مردى به نام عبدالله مزنى ذالبجادين در مدينه اسلام آورد و قرآن ياد گرفت و در لشكر تبوك با آن حضرت بود، چون حضرت به تبوك رسيد، عرض كرد يا رسول الله صلّى الله عليه وآله دعا كن، خدا مرا شهادت روزى كند، حضرت فرمود: مقدارى پوست درخت سمره پيش من بياور. او همان پوست را آورد، رسول خدا صلّى الله عليه وآله آن را بر بازوى او بست و فرمود: خدايا خون او را بر كفار حرام گردان. او گفت: يا رسول الله صلّى الله عليه وآله من چنين نگفتم، حضرت فرمود: تو وقتى كه در راه خدا به جهاد رفتى و تب كردى و مردى شهيد هستى. چون به تبوك رسيدند، آن مرد چند روز تب كرد و از دنيا رفت (687).