تاءليف حديث در اهل سنت - از هجرت تا رحلت نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

از هجرت تا رحلت - نسخه متنی

سید علی اکبر قریشی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

تاءليف حديث در اهل سنت

در اينجا مناسبت دارد جريان تاءليف حديث را در اهل سنت بياوريم تا معلوم شود يك سياست غلط چه بلايى بر سر مسلمانان آورد، تفصيل مطلب آن است كه: عمربن الخطاب از نوشتن حديث پيامبر صلّى الله عليه وآله وسلّم جلوگيرى كرد، اين قدغن حدود يك قرن ادامه يافت، مسلمانان وقتى به خود آمدند و شروع به تدوين حديث كردند كه تقريبا صد سال از رحلت آن حضرت مىگذشت و به قول غزالى در احياءالعلوم همه صحابه و اكثر تابعين از دنيا رفته بودند، البته اين سخن راجع به جهان اهل سنت است.

سيوطى نقل مىكند: عمر خواست سخن و احاديث پيامبر خدا صلّى الله عليه وآله وسلّم را بنويسد، يك ماه استخاره كرد كه خدا او را در اين باره راهنمايى مىكند، بعد تصميم بنوشتن نمود، اما از تصميم خويش برگشت و گفت: من قومى را به نظر آوردم كه پيش از شما بودند، آنها كتابى نوشتند و به همان كتاب رو كرده، كتاب خدا را كه در دست داشتند ترك كردند(258)

از طبقات ابن سعد چنين نقل شده است ؛ عروه مىگويد: عمربن خطاب خواست سنن را بنويسد، از اصحاب رسول خدا صلّى الله عليه وآله وسلّم راءى خواست آنها راءى دادند كه بنويسد، عمر يك ماه از خدا مىخواست كه راه صحيح را در اين رابطه به وى ارائه دهد. پس از يك ماه خدا اين تصميم را به نظر وى آورد و به حاضران گفت: من مىخواستم سنن و احاديث را بنويسم و جمع آورى كنم ولى ديددم قومى پيش از شما كتابى نوشته و به آن رو كرده، كتاب خدا را ترك نمودند، به خدا قسم من كتاب خدا را به چيزى مخلوط نخواهم كرد(259)

بدين طريق، عمر نوشتن احاديث و سنن رسول خدا را ممنوع كرد تا بنابر نقل فوق كتابى در مقابل كتاب خدا نباشد و مردم به كتاب ديگرى روى نياورند، ولى مگر احاديث پيامبر كتاب خدا نبودند و مگر كتاب خدا به تنهايى كافى است!!

دلايلى در دست است كه خليفه حتى از نقل احاديث رسول خدا صلّى الله عليه وآله وسلّم نهى مىكرد، قرظة بن كعب (يكى از مردان مشهور انصار) مىگويد: عمربن خطاب ما را به كوفه فرستاد و تا محلى به نام صرار ما را مشايعت كرد آنگاه گفت: مىدانيد چرا با شما آمدم خواستم مطلبى را تذكر دهم كه فراموش نكنيد، شما پيش مردمى مىرويد كه قرآن همچون ديگ در سينه هاى آنها مىجوشد و چون شما را ديدند سربلند كرده خواهند گفت: اينها ياران محمداند، از رسول خدا صلّى الله عليه وآله وسلّم حديث كم نقل كنيد من شريك شما هستم.

عمر، ابن مسعود و ابوالدرداء و ابوذر را حبس كرد و گفت: اين چيست كه اين همه حديث از رسول خدا نقل مىكنيد!؟ آنها محبوس بودند تا عمر كشته شد(260)

كار به جايى رسيد كه مسلمانان در جواز نوشتن حديث دو دسته شدند، گروهى آن را جايز دانسته و گروهى از آن منع كردند، ولى در سنن خويش دو باب منعقد كرده درباره آنان كه به نوشتن حديث اجازه مىدادند و آنان كه از آن منع مىكردند، در باب اول از عطاءبن يسار نقل كرده كه رسول خدا صلّى الله عليه وآله وسلّم به ابى سعيد خدرى فرمود: از من چيزى جز قرآن ننويسيد و هر چه غير از قرآن نوشته ايد محو كنيد(261)

نگارنده گويد: اين حديث خيلى خنده آور است، چرا ننويسند؟!!! چرا نوشته ها را محو كنند؟! اين حديث يقينا مجعول و غير معقول است كه آن حضرت از نوشتن كه يگانه راه حفظ آثار بود منع فرمايد.

لازم نيست بدانيم كه عمربن خطاب از اين قدغن چه نظرى داشت آيا صلاح اسلام و مسلمين در آن بود، يا اغراض سياسى آن را ايجاب مىكرد، اما بر مسلمانان بسيارگران رسيد ادامه يافت و عموم صحابه از دنيا رفتند و سنن و احاديث را در سينه ها به قبر بردند، اهل تاريخ شك ندارند در اين كه: اجازه تدوين حديث فقط در زمان عمربن عبدالعزيز به وسيله او صادر شده است.

بخارى (262) مىنويسد: عمربن عبدالعزيز، به ابى بكربن حزم نوشت: ببين آنچه حديث رسول خداست بنويس من بيم آن دارم كه علم كهنه شود و علماء از بين بروند و قبول نكن مگر حديث پيامبر را.

سيوطى در كتاب تدريب الراوى مىنويسد: ابتداء تدوين حديث در اول سال صدم هجرت بود، در زمان عمربن عبدالعزيز، در صحيح بخارى آمده كه عمربن عبدالعزيز به ابى بكر بن حزم نوشت: ببين آنچه حديث رسول خداست بنويس، من از كهنه شدن عل و رفتن علماءبيم دارم.

ابونعيم در تاريخ اصفهان مىنويسد: عمربن عبدالعزيز، به شهرها نوشت: ببينيد آنچه حديث رسول خدا صلّى الله عليه وآله است جمع كنيد و در كتاب فتح البارى گفته: از اين استفاده مىشود: كه ابتداء تدوين حديث نبوى از زمان عمربن عبدالعزيز بوده، است سپس گفته: اولين كسى كه به امر عمربن عبدالعزيز تاءليف حديث كرد ابن شهاب زهرى بود(263).

عبدالوهاب عبداللطيف در مقدمه تدريب الراوى مىگويد: تدوين حديث را اوائل قرن دوم به دستور خليفه عادل و عالم عمربن عبدالعزيز انجام گرفت، همين شخص در مقدمه موطاء مالك مىگويد: در اوائل قرن دوم بود كه تدوين حديث شروع گرديد... از اولين تدوين كنندگان در نصف اول قرون دوم ابوعبدالله مالك بن انس اصبحى بود كه كتاب موطاء را تاءليف كرد(264)

فريد و جدى در دائرة المعارف خود ذيل ماده حدث مىنويسد: اولين كسى كه تاءليف حديث كرد امام مالك بود، كه موطاء را تاءليف نمود، و در سال (179) هجرى وفات يافت، به قولى: اولين مؤلف ابن جريح بوده است كه در سال (150) هجرى از دنيا رفت، پس از آن كتابهاى مشهور به كتب ششگانه نوشته شد كه عبارتند از صحيح بخارى (متوفاى 256 هجرى)؛ صحيح مسلم، (متوفاى 261 هجرى)؛ سنن ابوداود: (متوفاى 275 هجرى)؛ سنن ابن ماجه (متوفاى 282 هجرى)؛ سنن نسايى: (متوفاى 338 هجرى)؛ سنن دارمى: (متوفاى 385 هجرى) (265)

دكتر احمدامين دركتاب ضحى الاسلام مىنويسد: آيا دستور عمربن عبدالعزيز عملى شد؟ خير زيرا نه اثرى از آن به د ست ما رسيده و نه تاءليف كنندگان به آن اشاره كرده اند... و اگر موجود بود از اهم مراجع براى مؤلفان به شمار مىآمد،... روايت همين قدر مىگويد: كه عمربن عبدالعزيز چنين دستورى داد، ولى روايت نشده كه اين دستور عملى شده باشد، شايد مرگ فورى عمربن عبدالعزيز ابوبكر بن حزم را از اين كار مانع گشته است (266)

غزالى در احياءالعلوم مىگويد: كتابها و تاءليفات هيچ يك از آن ها در زمان صحابه و تابعين اولين نبوده و فقط بعد از سال 120 هجرى بوده و آن وقت همه صحابه و اكثر تابعان (صحابه ديدگان) از دنيا رفته بودند، و سعيد بن مسيب و حسن و نيكان تابعين وفات يافته بودند، بلكه اين دو نفر، نوشتن احاديث را ناپسند مىدانستند تا مردم فقط به حفظ قرآن و تدبر در آن مشغول گردند، و مىگفتند: احاديث را حفظ كنيد، چنان كه ما حفظ مىكرديم... احمد بن حنبل بر مالك تاءليف كتاب موطاء را خرده مىگرفت و مىگفت: بدعت گذاشت، كارى كه صحابه نكرده بودند انجام داد، به قولى اولين كتاب كه در اسلام تاءليف شد، كتاب ابن جريح بود،... آنگاه كتاب معمربن راشد صنعانى متوفاى سال 154 هجرى در يمن، سپس موطاء مالك در مدينه (267)

بنابرآنچه گذشت: تاءليف حديث در دنياى اهل سنت از قرن دوم هجرى شروع گرديد، تحريم خليفه دوم تا زمان عمربن عبدالعزيز ادامه داشت و آن حصار مصيبت بار توسط وى شكست و اجازه تدوين حديث صادر شد، عمربن عبدالعزيز به شهادت تاريخ در سال 99 هجرى به خلافت رسيد و در سال (101) هجرى بعد از دو سال و پنج ماه خلافت از دنيا رفت بنابراين، اجازه تدوين حديث حدود سال صدم هجرت صادر گشته است، بعد از آن معلوم نيست كدام وقت تدوين شده و در اختيار مردم گذاشته شده است.

و اگر مثلا در سال 120 نوشته شده باشد، تاءليف آن بعد از (110) سال از رحلت رسول خدا صلّى الله عليه وآله وسلّم بوده است زيرا كه رحلت آن حضرت در اوائل سال 11 هجرى است، پيداست كه در اين مدت تغييرات زيادى در احاديث به وجود مىآمد، راوى هر قدر هم حسن نيت هم داشته باشد باز دچار اشتباه زيادى خواهد شد، زيرا مدت صد و ده سال از لحاظ ضايع شدن حديث مدت كمى نيست و اين عمل سبب شد كه بسيار از احاديث رسول الله صلّى الله عليه وآله وسلّم ازبين رفت، زيرا مردم فقط آنچه را در ياد نگاه داشته بودند نوشتند، به احتمال قوى اين همه روايات كه از امامان عليه السلام نقل شده از آن حضرت نيز نقل شده بود ولى تحريم صد ساله ؛ آنها را از يادها برده است.

از طرف ديگر بنى اميه و بنى عباس به مزدوران خويش پول داده و از آنها مىخواستند كه از زبان رسول الله حديث جعل كنند لذاست كه ملاحظه مىشود، ميان احاديثى كه از اهل بيت عليهم السلام نقل شده و احاديث اهل سنت چقدر تفاوت وجود دارد.

اما چنان كه گفته شد، تحريم خليفه از اول مورد قبول على عليه السلام و پيروان او نبوده و كتاب نوشته اند، مانند سلمان فارسى (حديث جاثليق الرومى) ابوذر غفارى كتاب الخطبه كه وقايع بعد از رحلت در آن شرح داده شده است ؛ ابورافع قبطى كتاب سنن و قضايا و احكام، كتاب قضايا اميرالمؤمنين تاءليف عبدالله بن ابى رافع، كتاب زكات النعم تاءليف ربيعة بن سميع، كتاب حديث تاءليف ميثم تمار، كتاب سليم بن قيس و... رجوع شود به مقدمه وسائل الشيعه طبع بيست جلدى ص (ز - يب) و به كتاب (تاءسيس الشيعة لعلوم الاسلام) تاءليف آيت الله صدر رضوان الله عليه).

بالاتر از همه اينها، احكام و سنن توسط اميرالمؤمنين عليه السلام، در طومار سى و پنج مترى نوشته شده و در محضر امامان عليهم السلام بود، قطع نظر از عصمت امامان و اين كه علومشان ارثى بود نه كسبى، ارتباط نيز ميان آنها و رسول الله صلّى الله عليه وآله وسلّم قطع نشده بود.

/ 260