى يستاءذنوه ان الذين يستاءذنوك اولئك الذين يؤمنون بالله و رسوله فاذا استاءذنوك لبعض شاءنهم فاذن لمن شئت منهم (359).حضرت به موجب آيه، به حنظله اجازه داد كه بماند، شب زن او را به خانه آوردند، حنظله، با او وصلت كرد، و چون نماز صبح را خواند صلاح خواند برداشت به طرف احد حركت كرد، زنش به او چسبيد كه صبر كن، آنگاه چهار نفر از مردم خويش را حاضر كرد، حنظله پيش آنها گواهى داد كه من با زنم وصلت كرده ام، و اگر نيامدم و از او فرزندى به دنيا آمد از من است.بعد از رفتن حنظله از زنش پرسيدند: چرا اين كار را كردى گفت: شب ديدم آسمان شكافته شد، حنظله از آن بالا رفت و شكاف به حالت اول برگشت دانستم كه حنظله شهدى خواهد شد، حنظله موقعى رسيد كه رسول خدا صلّى الله عليه وآله مشغول به صف كردن مسلمانان بود، پس از شروع جنگ كه مشركان فرار كردند، حنظله ابوسفيان را تعقيب كرد و از پاهاى اسب وى زد، ابوسفيان از اسب افتاد و نعره كشيد: اى جماعت قريش من ابوسفيان هستم، حنظله مىخواهد مرا بكشد، ابوسفيان فرار كرد، حنظله او را تعقيب مىنمود، مردى از مشركان نيزه اى به حنظله زد، حنظله به او حمله كرد و او را كشت و خود نيز بر زمين افتاد وى همانجايى كه حمزه عموى حضرت و عمروبن جموح و عبدالله بن حزام و جمعى از انصار به خاك افتاده بودند بر زمين افتاد (360)پس از پايان معركه پدرش ابوعامر به سر جنازه او آمد و گفت: من تو را از متابعت اين مرد (رسول خدا صلّى الله عليه وآله) بر حذر مىكردم، به خدا قسم در زندگى به پدرت نيكوكار و آدمى شريف الخلق بودى، مرگت هم در كنار بزرگان و اشراف است. اگر خدا به حمزه يا به يكى از ياران محمد جزاى خوبى خواهد داد به تو هم جزاى خوب بدهد، بعد فرياد كشيد: مردم جنازه حنظله را پاره پاره (مثله) نكنيد هرچند كه مرا و شما را مخالفت كرد(361)و چون حنظله در حال جنابت به ميدان آمده بود، حضرت فرمود: من ملائكه را ديدم كه ميان آسمان و زمين، حنظله را با آب باران در كاسه هايى از طلا غسل مىدادند، بدين سبب او را غسيل الملائكة گفتند: فقال رسول الله صلّى الله عليه وآله راءيت الملائكة تغصل حنظله بين السماء و الارض بماءالمزن فى صحائف من ذهب (362)صلوات خدا بر تو و اهل بيت تو باد يا رسول الله: به تبعيت از حنظله تو مردم مسلمان ايران در جنگ تحميلى صدها حنظله قربانى راه خدا كردند.