جريان جيش اسامه - از هجرت تا رحلت نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

از هجرت تا رحلت - نسخه متنی

سید علی اکبر قریشی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

جريان جيش اسامه

آنگاه كه رسول خدا صلّى الله عليه وآله ازحجة الوداع به مدينه آمد با رسيدن ماه محرم، سال قمرى تجديد شد؛ولى چون ابتداى هجرت از ماه ربيع الاول بود، هنوز آن حضرت در سال دهم بودند؛اما مورخين حوادث محرم و ما بعد آن را از سال يازدهم هجرى شمرده اند. به هر حال از كارهايى كه آن حضرت (بعد از ماه محرم ظاهرا) انجام داد تشكيل لشكريان اسامة بن زيد بود. مورخان و محدثان شك ندارند كه آن حضرت قبل از رحلت خويش، به اسامه هجده ساله حكم فرماندهى داد و به اصحاب خويش فرمان داد تا آماده پيكار و جهاد با روم باشند و به اسامة بن زيد فرمود: برو به آن محل از شام كه پدرت زيد بن حارثه در آنجا شهيد شده است.بزرگان مهاجر و انصار از قبيل ابوبكر و عمر و ابوعبيده جراح و ديگران را جزء لشكريان او كرد، چنان كه حلبى در سيره ج 3، ص 227 و ابن اثير در تاريخ كامل، ج 2، ص 215 و طبرسى در اعلام الورى، ص 133 و ديگران در كتابهاى خود نقل كرده اند، مرحوم شرف الدين در النص و الاجتهاد، ص 11 فرموده: اهل تاريخ و حدى اتفاق دارند، كه ابوبرك و عمر از لشكريان اسامه بودند و آن را به طور ارسال مسلم نقل كرده اند، آن حضرت صلّى الله عليه وآله به تشكيل لشكر اسامه و خروج آنها از مدينه كمال ضرورت را مىداد ومكرر مىفرمود: جهزوا جيش اسامه نفذوا جيش اسامه و خود پرچم او را آماده كرده و به دست وى داد، تا جايى كه به نقل النص و الاجتهاد از ملل و نحل شهرستانى حضرت فرمود: لعن الله من تخلف عن جيش اسامة خدا لعنت كند كسى را كه از لشكر اسامه تخلف نمايند و به هر حال اسامه با هزار رزمنده و هزار اسب از مدينه خارج شد و در لشكرگاه جرف اردو زد؛ولى عمر و ابوبكر و ديگران فرمان آن حضرت را اطاعت نكرده و تخلف نمودند؛مرحوم مفيد در اين رابطه در ارشاد، ص 85، چنين فرموده است: منظور حضرت از اخراج جمعى از مشهورين مهاجر و انصار در جيش اسامه آن بود كه به قوت رحلت آن حضرت كسانى كه داعيه رياست و رهبرى وامارت داشتند در مدينه نباشند و كار خلافت براى كسانى كه خود جانشين كرده بود هموار گردد و كسى با وى در كار خلافت منازعه نكند؛لذا در اخراج آنها جديت به خرج داد و مردم را براى حركت ترغيب مىكرد واز تاءخير و امروز و فردا كردن بر حذر مىداشت كه در آن بين مرض وفات او راگرفت. در الصن و الاجتهاد، ص 15، افزوده: علت آن كه اسامه هفده ساله را بر آنها ايمر كرد، آن بود كه اگر يكى از ديگران را امير مىكرد آن را براى خلافت خويش دستاويز مىنمود؛ليكن آنه به مقصود آن حضرت واقف شده و به امارت اسامه از لحاظ كمى سن تن در ندادند و از جرف حركت ننمودند تا حضرت رحلت فرمود.

حلبى در سيره خود ج 3، ص 227 پس از نقل اقوال درباره سن اسامه كه 17 و 18 و 19 گفته اند، نقل مىكند: مهدى عباسى، چون داخل بصره شد، اياس بن معاويه را كه در ذكاوت ضرب المثل بود ديد كه او بچه است و چهار صد نفر از علما پشت سرش هستند، گفت: اف بر اين ريشها، آيا جز اين جوان كم سن، بزرگسالى نبود كه بر اينها رياست كند؟! بعد متوجه آن جوان شد و گفت: جوان چند سال دارى گفت: سن من به قدر سن اسامة بن زيد است، آنگاه كه رسول خدا صلّى الله عليه وآله او را بر قشونى امير كرد كه ابوبكر و عمر نيز جزء قشون او بودند. مهدى گفت: برو پيش، خدا در تو بركت قرار دهد.

رسول خدا صلّى الله عليه وآله در جواب آنان كه كمى سن اسامه را اشكال گرفتند فرمود: اين چه حرفى است كه از شما درباره امارت اسامه نقل مىكنند؟! شما همانيد كه چون درگذشته پدر او را نيز امير كردم بر اين كار من طعن زديد، به خدا پدرش شايسته امارت بود، پسرش نيز آن شايستگى را دارد(736) به هر حال متخلفين از جيش اسامه فرمان صريح آن حضرت را نقض كرده و عصيان نمودند و قهرا مشمول سخن شهرستانى در ملل و نحل شدند.

/ 260